بیشترلیست موضوعات فاطمه ى زهراء در كلام اهل سنت (جلد 1) سخنانى درباره ى كتاب پيشگفتار شخصيت فاطمه از زبان پيامبر و ديگران شناخت فاطمه زهرا قبل از ولادت ازدواج پيامبر اكرم با خديجه معكوس شدن سنت خواستگارى نطفه ى فاطمه از ميوه بهشتى فاطمه زهرا قدم مبارك به دنيا مى نهد نامگذارى براى مولود مسعود فاطمه: صديقه: مباركه: طاهره: بتول: فاطمه زهرا يار و ياور پدر فاطمه زهرا در آستانه ازدواج ازدواج على و فاطمه به فرمان خداوند جهيزيه فاطمه زهرا فاطمه زهرا در آيه ى قربى فاطمه زهرا در آيه مباهله فاطمه زهرا در سوره هل اتى سوره ى هل اتى مكى است يا مدنى؟ فاطمه زهرا در آيه ى مرج البحرين منزلت فاطمه زهرا در نزد خداوند فاطمه زهرا برترين بانوى دو جهان محبت و دوستى پيامبر به فاطمه وظايف فاطمه زهرا در خانه و عبادات و تسبيح آن حضرت فاطمه زهرا در آخرين ساعات زندگى پيامبر آخرين لحظه هاى زندگى پيامبر آخرين وداع و خداحافظى زبان حال فاطمه توضیحاتافزودن یادداشت جدید
فلما رأيا النبى،- صلى الله عليه و آله و سلم: سكتا فقال لهما النبى- (صلى الله عليه و آله و سلم): مالكما كنتما تضحكان، فلما رأيتمانى سكتما؟ فبادرت فاطمة، فقالت: بأبى أنت يا رسول الله، قال هذا: أنا أحب الى رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- منك فقلت: بل أنا أحب الى رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- منك فتبسم رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- و قال: «يا بنية لك رقة الولد و على أعز على منك» [ مجمع الزوائد هيثمى، ج 9، ص 202 خواننده عزيز توجه دارد كه پيامبر اسلام كه اين همه گوهر تابناكش را دوست دارد و اظهار محبت مى كند فقط به جهت عطوفت فرزندى نيست بلكه آن جاى خودش ولى همه محبت ها و عطوفت ها به جهت اين است كه فاطمه روح و جان و هستى و خلاصه ى دين پيامبر اسلام است. ] «رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بر فاطمه و على (عليهماالسلام) وارد شد در حالى كه آن دو بزرگوار مى خنديدند و وقتى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را ديدند ساكت شدند. پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: چه شده كه شما خنده مى كرديد، ولى وقتى كه مرا ديديد ساكت شديد؟ فاطمه عرض كرد: جانم فدايت اى رسول خدا على (عليه السلام) گفت: من در نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از تو محبوبتر هستم. و من گفتم بلكه من در نزد رسول خدا نسبت به تو محبوبتر هستم؛ پس رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) تبسم نمود فرمود: اى دختر دوستى تو از جهت مهربانى و عطوفت فرزندى است و على براى من از تو عزيزتر است».ابوالسعادات در فضائل العشرة و ابن المؤذن در الاربعين از عكرمة و از ابن عباس و از أبى ثعلبه ى الخشينى و از نافع و از ابن عمر نقل كرده است:«كان النبى اذا اراد سفرا كان آخر الناس عهدا بفاطمة، و اذا قدم كان اول الناس عهدا بفاطمة، و لم يكن لها عند الله تعالى فضل عظيم لم يكن رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- يفعل معها ذلك اذا كانت ولده، و قد امر الله بتعظيم الولد للوالد و لا يجوز أن يفعل معها ذلك و هو بضد ما أمر به أمته عن الله تعالى». [ مناقب، ج 3، ص 333. ] «پيامبر هر زمانى كه اراده ى سفر مى فرمود آخرين فردى كه با او ديدار و خداحافظى مى كرد فاطمه بود و وقتى از سفر مى آمد اولين كسى كه ديدار مى فرمود فاطمه بود. و اگر نبود كه فاطمه در نزد خدا مقام عظيم دارد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) آن همه احترام به فاطمه نمى كرد. پس چرا پيامبر اين همه احترام مى كرد، با اينكه فاطمه فرزند پيامبر هست و به تحقيق خداوند امر فرموده است به تعظيم فرزند براى پدر، و اين هم صحيح و درست نبود كه پيامبر آن همه فاطمه را تعظيم بكند در حالى كه بر ضد آن از جانب خداوند تبارك و تعالى امت و پيروانش را امر كرده است».