بیشترلیست موضوعات فاطمه ى زهراء در كلام اهل سنت (جلد 1) سخنانى درباره ى كتاب پيشگفتار شخصيت فاطمه از زبان پيامبر و ديگران شناخت فاطمه زهرا قبل از ولادت ازدواج پيامبر اكرم با خديجه معكوس شدن سنت خواستگارى نطفه ى فاطمه از ميوه بهشتى فاطمه زهرا قدم مبارك به دنيا مى نهد نامگذارى براى مولود مسعود فاطمه: صديقه: مباركه: طاهره: بتول: فاطمه زهرا يار و ياور پدر فاطمه زهرا در آستانه ازدواج ازدواج على و فاطمه به فرمان خداوند جهيزيه فاطمه زهرا فاطمه زهرا در آيه ى قربى فاطمه زهرا در آيه مباهله فاطمه زهرا در سوره هل اتى سوره ى هل اتى مكى است يا مدنى؟ فاطمه زهرا در آيه ى مرج البحرين منزلت فاطمه زهرا در نزد خداوند فاطمه زهرا برترين بانوى دو جهان محبت و دوستى پيامبر به فاطمه وظايف فاطمه زهرا در خانه و عبادات و تسبيح آن حضرت فاطمه زهرا در آخرين ساعات زندگى پيامبر آخرين لحظه هاى زندگى پيامبر آخرين وداع و خداحافظى زبان حال فاطمه توضیحاتافزودن یادداشت جدید
ديدند به جزيه دادن حاضر شدند و از مباهله دست برداشتند.» همچنين در تفسير روح المعانى آمده است:«وروى أن اسقف نجران لما رأى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم مقبلا و معه على و فاطمة و الحسنان قال: يا معشر النصارى انى لارى وجوها لو سألوا الله تعالى أن يزيل جبلا من مكانه لازاله فلا تباهلوا و تهلكوا.» «روايت شده است به درستى كه وقتى اسقف نجران رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را ديد به طرف مباهله روى آورده است در حالى كه على و فاطمه و حسنين (عليهم السلام) با او بودند، گفت: طايفه نجران همانا من چهره و قيافه هايى را مى بينم كه اگر از خداوند بخواهند كه كوه را از جايش زائل بكند هر آينه زائل خواهد كرد، پس مباهله مكنيد كه هلاك مى شويد». [ تفسير روح المعانى، ج 3، ص 167. ] علامه ى طنطاوى اصل جريان نزول آيه ى مباهله و برخورد سران اهل نجران با پيامبر اسلام را در رابطه با خلقت حضرت عيسى (عليه السلام) و بعضى موضوع هاى ديگر و بحث و مناظره ى بين طرفين را و پيشنهاد مباهله ى پيامبر اسلام را در دو صفحه بحث مى كند و سپس مى گويد:«روى أنهم لما دعوا الى المباهلة قالوا حتى ننظر، فلما تخالوا قالوا لصاحب الرأى فيهم ما ترى؟ فقال والله لقد عرفتم نبوته، و لقد جائكم بالفصل فى امر صاحبكم، والله ما باهل قوم نبيا الا هلكوا فاذا أبيتم الا الف دينكم فوادعوا الرجل و انصرفوا، فأتوا رسول الله وفد غدا محتضنا الحسين آخذا بيد الحسن، و فاطمة تمشى خلفه و على رضى الله عنه خلفها، و هو يقول: «اذا أنا دعوت فأمنوا، فقال اسقفهم يا معشر النصارى انى لارى وجوها لو سألوا الله تعالى أن يزيل جبلا من مكانه لازاله، فلا تباهلوا فتهلكوا» فاذعنوا الرسول الله صلى الله عليه و سلم و بذلوا له الجزية ألفى حلة حمراء و ثلاثين درعا من حديد، فقال صلى الله عليه و سلم: «و اذى نفسى بيده لو تباهلوا لمسخوا قردة و خنازير، و لاضطرم الوادى عليهم نارا و لا ستأصل الله نجران و اهله».«روايت شده به درستى كه اهل نجران وقتى كه از طرف پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) به مباهله دعوت شدند گفتند: ما بايد بررسى بكنيم، سپس وقتى با خودشان خلوت و مشورت كردند و به كسى كه صاحب رأى و بزرگشان بود گفتند: نظر شما درباره ى مباهله ى با پيامبر مسلمانان چيست؟ وى گفت: قسم به خدا شما نبوت پيامبرى و حقانيت محمد را شناخته ايد و او مسئله ى خلقت حضرت عيسى را براى شما مفصلا بيان نموده و حقيقت را روشن كرده است.صاحب رأى نجرانى ها به سخنان خود ادامه داد و گفت: قسم به خدا هيچ قومى با پيامبرى مباهله نكردند مگر اينكه هلاك شدند، از مباهله دست برداريد و اگر اسلام را اختيار نمى كنيد و دين مسيحيت را رها نمى كنيد، مباهله نكنيد و آن مرد را (حضرت محمد) رها بكنيد، آنها از مباهله منصرف شدند و آمدند خدمت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) در حالى كه صبحگاهان پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) حسين را به آغوش و دست حسن را گرفته بود و فاطمه پشت سر مبارك پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و على پشت سر فاطمه به محل مباهله مى آمدند، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) خطاب به چهار نور مقدس فرمود: وقتى كه من دعا كردم شما آمين بگوييد. پس اسقف نجران گفت:اى گروه نصارى همانا من قيافه و چهرهايى را مى بينم كه اگر از خداوند بخواهند كه كوهها را از جايشان متلاشى و تكه و تكه بكند، هر آينه خداوند به احترام آنان اين را كار خواهد فرمود. پس مباهله مكنيد كه هلاك مى شويد، سپس اذعان و اعتقادشان بر حقانيت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) ثابت شد و فهميدند كه محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) پيامبر بر حق است و آن چه دين اسلام راجع به حضرت مسيح فرموده درست است و لذا آمدند به پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم)، جزيه دادند.متن قرارداد جزيه به اين صورت نوشته شد: نصاراى نجران بايد دو هزار حله (لباس) به مسلمانان بدهند و سى هزار زره آهنى به پيامبر اسلام بدهند و بعد از امضاى قرارداد پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: قسم به آن كسى كه جان محمد به دست قدرت لايزال اوست اگر اهل نجران مباهله مى كردند هر آينه همه مسخ شده و به صورت ميمون و خوك مى گرديدند و كوهها بر آنها آتش مى باريد و خداوند سرزمين نجران اهل او را خوار و ذليل مى ساخت». [ الجواهر فى التفسير القرآن الكريم، ج 1، جزء دوم، ص 126 و 127. ] ابوبكر علوى حضرمى در «رشفة الصادى» صفحه ى 35 همان روايت را كه زمخشرى در كشاف بيان كرده آورده و سپس گفته است: «لا دليل اقوى من هذا على فضل اصحاب الكساء الخ»: «دليلى قويتر از آيه ى مباهله بر فضيلت اصحاب كسا نيست.» و صاحب كتاب «التاج الجامع للاصول» جلد سوم، صفحه 329، سند روايت را از سعد بن وقاص نقل كرده، و ابن معازلى در «مناقب» با سند از جابر عبدالله انصارى علامه حموينى در «كفاية الخصام» با سند از ابن جريح و نيز از عامر بن سعد، نزول آيه ى مباركه ى مباهله را درشأن پنج تن مقدس و اهل كسا دانسته اند.» [ احقاق الحق، ج 3، ص 61. ] شيخ اسماعيل حقى برسوى در تفسير روح البيان مى گويد:«روى انهم لما دعوا الى المباهلة قالوا حتى نرجع و ننظر فلما خلا بعضهم ببعض قالوا لعبد المسيح ما ترى، فقال والله لقد عرفتم يا معشر النصارى ان