محبت و عشق، قوى ترين جاذبه در ميان دو موجود است. در قانون معروف جاذبه كه بر عالم ماده حكومت مى كند، آمده است: «هر مقدار جرم اجسام زيادتر، و فاصله ى آنها كمتر باشد جاذبه ى آنها بيشتر است» اين قانون در جهان معنى و معنويت و محبتهاى الهى هم حاكم مى باشد، يعنى هر قدر شخصيت ها والاتر و فاصله ها كمتر باشد اين محبت و عشق قويتر مى گردد.با اين تقاوت كه در جهان ماده گاهى اختلاف و تضاد علت جاذبه است، مانند دو الكتريسيته ى مثبت و منفى، ولى در جهان ارواح و معنويت هر قدر سنخيت و تشابه بيشتر باشد اين جاذبه نيرومندتر و فعال تر است و تضاد در كار نيست، بلكه تضاد باعث دورى است.با توجه به اين مقدمه كوتاه كه از كتاب جاذبه و دافعه ى مرحوم شهيد مطهرى و كتاب زهرا (عليهاالسلام) برترين بانو از آية الله مكارم شيرازى نقل به مضمون شده است، به سراغ احاديثى مى رويم كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) تا چه حد به دختر عزيزش فاطمه (سلام الله عليها) اظهار عشق و علاقه و محبت مى كرد و او را دوست مى داشت.بخارى در صحيح خود در كتاب بدء الخلق در باب مناقب قرابت رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) و منقبت فاطمه (سلام الله عليها) مى گويد:«روى بسنده عن المسور بن مخرمة ان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم قال: فاطمة بضعة منى فمن اغضبها اغضبنى». [ صحيح بخارى، كتاب بدأ الخلق ص 2 و فيض القدير، ج 4، ص 421. ] «مسور بن مخرمه مى گويد: پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: فاطمه پاره ى تن من است، پس كسى كه او را ناراحت بكند و به غضب بياورد، مرا ناراحت كرده و به غضب آورده است.» و مناوى نيز در كتاب فيض القدير اين حديث را بيان كرده و گفته است.سهيلى به اين حديث استدلال كرده است مبنى بر اينكه اگر كسى به فاطمه فحش بدهد و يا اهانت به وى بكند كافر است، براى اينكه سب و فحش دادن به فاطمه هم او را و هم پيامبر را ناراحت مى كند و بعد مى گويد: همانا فاطمه افضل و برتر از شيخين مى باشد.اينكه فاطمه (سلام الله عليها) برتر از شيخين مى باشد جاى شك و ترديد نيست و اما اينكه سهيلى گفته است كه فاطمه (سلام الله عليها) برتر از شيخين است شايد منظور وى اين است كه اگر كسى به شيخين فحش بدهد و يا اينكه احترام شان نكند كافر نمى شود، ولى اگر به زهرا (سلام الله عليها) فحش بدهد كافر مى شود. و نسائى در خصائص خود (ص 35) همين روايت بخارى را ذكر كرده است.باز هم بخارى حديثى را از مسور بن مخرمة و او از پيامبر اسلام روايت مى كند:«انه قال- اى النبى صلى الله عليه و آله و سلم- فانما هى فاطمة بضعة منى يريبنى ما ارابها و يؤذينى ما آذاها». [ كنز العمال، ج 12، ص 105 الى 112، 34243 و صحيح بخارى، كتاب النكاح، باب ذب الرجل عن ابنته و احمد حنبل هم در مسند خود، ج 4، ص 328 و ابونعيم در حلية الاولياء، ج 2، ص 40، روايت كرده اند. ] «پيامبر اسلام فرمود: همانا فاطمه پاره اى از وجود و هستى من است هر كس او را ناراحت كند مرا ناراحت كرده است و هر كسى او را آزار دهد مرا آزرده است.» و اين حديث را ابوداود هم در صحيح خود در جلد 12، در باب ما يكره ان يجمع بينهن من النساء بيان كرده است.