نقش حركتهاي اسلامي درنخستين جنگ فلسطين - حرکت اسلامی فلسطین از آغاز تا انتفاضه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حرکت اسلامی فلسطین از آغاز تا انتفاضه - نسخه متنی

سید هادی خسروشاهی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نقش حركتهاي اسلامي درنخستين جنگ فلسطين

با برافروخته شدن آتش نخستين جنگ در فلسطين، اخوانالمسلمين فلسطين با تشكيل نيروهاي جنگهاي نامنظم وارد صحنة نبرد در فلسطين شده و به رغم نابساماني و ضعف شديدي كه از نظر تسليحاتي و آموزشهاي رزمي داشتند، حملات موفقي را عليه مستعمرات يهوديان و راههاي مواصلاتيشان ترتيب دادند.

اخوانالمسلمين فلسطين در مناطق شمالي و مياني جبهه، تحت امر « ارتش نجات» و يا « ارتش جهاد مقدس» و در مناطق جنوبي جبهه تحت امر اخوانالمسلمين مصر انجام وظيفه كردند، اطلاعات فوقالذكر را كاملالشريف كه خود شخصاً در آن جنگ حضور داشته بازگو ميكند. از طرفي عارف العارف ميگويد: شدت نبرد در منطقة غزه بيشتر و حضور اخوان المسلمين مصر در آن گستردهتر بود. در جبهة شمال فلسطين، در يافا هر گاه رزمندگان به كمك نياز داشتند، اخوانالمسلمين فلسطين به ياريشان ميشتافتند.25

با توجه به اين موارد، معلوم ميگردد كه اخوانالمسلمين مصر نقش حساستري نسبت به اخوان المسلمين فلسطين درجنگ به عهده گرفته بودند. مصريها از مدّتها پيش در مورد سرنوشت فلسطين نگران و بيتاب بودند. ظاهراً در روزهاي قبلاز آغاز جنگ، اطراف و اكناف مصر را به خاطر برانگيختن مردم به جهاد و ايثار در راه خدا و نجات سرزمين مقدس،پيمودهاند.26 اخوانالمسلمين مصر راهپيماييهاي باشكوهي در خيابانهاي قاهره و ديگر شهرهاي مصر به راه انداخته و باجمعآوري كمكهاي مردمي و خريد سلاح و انبار كردن آن، خود را مهيّاي جهاد ميكردند.

مرشد اخوانالمسلمين شهيد حسنالبنّا شخصاً تلگرامي به اتحادية عرب مخابره نمود و در آن گفت كه آماده است 10هزار مجاهد از اخوانالمسلمين را به فلسطين اعزام كند. وي همچنين حكومت نقراشي ( نخست وزير مصر) را از قصد و نيّت اخوان در مورد اعزام يكانهاي داوطلب به ميادين نبرد آگاه نمود. ولي مقامات حكومتي مصر، مانند سردمداران ديگر كشورهاي به اصطلاح اسلامي، مانند ايران، از دادن اجازة عبور به داوطلبان خود داري ورزيدند. گردهمايي كه به دعوتاخوان المسلمين در 15 دسامبر 1947 در قاهره برگزار گرديد، به مراسمي جنجالي تبديل شد. حسنالبنا در نطق خود در مقابل حاضرين گفته بود:

« 10 هزار داوطلب از اخوانالمسلمين آماده شدهاند تا خون خويش را در راه نجات فلسطين بر زمين ريزند... آنان براي تحقق بخشيدن به خواستههاي شما لحظه شماري ميكنند.» 27