محمدا نبى مرسل و لقد جائكم بالفصل من امر صاحبكم والله ما باهل قوم نبيا قط فعاش كبيرهم و لا نبت صغيرهم و لئن فعلتم لتهلكن فان أبيتم الا الف دينكم و الاقامة ما انتم عليه فوادعوا الرجل و انصرفوا الى بلادكم فأتوا رسول الله صلى الله عليه و سلم و قد خرج محتضنا الحسين آخذا بيد الحسن و فاطمة تمشى خلفه و على خلفها رضى الله عنه و هو يقول (اذا انا دعوت فأمنوا) فقال اسقف نجران (اى اعلمهم بامور دينهم و هو ابوحارثه يا معشر النصارى انى لارى وجوها لو شاءالله تعالى ان يزيل جبلا من مكانه لازاله بها فلا تباهلوا فتهلكوا و لا يبقى على وجه الارض نصرانى الى يوم القيامة فقالوا يا اباالقاسم رأينا ان لا نباهلك و أن تترك على دينك و نثبت على ديننا قال صلى الله عليه و سلم ( فاذا أبيتم المباهلة فاسلموا يكن لكم ما للمسلمين و عليكم ما على المسلمين فأبوا فقال (فانى احاربكم) فقالوا ما لنا بحرب العرب طاقة و لكن نصالحك على ان تغزونا و لا تخيفنا و لا تردنا عن ديننا على ان نؤدى اليك كل عام الفى حلة الف فى صفر و الف فى رجب و ثلاثين درعا عادية من حديد فصالحهم على ذلك و كتب لهم كتابا بذلك و قال: والذى نفسى بيده ان الهلاك قد تدلى على اهل نجران و لو لا عنوا لمسخوا قردة و خنازير و لاضطرم عليهم الوادى نارا و لاستأصل الله نجران و اهله حتى الطير على رؤس الشجر و لما حال الحول على النصاراى كلهم حتى هلكوا .«روايت شده است به درستى كه اهل نجران وقتى كه از سوى پيامبر اسلام به مباهله دعوت شدند گفتند: ما بايد برگرديم و مسئله مباهله را بررسى بكنيم، پس وقتى كه با يكديگر خلوت و مشورت كردند، به بزرگترين شان كه اسم او عبدالمسيح بود گفتند: نظر شما در رابطه با مباهله چيست؟ او گفت: قسم به خدا مى دانيد و شناختيد كه همانا محمد پيامبر و فرستاده ى خداست و جريان خلقت پيامبر شما حضرت عيسى را مفصل براى شما روشن فرمود، قسم به خدا قومى با پيامبرى مباهله نكرده كه بزرگانشان زندگى كرده باشد و كوچكشان بزرگ شده باشد مگر اينكه هلاك شده اند، اگر شما مباهله بكنيد هر آينه هلاك مى شويد، پس اگر از اسلام آوردن امتناع داريد و دين خودتان را مى خواهيد بر عقيده و ايمان و دين مسيحيت باقى بمانيد و اين مرد را (حضرت محمد) رها بكنيد و به بلاد خودتان برگرديد.پس اهل نجران آمدند نزد رسول خدا در حالى كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) حسين را به آغوش و دست حسن را گرفته بود و فاطمه پشت سر پيامبر و على هم پشت سر فاطمه بود، پيامبر اسلام خطاب به چهار نور مقدس فرمود: زمانى كه من دعا كردم شما آمين بگوييد، پس اسقف نجران كه در امور دين داناترين آنها بود و اسم او ابوحارثه بود گفت:اى طايفه ى نصارى به درستى كه من چهره هايى را مى بينم كه اگر بخواهند خداوند به احترام آنها كوه را از جايش مى كند، پس با پيامبر اسلام مباهله نكنيد كه هلاك مى شويد و بر گستره ى زمين تا روز قيامت نصارى باقى نمى ماند.گفتند:اى اباالقاسم نظر ما اين است ما مبالهه نمى كنيم و تو را بر دين خودت مى گذاريم و ما هم بر دين خودمان ثابت هستيم، پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: اگر از مباهله امتناع مى كنيد پس اسلام را قبول كنيد تا آنچه كه بر نفع و ضرر مسلمان هاست بر شما هم باشد.