وضع در لغت و اصطلاح
لغت پژوهان براي وضع، معاني مانند:پائين آوردن، انداختن، پرت کردن، بر زمين گذاشتن، کاستن از ارزش چيزي، خوار و ذليل نمودن، بي مقدار و ناچيز کردن، تراشيدن، چسبانيدن و امثال آن ذکر نموده اند. بازگشت اين معاني در کتب لغت عربي به چهار معني است:حطّ(2) (پائين آوردن) ، اسقاط (انداختن)(3) ، الصاق(4) (چسباندن) ، اختلاق(5) ( تراشيدن و جعل نمودن) ، که با توجه به موارد کاربرد معناي حقيقي آن حط و فرو نهادن است در برابر رفع که بالا بردن و برافراشتن مي باشد.در آيات کريمه قرآن نيز در اين معني به کار رفته مانند: (الم نشرح لک صدرک و وضعنا عنک وزرک)(6) (حتي تضع الحرب اوزارها)(7)(يضع عنهم اصرهم)(8)
(رب اني وضعتها انثي)(9) کاربردش در ساير معاني با عنايت و تناسب است. مفهوم وضع در اصطلاح کاملا با معاني لغوي تطابق دارد و آن عبارت است از نسبت دادن سخني جعلي و دروغين به نبي اکرم و ائمه معصومين حديث موضوع به لحاظ نااستواري و بر ساختگي سزاوار طرح و پايين نهادن است و استحقاق منسوب ساختن به معصوم را ندارد، هم چنين از اعتبار ساقط بوده و احتياج به آن روا نيست، بر اساس معناي سوم نيز سخني است که به معصوم نسبت داده شده و بالاخره طبق معناي چهارم سخني تراشيده و مجعول است. «الحديث المختلق المصنوع المکذوب علي رسول الله عمداً او خطاً.(10) سخن ساخته شده و دروغين که از روي عمد يا خطا بر پيامبر نسبت داده ميشود.»