يك ماه پيش از آغاز جنگ، يعني از اكتبر 1947، اخوانالمسلمين مصر عملاً بار سفر جهادي به سوي فلسطين را بسته بودند. نخستين يكان به سرپرستي شيخ محمد فرغلي و به فرماندهي محمود لبيب عازم سرزمين مقدس شد.28 ابتدا حكومت مصر با اعزام نيروهاي اخوان مخالفت كرد، اما سرانجام در زير فشار مردم بناچار تن در داده، دروازهها را مقابل سيل داوطلبان مشتاق گشود، با اين شرط كه اخوان زير لواي اتحادية عرب به جنگ بپردازند. نيروهاي اعزامي پس از ورود به سوريه در پادگانهاي آموزشي، زير نظر محمود لبيب مشاور نظامي اخوانالمسلمين آموزشهاي لازم را فرا ميگرفتند. بههنگام عزيمت داوطلبان، اهالي پُرت سعيد از خانههاي خود خارج شده، با خواندن سرود، رزمندگان را بدرقه ميكردند. مردم شام نيز به همين ترتيب ورود آنان را خوشآمد ميگفتند. در پيشاپيش استقبال كنندگان سوري، مصطفي' سباعي رهبراخوان در سوريه و عمر بهاء الدين اميري و شيخ محمد حامد قرار داشتند. در 10 مارس 1948 حسنالبنا در حضور افراد يكي از گروههاي اعزامي در بندر پُرت سعيد، سخناني ايراد كرد. وي گفت:

« اين است گروهي مجاهد از اخوانالمسلمين كه با تمام نفرات و تجهيزات، در راه خدا و براي ستيز با يهوديان و دشمنان دين و ميهن به پيش ميتازند. اينان به سوريه خواهند رفت تا به ساير مجاهدان ملحق شوند تا فتنهاي بر روي زمين باقي نماند و دين كلاً از آن خدا باشد. بنابراين چه نيكوست كه شركت كنندگان در اين مبارزه با يكديگر به رقابت برخيزند.» 29

در نيمروز 23 مارس، حسنالبنا براي ديدار با داوطلبان، با هواپيما به سوريه رفت.30 كامل شريف در خاطراتش در بارة جنگ فلسطين ميگويد: اخوانالمسلمين مصر در نبردهاي جنوب فلسطين فعالانه مشاركت داشتهاند و همان گونه كه تحليلگران نظامي بيان ميدارند، حضور آنان در جبهههاي جنوب از سقوط غزّه جلوگيري كرد. همچنين اخوان با پايداري دلاورانه، حلقة محاصرة دشمن را به دور نيروهاي مصري مستقر در فالوجا، گسستند.31 علاوه بر اين، جانفشانيهاي اخوان در درگيريهاي بيتالمقدس و الخليل و دفاع جانانة آنها از تبةاليمن در نزديكي بيت لحم كه به تبةاخوان المسلمين موسوم شد و سرگرد جمال عبدالناصر هم در آنجا در محاصرة دشمن بود، قابل ستايش و تقدير است.

در حقيقت سنگيني فشار اخوان بر يهوديان به حدّي بود كه موشه دايان وزير جنگ دشمن، مدتي پس از پايان جنگ، درپاسخ به اين سؤال كه چرا يهوديان از درگيرشدن با داوطلبان در مناطق بيت لحم و بيتالمقدس احتراز ميجستند، گفت:

« فداييان با اعتقادي نيرومندتر از اعتقاد ما ميجنگيدند... آنان ميخواهند به شهادت نايل آيند و ما ميخواهيم ملّتي را بنيان نهيم... نبرد با آنان راآزموديم و متحمّل تلفات سنگين شديم، لذا ما در حدّ توان از درگير شدن با آنها اجتناب ميكنيم.» 32

از سوي ديگر در ستون يكي از روزنامههاي ديواري دانشگاه عبري، در زير تصوير شيخ حسنالبنا نوشتهاي بدين مضمون ديده شد:

« صاحب اين عكس يكي از سرسخترين دشمنان اسرائيل بود. تا جايي كه وي پيروان خود را در سال 1948 از مصر و برخي از كشورهاي ديگرعرب براي جنگيدن عليه ما گسيل داشت. ورود آنان به جنگ به طرز هولناكي براي اسرائيل دردسرآفرين بوده است.» 33