نجرانى ها از اين پيشنهاد پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) امتناع كردند، پيامبر فرمود: با شما مى جنگيم، و نجرانيها گفتند كه ما توانايى جنگ با عرب را نداريم ولى با شما مصالحه مى كنيم بر اينكه با ما جنگ نكنيد و ما را مترسانيد و ما را از انجام دين عقيده مان منع نكنيد، در مقابل ما هم در هر سال دو هزار حله (لباس) هزار در ماه صفر و هزار در ماه رجب و سى هزار زره آهنى به شما مى دهيم. پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) با آنها مصالحه فرمود و قرار داد نوشتند، بعد از امضاى قرارداد پيامبر فرمود: قسم به آن كسى كه جانم به دست قدرت اوست اگر آنها مبالهه مى كردند هلاكت به آنها نزديك مى شد همه مسخ شده و به صورت ميمون و خوك مى گرديدند و كوه ها بر آنها آتش مى باريد و خداوند سرزمين نجران و اهل او را خوار و ذليل مى كرد و حتى پرندگان درخت هاى نجران را هم هلاك مى كرد و سال بر آنها نمى گذشت كه همه هلاك مى شدند». [ تفسير روح البيان، ج 2، ص 44 و 45، آيه 60 از سوره ى آل عمران. ] خواجه عبدالله انصارى در «كشف الاسرار» مى گويد: روز مباهله روز بيست و يكم از ماه ذى الحجه بود، مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) به صحرا شد. آن روز دست حسن (عليه السلام) گرفته و حسين (عليه السلام) را در بر گرفته، و فاطمه (عليهاالسلام) از پشت مى رفت، و على (عليه السلام) از پشت ايشان و مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) ايشان را گفت: چون دعا كنم شما آمين گوييد، دانشمندان و مهتران ترسايان چون ايشان را به صحرا ديدند بر آن صفت، بترسيدند و عام را نصيحت كردند و گفتند:«يا قوم! انا نرى وجوها لو سألوا الله عز و جل ان يزيل جبلا من مكانه لازالهه فلا تباهلوا فتهلكوا و لا يبقى على وجه الارض نصرانى الى يوم القيامة».ترسايان آن سخنان از مهتران خويش بشنيدند، همه بترسيدند و از مباهلت باز ايستادند و طلب صلح كردند و جزيت بپذيرفتند، با آنكه هر سال دو هزار حله بدهند».خواجه عبدالله انصارى در نوبت سوم از تفسير آيه شريفه (كه تفسير عرفانى است) مى گويد: «اى مهتر! اين بيگانگان با نهاد خراب، و جهل بى اندازه، و عقل مدخول، ايشان را چه سيرى كند اين آيت اعتبار و قياس كه بر ايشان خواندى از راه اعجاز؟ اين آيت مباهله ى بر ايشان خوان، و پس بر ايشان قهر و سياست ما گوش دار. مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) گفت: آتش آمده بر هوا ايستاده، اگر ايشان مباهلت كردندى در همه ى روى زمين از ايشان كسى نماندى. و اصحاب مباهله پنج كس بودند مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) و زهرا (عليهاالسلام) و مرتضى (عليه السلام) و حسن (عليه السلام) و حسين (عليه السلام).آن ساعت كه به صحرا شدند، رسول ايشان را با پناه خود گرفت، گليم بر ايشان پوشانيد، و گفت: «اللهم ان هؤلاء اهلى» جبرئيل آمد و گفت: «يا محمد! انا من اهلكم» چه باشد يا محمد اگر مرا بپذيرى و در شمار اهل بيت خويش آرى؟ رسول (صلى الله عليه و آله و سلم) گفت: «يا جبرئيل و انت منا» آنگه جبرئيل بازگشت و در آسمان ها مى نازيد و فخر مى كرد و مى گفت: «من مثلى؟ و انا فى السماء طاووس الملائكة و فى الارض من اهل بيت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم)» يعنى چون من كيست؟ كه در آسمان رئيس فرشتگانم و در زمين از اهل بيت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) خاتم پيغمرانم.» [ تفسير كشف الاسرار، ج 2، ص 147 و 151. ] علامه سيد صديق حسن خان در كتاب «حسن الاسوة» صفحه ى 32 به نقل از مسلم ترمذى نزول آيه ى مباركه ى مباهله را درباره ى پنج تن مقدس بعد از امضاى قرار داد بين پيامبر و اهل نجران دانسته است.علامه سيد احمد زينى دحلان الشافعى، مفتى مكه مكرمه در «السيرة النبوة» كه در حاشيه سيرة الحلبيه طبع شده است، بعد از ذكر اصل جريان مباهله و آمدن نجرانيها خدمت مبارك پيامبر اسلام و بحث و مناظره با آنها، مى گويد: «فلما أصبح صلى الله عليه و سلم أقبل و معه حسن و حسين و فاطمة و على رضى الله عنهم و عند ذلك قال لهم الاسقف انى لارى وجوها الخ» «پس وقتى كه شب را صبح فرمود براى مباهله آمد در حالى كه حسن و حسين و فاطمه و على (عليهم السلام) با وى بودند، وقتى كه اين هيئت هيبت را نجرانى ها از پيامبر اسلام ديدند، اسقف آنها نشانه هاى عذاب را مشاهده كرد و گفت: اى طايفه ى نصارى همانا چهره هايى را مى بينم اگر بخواهند خداوند به احترام آنها كوهها را متلاشى مى كند، پس مباهله نكنيد كه هلاك مى شويد». [ السيرة النبوية در حاشيه السيرة الحلبية، ص 4 و 5. ] علامه جوينى با دوازده سند به نقل از شعبى و او از جابر مى گويد:«قدم على رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم العاقب و الطيب فدعاهما الى الاسلام فقالا: اسلمنا يا محمد ( قبلك) قال: كذبتما ان شئتما اخبرتكما بما يمنعكما من الاسلام؟ قالا: فهات أنبئنا قال: حبكما الصليب و شرب الخمر و أكل لحم الخنزير.قال: جابر فدعاهما الى الملاعننة و واعداه على ان يغادياه بالغداة فغدا رسول الله صلى الله عليه و سلم و اخذ بيده على و فاطمة و الحسن و الحسين فارسل اليهما فأبيا أن أقرا له (بالجزية) فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم و الذى بعثنى بالحق لو فعلا لا مطر عليها الوادى نارا.(قال الشعبى): قال جابر (و) فيهم نزلت (هذه الآية: «ندع أبنائنا و ابنائكم و نسائنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم» قال الشعبى: قال جابر: «وانفسنا و انفسكم» رسول الله صلى الله عليه و سلم و على و نسائنا و نسائكم» فاطمة و «ابنائنا ابنائكم» الحسن و الحسين عليهماالسلام.«عاقب و طيب بر پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) وارد شدند، پس پيامبر آن دو را به اسلام دعوت فرمود: آنها گفتند:اى محمد پيش از آن كه تو را ملاقات بكنيم ما اسلام آورده ايم، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: دروغ مى گوييد، و اگر خواستيد شما را به آن چيزهايى كه مانع از اسلام آوردن شما شده خبر مى كنم، گفتند: به ما اطلاع بده، پيامبر فرمود: دوست داشتن صليب و شرب خمر و خوردن گوشت خوك مانع از اسلام آوردن شما شده است، وقتى دليل و برهان پيامبر اسلام را قبول نكردند پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) آنها را به ملاعنه دعوت فرمود و وقت ملاعنه را صبح معين فرمود.