مسلم در صحيح خود در باب فضائل فاطمه (سلام الله عليها) با سندى از مسور بن مخرمه روايت كرده است: «قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم انما فاطمة بضعة منى يؤذينى ما آذاها». [ صحيح بخارى جلد... كتاب بدا الخلق ص 2 و منادى در فيض القدير جلد 4، ص 421. ] «مسور بن مخرمة گفته است: پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: همانا فاطمه پاره اى از وجود من است، آزار مى دهد مرا آن چه فاطمه را آزارد.» و فخر رازى در تفسير كبير خود در تفسير آيه مودة در سوره شورى (چنانكه بحث آن گذشت) مى گويد: «يؤذينى ما يؤذيها [ تفسير فخر رازى، ج 27، ص 165 الى 166. ] اذيت مى كند مرا آن چه كه فاطمه را اذيت مى كند». و باز فخر رازى در سوره ى معارج در تفسير آيه «و فصيلته التى تؤيه [ ترجمه: و هم خويشاوندان قبيله اش كه هميشه حمايتش كردند.» ] گفته است: «فاطمه بضعة منى» [ تفسير فخر رازى، ج 30، ص 126. ] «فاطمه پاره اى از وجود و هستى من است» باز هم مسلم در باب فضائل فاطمه (سلام الله عليها) به سند از مسور بن مخرمة روايت مى كند:«حدثنا عن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم قال فيه: فانما ابنتى- يعنى فاطمة عليها السلام- يريبنى ما ارابها و يؤذينى ما آذاها». [ صحيح مسلم، كتاب فضائل الصحابه، باب فضائل فاطمه. ] «مسور حديثى را از نبى اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) نقل مى كند كه پيامبر در آن حديث فرمود: همانا دخترم- فاطمه (سلام الله عليها)- پاره ى تن من است، ناراحت مى كند مرا آنچه كه او را ناراحت كند و آزار مى دهد مرا آن چه او را آزار دهد. و اين حديث را ترمذى در صحيح خود، ج 2، ص 319، در فضل برترى فاطمه بنت محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) آورده است.باز هم ترمذى به سند از عبدالله ابن زبير حديثى را از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نقل مى كند: «انما فاطمة بضعة منى يؤذينى ما آذاها و ينصبنى ما انصبها». [ صحيح ترمذى، ج 2، ص 319 مستدرك الصحيحين حاكم نيشابورى، ج 3، ص 159 و حاكم گفته اين حديث صحيح است و احمد بن حنبل در مسند خود، ج 4، ص 5 كنز العمال، ج 12، ص 115 الى 112 و الصواعق المحرقه، ص 289. ] «فاطمه پاره ى تن و جان من است، آنچه او را آزار دهد مرا آزار مى دهد و آنچه او را به زحمت افكند مرا به زحمت مى افكند.» حاكم با سند از عبيدالله بن أبى رافع و از مسور مى گويد:«انه بعث اليه حسن بن حسن عليه السلام يخطب ابنته فقال له: قل فليلقنى فى العتمة قال: فلقه، فحمدالله المسور و اثنى عليه ثم قال اما بعد ايم الله ما من نسب و لا سبب و لا صهر احب الى من نسبكم و سببكم و صهركم و لكن رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم قال: «فاطمة بضعة منى يقبضنى ما يقبضها و يبسطنى ما يبسطها و ان الانساب يوم القيامة تنقطع غير نسبى و صهرى و عندك ابنتها و لو زوجتك لقبضها ذلك فانطلق عاذرا له». [ مستدرك الصحيحين، ج 3، ص 158 و احمد بن حنبل در مسند خود، ج 4، ص 323 و 332 به دو طريق مختلف روايت كرده است و بيهقى در سنن خود، ج 7، ص 64 و ابونعيم هم اين حديث را در حلية الاولياء روايت كرده است و گفته اين حديث متفق عليه است و متقى هندى هم اين حديث را در كنزل العمال، ج 12، ص 112، حديث 34222 روايت كرده است. ] «مسور مى گويد: حسن بن حسن (عليه السلام) (يعنى حسن مثنى) كسى را به طرف مسور فرستاد تا اينكه دختر او را خواستگارى بكند، مسور به فرستاده ى وى گفت: به حسن بگو مرا در عتمه و اول شب ملاقات بكند، فرستاده پيام را به