اخوانالمسلمين سوريه نيز حضور چشمگيري در نخستين جنگ فلسطين داشتند. شايد صدها نفر از برادران سوري بهرهبري مصطفي' سباعي در نبردهايي حماسي چون نبرد دروازة الخليل و عظمون و عمليات انهدام كنيسة يهوديان كه به صورت پايگاه جنگي درآمده بود، شركت كردند. آنها همچنين در نبرد مشهور « قسطل» كه طي آن فرمانده نامآور فلسطينيعبدالقادر حسيني به شهادت رسيد، حضوري فعال يافتند.34

تقريباً همين وضعيت بر نيروهاي داوطلب اردني كه در كنار ديگر داوطلبان در گروهاني به نام « ابوعبيده» حضور داشتند، منطبق است. گروهان ابوعبيده شامل 120 مجاهد، در عين مكارم و صور باهر متمركز گرديده بود. اين گروهان در چندين نبرد شركت جست و تعدادي از افراد آن از جمله سالمالمسلم و بشيرسلطان، به شهادت رسيدند.35

در تاريخ نخستين جنگ فلسطين، از اخوانالمسلمين عراق نيز يادي شده است. پس از گذشت يك هفته از صدور قطعنامة تقسيم فلسطين، اخوانالمسلمين عراق به همّت زعيم سرشناس خود، شيخ محمد محمود صوّاف، « جمعيت نجات فلسطين» را برپا كرد. اعضاي اين جمعيت در صفوف مقدمِ نزديك به 200 هزار عراقي كه براي اعلام انزجار از قطعنامة تقسيم درخيابانهاي بغداد دست به راهپيمايي زده بودند، حضور يافتند و در بسيج تودهها، نقش مهمي را ايفا نمودند.36 دو گردان به نامهاي « الحسين» و « القادسيه» توسط اخوانالمسلمين عراق سازماندهي شد و در مارس 1948 از طريق دمشق براي پيوستن به مجاهدين فلسطيني روانه گرديد. تعداد زيادي از افراد اين دو گردان به نيروهاي « ارتش نجات» پيوسته و آنچه در توان داشتند در نبردهاي شمال فلسطين به كار بردند.37

در پايان بحث كوتاه اين دوره، نگاهي به نقش قسّاميها در جنگ 1948 ميافكنيم. با وجود اينكه اكثر سران قسّامي درانقلاب بزرگ فلسطين (39ـ1936) به شهادت رسيده بودند، ليكن بازماندگان آنان در جنگ فلسطين رشادتهاي كم نظيري را به نمايش گذاشتند. اين بازماندگان كه در نقاط مختلف جهان پراكنده شده بودند، با شعله ور شدن آتش جنگ به موطنخويش بازگشته و در نبردهاي گوناگون شركت گزيدند. اغلب آنها به صفوف ارتش « جهاد مقدس» به فرماندهي و سرپرستي حاجامينالحسيني ملحق شده و شماري نيز تحت لواي « ارتش نجات» به خدمت مشغول شدند. در اينجا يادآوري جانبازيهاي اين دلاوران ضروري به نظر ميرسد.

مجاهد شيخ ابوابراهيم الكبير به همراه نيروهاي « ارتش نجات » جنگيد. وي از افراد گروهان دوم يرموك بود. افراد اين گروهان به فرماندهي اديب شيشكلي 120 تن از نيروهاي دشمن صهيونيستي را كشته و يا مجروح ساختند. از ديگر رزم آوران قسّامي، ابوابراهيم الصغير به همراه 200 جنگجوي تحت فرمانش، در ارتش جهاد مقدس تحت امر عبدالقادرحسيني انجام وظيفه كرد. همچنين ابومحمود صفوري كه در نبردهاي جبهة شمالي شجاعت و جنگاوري خوبي از خود بهنمايش گذاشت.