پس در وقت صبح رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در حالى كه دست على و فاطمه حسن و حسين (عليهم السلام) را به دست مبارك خود گرفته بود به مباهله و ملاعنه آمد؛ و به عاقب و سيد هم خبر داد ولى آنها از جواب دادن امتناع كردند و اقرار كردند به جزيه دادن، بعد پيامبر فرمود: قسم به آن كسى كه مرا به حق برانگيخته است اگر مباهله و ملاعنه را انجام مى داد هر آينه بر آنها آتش مى باريد. و شعبى گفت جابر گفته است: آيه مباركه «ندع ابنائنا» در حق پنج تن نازل شده است و «انفسنا و انفسكم» رسول خدا و على و «نسائنا و نسائكم» فاطمه و «ابنائنا و ابنائكم» حسن و حسين (عليهم السلام) مى باشند». [ فرائد السمطين، ج 2، ص 24 و 23، حديث 365 و همين حديث را طبرانى در معجم و ابونعيم در دلائل النبوة ص 297 و بيضاوى در شواهد التنزيل جلد يك، صفحه 126 آورده است. ] اين چهل و اندى حديث مباهله از كتب بزرگان اهل سنت آورده شد و اكثر آنها از شخصيت هاى مهم مى باشند كه براى همه قابل قبول هستند. اكنون خود نتيجه را به دست مى آورى كه اهل بيت و پنج تن پاك چه عظمت و مقام و منزلتى در نزد پروردگار دارند، مخصوصا بانوى دو جهان فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها)؛ و اگر آنان دستان مبارك را به آسمان بلند مى كردند و دعايى كه از سينه ى پاك و مطهر پيامبر بيرون مى آمد آنها آمين مى گفتند، به امر پروردگار زمين و زمان براى ملعونين و مشركين دگرگون مى شد و اگر بانوى دو جهان و دختر پيامبر اسلام و همسر ولايت و امامت و مادر يازده نور پاك ستارگان درخشان امامت و ولايت و بانويى كه نبوت و رسالت و امامت و ولايت در او خلاصه شده است دست مبارك را بلند مى كرد و آمين مى گفت تمام اين كره ى خاكى بر مشركين آتش و جهنم مى شد.
فاطمه زهرا در سوره هل اتى
آن چه از كتب اهل تفسير و حديث به دست مى آيد، اين است كه همه شأن نزول سوره ى مباركه ى «هل اتى» را پنج تن مقدس و مخصوصا فاطمه ى زهرا (سلام الله عليها) دانسته اند. از جمله ى آنها زمخشرى در كشاف مى گويد:«انه قال: و عن ابن عباس رضى الله عنه ان الحسن و الحسين مرضا فعاد هما رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فى ناس معه فقالوا يا اباالحسن لو نذرت على ولدك فنذر على و فاطمة و فضة و جارية لهما ان برآمما بهما أن يصوموا ثلاثة أيام، فشفيا و ما معهم شى ء فاستقرض على من شمعون اليهودى ثلاث أصوع من شعير فطحنت فاطمة صاعا و اختبزت خمسة أقرص على عددهم فوضعوها بين أيديهم ليفطروا و فوقف عليهم سائل فقال: السلام عليكم اهل بيت محمد مسكين من مساكين المسلمين أطعمونى أطعمكم الله من موائد الجنة فاثروه و باتو لم يذوقوا الا الماء و أصبحوا صياما فلما أمسوا و وضعوا الطعام بين ايديهم وقف عليهم يتيم فآثروه و وقف عليهم اسير فى الثالثة فعلوا مثل ذلك فلما أصبحوا اخذ على رضى الله عنه بيد الحسن و الحسين و اقبلوا الى رسول الله صلى الله عليه و سلم، فلما ابصرهم و هم يرتعشون كالفراخ من شدة الجوع قال: ما اشد ما يسونى ما ارى بكم، و قام فانطلق معهم، فرأى فاطمة فى محرابها قد التصق بطنها بظهرها و غارت عيناها فساءه ذلك فنزل جبرئيل و قال خذها يا محمد هناك الله فى اهل بيتك فأقرئه السورة.»