حسن بن حسن (عليه السلام) گفت و بعد حسن مسور را ملاقات كرد و مسور حمد و ثناى الله را بجا آورده پس گفت: به خدا قسم هيچ نسب و خويشاوندى دوست تر براى من بهتر نيست از نسب و خويشى با شما ولكن رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: «فاطمه پاره اى از و جود و هستى من است ناراحت مى كند مرا آن چه فاطمه را ناراحت كند و آن چه فاطمه را خوشحال بكند مرا خوشحال مى كند و تمام نسبها در روز قيامت قطع مى شوند و از بين مى روند مگر نسب و خويشى من» بعد مسور به حسن بن حسن (عليه السلام) مى گويد: دختر فاطمه در نزد توست. و اگر دخترم را بعقد تو در بياورم اين ازدواج فاطمه را ناراحت مى كند، در حالى كه مسور از حسن عذر مى خواست رفت. و حاكم نيشابورى بعد از اين حديث مى گويد: هذا حديث صحيح الاسناد.ابونعيم با سندى از أنس روايت مى كند:«قال رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ما خير للنساء؟ فلم ندر ما نقول، فسار على عليه السلام الى فاطمة سلام الله عليها فأخبرها بذلك فقالت: فهلا قلت له: خير لهن ان لا يرين الرجال و لا يرونهن، فرجع فأخبره بذلك فقال من علمك هذا؟ قال فاطمة قال: انها بضعة منى» انس گفته است: پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) سؤال فرمود: «چه چيزى براى زنها بهتر است؟ انس مى گويد ما نمى دانستم چه جوابى خدمت پيامبر عرض بكنيم، بعد از اين سؤال على (عليه السلام) به نزد فاطمه (سلام الله عليها) رفت و سؤال پيامبر را به فاطمه گفت، فاطمه (سلام الله عليها) به على (عليه السلام) گفت الآن خدمت پيامبر مشرف شويد به وى بگوييد: بهترين چيز براى زنها اين است كه آنان مردها را نبينند و مردها هم آنان را نبينند، على (عليه السلام) خدمت پيامبر برگشت و به آن سؤال جواب داد، پيامبر فرمود: چه كسى اين جواب را به تو تعليم كرد؟ على عرض كرد: فاطمه، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: همانا فاطمه پاره اى از وجود و هستى من است. [ حلية الاولياء ابونعيم، ج دوم، ص 40 و باز ابونعيم همين حديث را در ج 2، ص 174 از سعيد بن مسيب از على (عليه السلام) روايت كرده است. ] و بعد ابونعيم مى گويد: سعيد بن مسيب اين حديث را از على (عليه السلام) روايت كرده است.متقى هندى مى گويد: «انما فاطمة شجنة منى يبسطنى ما يبسطها و يقبضنى ما يقبضها». [ كنز العمال، ج 12 ص 105 الى 112، حديث 34240 و 7 حاكم هم در مستدرك، ج 3، ص 154 از مسور و از رسول خدا روايت كرده و گفته است اين حديث صحيح الاسناد است. ] «پيامبر فرمودند: همانا فاطمه شعبه اى از من است، آن چه كه فاطمه را خوشحال بكند مرا خوشحال كرده است و آن چه فاطمه را ناراحت بكند مرا ناراحت مى كند.» در اين حديث پيامبر فرمود: فاطمه شجنه من است، شجنه در لغت يعنى شعبه و ابن اثير در البداية و النهايه مى گويد: شجنه شعبه است و به معنى شاخه ى درخت هم آمده است. واقعا كه فاطمه ى زهرا شعبه ى پيامبر است و علت اينكه پيامبر در حد بالايى دخترش را دوست دارد نه فقط به خاطر اينكه زهرا دختر پيامبر است بلكه پيامبر دختران ديگر هم داشت و آنها را هم دوست داشت، ولى اينكه اين مقدار فاطمه (سلام الله عليها) را دوست دارد براى اينكه فاطمه دختر وحى است و فاطمه شعبه ى دين پيامبر است و فاطمه خلاصه و چكيده اى از دين و آيين مقدس پيامبر است و فاطمه (سلام الله عليها) عصاره ى 23 سال زحمات طاقت فرساى پيامبر