شهيد سرور برهم ، معاون فرمانده دژبان حيفا بود. وي با بستن مواد منفجره به بدنش، خود را منفجر كرد و با تني چند ازمجاهدين بر خاك ميهن بوسة وصال زد. اين عده كه به محاصره درآمده بودند، پيشنهاد تسليم شدن به دشمن را رد كردند و بر مقاومت پافشردند و سرانجام در 17 مارس 1948، پس از به هلاكت رساندن 50 صهيونيست، سرور برهم نيز به همراه14 مجاهد همرزمش، به فيض شهادت رسيدند.38

اينك به اختصار ميتوان گفت كه در نخستين جنگ فلسطين، با وجود خارج شدن احزاب ملي گرا از گردونة مبارزات و در شرايطي كه تشتّت و چند دستگي بر فضاي سياسي فلسطين حاكم شده بود، نيروهاي اسلامي به نبرد خود عليه استعمار و صهيونيزم تداوم بخشيده، شجاعت و اراده و عزم راسخ خويش را به ظهور رساندند. بويژه آنكه رهبران سياسي فلسطيني ـچنان كه قبلاً نيز يادآور شديم ـ در تبعيد به سر ميبردند. اگر رهبران جريانهاي اسلامي راستين دوباره پا به صحنه نميگذاشتند و اگر طيف اسلام گرايي برخاسته از مصر، در جان و روان مبارزان مسلمان نفسي تازه نميدميد، در اين جنگ از تودههاي فلسطيني كاري جز مقاومت منفيِ محض بر نميآمد و چه بسا كه در جنگ 1948، نه تنها سرزمينهاي از دست رفته در آن سال، بلكه تمامي خاك فلسطين در همان موقع از دست ميرفت.

به هر حال با وجود استقامت دليرانه و تحسين برانگيز سران جريانهاي اسلامي و خروش احساسات اسلامي مردم فلسطين كه از حركت نورستة ديني كشورهاي اطراف الهام گرفته بود، سرانجام جنگ با شكست اعراب رژيمهاي وابسته و مزدور،پايان پذيرفت و با اين شكست تلخ، كشور كوچك صهيونيستي بر خلاف خواسته و ميل مردم فلسطين و امت اسلام، درسرزمين مقدس سر برآورد. ليكن آيا آن مقاومت قهرمانانه به فراموشي سپرده شده و بيهوده از بين رفته است؟! هرگز. همانگونه كه تاريخ معاصر مبارزات نشان ميدهد، شيوههاي ابتكاري و عملكردهاي فدايي ـ نظامي حركت جديد مردم فلسطين از داخل گروههاي اسلامي و از درون كوي و برزنهاي غزّه ( يعني مركز ثقل شناخته شدة حركت اخوانالمسلمين و كانون فعاليتهاي مداوم و گستردة مردمي) شكوفا شده است و با دگرگون شدن شيوههاي مبارزه و از بركت تلاشهاي خستگي ناپذيرانقلابيون مسلمان فلسطيني، هم اكنون شاهد به بار نشستن نهال مبارزات خونين طلايهداران حركت اسلامي در پيدايش« انتفاضه» هستيم.

در پايان اين بحث، يك مورخ نكتهسنج بايد پس از جستجو و تحقيق در تاريخ مبارزات ملت فلسطين در طول دورانقيموميت انگليس از 1917 تا 1948، نتايج بهدست آمده را مورد ارزيابي قرار دهد. اين نتايج را ميتوان چنين خلاصهكرد:

از نخستين روزهاي فتوحات اسلامي تاكنون، ملت مسلمان فلسطين همواره پيوند عميق و ناگسستنيش را با دين مبين اسلام حفظ كرده است. گرچه اين پيوند در ادوار معيني از تاريخ، در چارچوب سازمانها و تشكيلات سياسي روز، بروز نكرد، اما دليل آن را نبايد فاصله گرفتن ملت فلسطين از اسلام دانست، بلكه كنارهگيري و سستي رهبران، عامل اصلي چنين وضعيتياست.