است. توسط فاطمه زهراست كه سرنوشت اسلام رقم زده مى شود و توسط زهراست كه چهره ى منافقين و اسلام نماهاى امروز و كفار مشركين ديروز روشن مى شود و توسط زهرا از انحراف اسلام و دين كه توسط قلدران زر و زور به انحراف كشيده مى شد جلوگيرى مى شود و در مسير حقيقى واقعى و صاف و زلال خود رهبرى مى گردد، و به يك كلام، فاطمه زهراست كه اولين مدافع حق و ولايت است و تا آخرين لحظه زندگى در سنگر دفاع از ولايت و امامت استقامت نمود و با يك دنيا نفرت و غضب از غاصبين ولايت و دوست داران قدرت و مقام از دنيا رفت. و لذا فاطمه شعبه ى دين پيامبر است؛ و مقصود از كلمه ى منى كه در كلام گهربار پيامبر آمده همان دين و آيين و وحى الهى پيامبر است و لذاست كه فرمود: فاطمه شجنة منى» متقى هندى از حسن بصرى و او به نقل از على بن ابى طالب (عليه السلام) مى گويد:«قال لنا رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم ذات يوم: اى شى ء خير للمرأة فلم يكن عندنا لذلك جواب فلما رجعت الى فاطمة عليهاالسلام قلت: يا بنت محمد ان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم سألنا عن مسئلة فلم ندر كيف نجيبه، فقالت و عن اى شى ء سئلكم؟ فقلت: قال: اى شى ء خير للمرأة؟ قالت: فما تدرون ما الجواب؟ قلت لها: لا فقالت: ليس خير للمرأة من ان لا ترى رجلا و لا يريها فلما كان العشى جلسنا الى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم فقلت له: يا رسول الله انك سئلتنا عن مسئلة فلم نجبك فيها ليس للمرأة شى ء خير من ان لا ترى رجلا و لا يريها قال و من قال ذلك؟ قلت: فاطمة،قال: صدقت انها بضعة منى». [ كنز العمال، ج 8 چاپ قديم و دارقطنى در افراد خود روايت كرده است. ] «روزى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) براى ما فرمود: چه چيزى براى زن بهتر مى باشد، و ما نتوانستيم جوابى براى آن سؤال پيدا بكنيم، وقتى به خانه برگشتم به فاطمه گفتم: اى دختر پيامبر، رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از ما مسئله اى را سؤال فرمود و ما ندانستيم كه چگونه جواب پيامبر را بدهيم، فاطمه گفت: چه چيزى پيامبر از شما سؤال فرمود؟ به فاطمه گفتم: فرمود:چه چيزى براى زن بهتر است؟ فاطمه گفت شما ندانستيد جواب چيست؟ به او گفتم: نه، فاطمه گفت: چيزى بهتر از اين براى زن نيست كه او مردى را نبيند و مردى هم او را نبيند. پس وقتى خدمت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نشسته بوديم، عرض كردم: اى رسول خدا شما از ما مسئله اى را سؤال فرموديد و ما جواب آن مسئله را نتوانستيم بدهيم، حالا جواب شما را مى دهم! هيچ چيزى براى زنها بهتر از اين نيست كه مردى را نبيند و مردى هم او را نبيند، پيامبر فرمود: اين جواب را چه كسى گفته است؟ گفتم: فاطمه، پيامبر فرمود: راست گفتم كه او پاره اى از وجود و هستى من است.» ابن حجر مى گويد: عبدالله بن حسن مثنى ابن حسين سبط بر عمر بن عبدالعزيز وارد شد در حالى كه نوجوانى بود، عمر از جايش بلند شد و به استقبال عبدالله رفت، و قتى كه عبدالله رفت اطرافيان عمر وى را ملامت و سرزنش كردند، عمر در جواب آنها گفت: همانا شخص مورد اعتمادى حديث كرد مرا (گويا از كسانى كه اطراف رسول خدا بودند شنيده است) كه پيامبر فرمود: «انما فاطمة بضعة منى يسرنى ما يسرها» و أنا اعلم ان فاطمة عليها السلام لو كانت حية لسرها ما فعلت بابنها. [ الصواعق المحرقه، ص 107 و باز ابن حجر در ص 138 بااندك اختلاف ذكر كرده است و ابوالفرج الاصفهانى هم روايت كرده است. ] «فاطمه پاره ى وجود من است، مسرور و خوشحال مى كند مرا آن چه فاطمه را خوشحال بكند»، و عمر مى گويد: من مى دانم كه همانا اگر فاطمه (عليهاالسلام) زنده بود از آن چه من با پسر او انجام دادم خوشحال مى شد.نسائى با سند از مسور بن مخرمة روايت مى كند كه روزى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بر منبر خود خطبه مى خواند و من در آن روز محتلم (به سن بلوغ) بودم شنيدم كه و فرمود: «ان فاطمة بضعة منى» [ خصائص نسائى، ص 36 و كنز العمال، ج 12، ص 105 الى 112 چاپ جديد احاديث 3423 و 34243. ] «همانا فاطمه پاره ى وجود و هستى من است.» قندوزى مى گويد: در مشكاة از عايشه نقل شده است:«قالت ما رأيت احدا كان اشبه سمنا و هديا و دلا (و فى رواية) حديثا و كلاما برسول الله صلى الله عليه و آله و سلم من فاطمة و كان اذا دخلت عليه قام اليها فاخذ بيدها فتقبلها و اجلسها فى مجلسه و كان اذا دخل عليها قامت اليه فاخذت بيده فتقبلته و اجلسته فى مجلسها» [ ينابيع المودة باب 55 ص 172 و صحيح ترمذى جلد 2 ص 319. ] «عايشه گفته است: هيچ كسى را نديدم از جهت راه و رسم زندگى (در روايتى ديگر آمده است از جهت حديث و كلام) شباهت وى به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از فاطمه بيشتر باشد، هر وقت فاطمه بر پيامبر داخل مى شد پيامبر به طرف فاطمه مى رفت و جلوى او بلند مى شد و دست او را مى بوسيد و در جاى خود فاطمه را مى نشانيد و نيز بارها پيامبر بر فاطمه وارد مى شد فاطمه جلوى پاى پيامبر بلند مى شد و دست مبارك پيامبر را مى بوسيد و پدر بزرگوارش را در جاى خود مى نشانيد. و اين روايت را ابوداود هم در سنن خود آورده است.اكثر اين احاديث كه در دو فصل بيان شد (مقام فاطمه در نزد خدا و مقام فاطمه در نزد پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم)) در كتاب شريف ينابيع المودة، باب 55، از صحفه ى 169 الى 178، چاپ مكتبة المحمدى، 1385 هجرى قمرى، آورده شده است، علاقه مندان مى توانند مراجعه بكنند.در كتاب فرائد السمطين با هشت سند از ابن ابى نجيح و او از پدرش نقل كرده است:«انه سمع رجلا من اهل الكوفة يقول: سمعت عليا على منبر الكوفة يقول: قلت: «يا رسول الله أنا أحب اليك ام هى؟- يعنى فاطمة- قال: هى احب الى منك و انت أعز الى منها». [ فرائد السمطين، ج 2، حديث 387، ص 62. ] «مردى از اهل كوفه شنيده و برايش نقل كرده است: از على (عليه السلام) كه بر منبر كوفه مى فرمود: به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) عرض كردم: من در نزد شما محبوبتر هستم يا وى (فاطمه)؟ پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم)فرمود: او نزد من محبوبتر است از تو و تو نيز نسبت به فاطمه در نزد من عزيزتر هستى».حاكم نيشابورى با سندى به نقل از عايشه مى گودى:«ما رأيت احدا كان اشبه كلاما و حديثا من فاطمة برسول الله صلى الله عليه (و آله) و سلم و كانت اذا دخلت عليه رحب بها و قام اليها فاخذ بيدها فقبلها و اجلسها فى مجلسه». [ مستدرك الصحيحين، ج 3، ص 154 كتاب معرفة الصحابة و همين حديث را ذهبى در تلخيص همان صفحه بيان كرده است. ] «احدى را نديدم كه از جهت سخن گفتن شباهتش به رسول خدا از فاطمه بيشتر باشد و فاطمه هر زمانى كه بر پيامبر داخل مى شد، پيامبر آغوش مبارك براى فاطمه باز