در دورههاي مختلف تاريخ مبارزات مردم فلسطين، جريانهاي اسلامي در فلسطين نقش برجستة پيشگام و كم نظيري در رويارويي با صهيونيستها و استعمارگران انگليسي به عهده داشتهاند. بويژه علماي دين در فلسطين نقش عمدهاي را در برانگيختن احساسات اسلامي مردم و تقويت روحية حماسي و جهادي در بين تودهها ايفا كردند. به طور كلي بايد گفت:حركت وجهتگيري جريانهاي اسلامي در فلسطين از سه مرحله گذر كرده است:

مرحلة نخست (29ـ1917)

در اين مرحله، تحرك و پويايي جريانهاي اسلامي به رغم حضور عيني علماي دين و خيزشهاي انقلابي و اسلامي چونقيام موسي' پيامبر، قيام مه 1921 و قيام بُراق (1929)، به شكل اقدامي برنامهريزي شده و منظم پديدار نگشت، بلكه جنبش به نحوي نسبتاً غيرارادي و به صورت عصيان و يا مقاومت منفي نمايان گرديد.

مرحلة دوم

در اين مرحله، مبارزات سازمان يافتة اسلامي به گونهاي آشكار تجلّي يافت. اين مبارزات در جريان سنّتي، يعني حركتمفتي حاج امين الحسيني و مجلس اعلاي اسلامي و نيز در نهضت جهاد گرا و انقلابي شهيد قسّام كه وضعيت را در سال 1935 دگرگون ساخته و به اعتصاب عمومي ( موسوم به اعتصاب ششماهه) و سرانجام، انقلاب بزرگ فلسطين (39ـ1936)انجاميد، تبلور يافت.

مرحلة سوّم

اين مرحله شاهد بينالمللي شدن قضية فلسطين، گسترش توطئههاي جهاني عليه موجوديت ملّت فلسطين، مشاركت رژيمهاي عربي پيرامون فلسطين (هر يك به نحوي) در سركوب روحية مبارزهطلبي و درهم كوبيدن پايگاههاي انقلاب وجهاد فلسطينيان و... بود. با اين همه اصالت جريان اسلامي صبغهاي فراگير به خود گرفت و در والاترين نماد، در نقش اخوانالمسلمين مصر و سوريه و ساير مبارزان در نخستين جنگ فلسطين ظاهر گرديد.

در اينجا شايسته است بر پديدهاي كه در طول دوران قيموميت همواره نمايان بود، تاكيد كنيم و يادآور شويم كه به رغم تمامي شرايط نامساعد، همسويي و پيوند علماي دين و روحانيون با تودههاي مسلمان كه در نقش حاج امينالحسيني به طوراعم و شهيد شيخ قسام به طور اخص شكوفا شد، به عنوان مهمترين ويژگي مبارزات اسلامي در فلسطين رُخ مينماياند.

از ويژگيهاي ديگر اين سه مرحله، بهرهگيري و استفاده از مناسبتهاي اسلامي و مراسم ديني و برانگيختن احساسات عامة مردم در جهت خدمت به تداوم انقلاب و برافراشتن پرچمهاي جهاد بر مرتفعترين قلل مبارزه و قيام است!

25. عارف العارف، النكبه، ص 234.

26. كامل الشريف، همان، ص34.

27. محمود عبدالحليم، همان، ص 412.

28. صلاح شادي، همان، ص 56.

29. عباس السيسي، في قافلة الاخوان المسلمين، صص 3ـ152.

30. همان، ص 153.

31. براي اطلاع بيشتر در مورد عمليات نظامي اخوان نگاه كنيد به: كامل الشريف، الاخوان المسلمون في حرب فلسطين.

32. حلمي سلام، « كان الفدائيون قوه فاضعناها» ، مجله المصور، ص 19.

33. زياد محمودعلي، عداء اليهود للحركه الاسلاميه، صص 20ـ19.

34. مصطفي' السباعي، الاخوان المسلمون في حرب فلسطين، ص 326.

35. سليمان موسي'، ايام لاتنسي'، صص 45ـ44.

36. بيان نويهض، همان، ص 612.

37. محمد محمودالصواف، معركة الاسلام، صص 175ـ158.

38. عارف العارف، النكبه، ص 216 و صبحي ياسين، حرب العصابات في فلسطين، صص 7ـ156. و محمد نمرالخطيب، همان، صص 9ـ248.

/ 14