شنقيطى گفته است:«ان فضل فاطمة الزهرا امر معلوم من الدين بالضرورة لانها بضعة من النبى- صلى الله عليه و آله و سلم- يؤذيه ما آذاها و يريبه ما رابها. كما فى حديث الصحيحين عنه- صلى الله عليه و آله و سلم- ففيهما عن المسور بن مخزمة: سمعت رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- على المنبر يقول: «فاطمة بضعة منى يؤذينى ما آذاها و يريينى ما رابها.» [ كفاية الطالب، ص 82 و صحيح بخارى، ج 5، باب مناقب قرابة رسول الله، ص 26 و 36 و المصدر، ج 7، ص 47 و مسند احمد، ج 4، ص 326. ] «همانا فضل و سرورى فاطمه زهرا (سلام الله عليها) از جانب دين اسلام يك امر واضح روشن است و بر كسى پوشيده نيست، براى اينكه وى پاره ى تن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) مى باشد و آن چيزى كه زهرا (سلام الله عليها) را آزار دهد پيامبر را مى آزارد و آن چه كه زهرا (سلام الله عليها) را ناراحت كند پيامبر را ناراحت مى كند همان طور كه در دو حديث صحيح از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) نقل شده و هر دو حديث از مسور بن مخرمه آمده و گفته است: شنيدم از رسول خدا كه بالاى منبر بود و مى فرمود: «فاطمه پاره ى وجود من است آن چه كه فاطمه را آزار دهد مرا آزار مى دهد و آن چه كه وى را ناراحت كند مرا نيز ناراحت مى كند.» ابن حجر با سندى از أبى هريره نقل مى كند كه گفته است: پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:«اتانى جبرائيل فقال: يا محمد، ان ربك يحب فاطمة فاسجد، فسجدت، ثم قال ان الله يحب الحسن و الحسين فسجدت، ثم قال: ان الله يحب من يحبهما» [ لسان الميزان، ج 3، ص 275. ] «جبرئيل به نزد من آمد و گفت: اى محمد! همانا پروردگارت فاطمه را دوست مى دارد، پس خدا را سجده و ستايش كن. سجده كردم، پس گفت: همانا خداوند حسن و حسين را دوست مى دارد و به پاس اين عنايت و لطف پروردگار او را سجده كردم، بعد گفت: همانا خداوند كسانى كه آن دو را دوست بدارند دوست مى دارد.» حضرمى با سندى از اسامة بن زيد نقل كرده است: عده اى عرض كردند: اى رسول خدا!«من احب اليك؟ قال فاطمة» [و سيلة المآل، الباب الثالث، ص 151. ] «چه كسى نزد شما از همه محبوبتر است؟ فرمود: فاطمه».هيثمى با سندى از عايشه نقل كرده است: قالت: «ما رأيت أفضل من فاطمة غير أبيها» الحديث [ مجمع الزوائد، هيثمى، ج 9، ص 201. ] «به جز پدر فاطمه برتر و بهتر از فاطمه كسى را نديدم.» و شنقيطى با سندى از عايشه نقل كرده كه او گفته است: «ما رأيت قط أحدا أفضل من فاطمة غير أبيها» [ كفاية الطالب، ص 83. ] «به جز پدر فاطمه هرگز احدى را افضل و برتر از فاطمه (سلام الله عليها) نديدم.» حضرمى با سندى از عايشه روايت كرده است كه از عايشه سؤال شده است:«أى الناس احب الى رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- قالت: فاطمة، و قيل:من الرجال؟ قالت زوجها» [و سيلة المآل حضرمى، ص 151 و ترمذى هم اين حديث را آورده است و مستدرك، ج 3 و معرفة الصحابة و نور الابصار شبلنجى، ص 51 الى 54. ] «كداميك از مردم در نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) محبوبتر بود؟ و عايشه در جواب گفت: فاطمه و گفته شده است: از مردان كداميك محبوبتر بود. گفته است شوهر فاطمه.» شنقيطى در ادامه ى روايت قبلى مى گويد: «در فضل و برترى فاطمه (سلام الله عليها) همين بس كه شيخان در مقام و فضل فاطمه از عايشه نقل مى كنند كه گفته است فاطمه وارد شد، راه رفتن وى مثل راه رفتن پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) بود، پيامبر فرمود: مرحبا آفرين به دخترم، او را در طرف راست و يا چپ خود نشاند، الخ» و همان روايت كه در «فصل فاطمه برترين بانو» گذشت، ذكر مى كند.علامه شنقيطى در آخر سخنش اضافه مى كند:«و قد وردت فى فضلها أحاديث كثيرة غير هذا فمن جعله الله كفؤا لسيدة نساء العالمين فهو بالضرورة سيد العرب و سيد آل البيت أجمعين، و قد ورد حديث بكونه لسيد العرب مروى عن الحسن بن على- عليه السلام- لما رواه الفضائلى و غيره، قال الحسن: قال رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- ادعوا لى سيد العرب يعنى عليا قالت عايشة: ألست سيد العرب؟ قال أنا سيد ولد آدم و على سيد العرب فلما جاء ارسل النبى- صلى الله عليه و آله و سلم- الى الانصار فأتوه فقال لهم: يا معشر الانصار، ألا أدلكم على ما ان تمسكتم به لن تضلوا بعدى ابدا؟ قالوا: بلى يا رسول الله، قال: هذا على، فأحبوه بحبى و اكرموه بكرامتى فان جبرئيل (عليه السلام) أخبرنى بالذى قلت لكم عن الله عز و جل» [ كفاية الطالب، ص 83. ] «در فضيلت و برترى فاطمه احاديث بسيارى غير از اين حديث وارد شده است، پس كسى كه خداوند او را همتا و همشأن براى سرور زنان جهانيان قرار داده است آن كس ضرورى است كه سيد و آقاى عرب باشد.- فضائلى و غير او روايت كرده اند كه- حسن بن على (عليهماالسلام) فرموده: پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود براى من سيد سرور عرب را دعوت كنيد (يعنى على را) عايشه مى گويد: عرض كردم آيا شما سيد و سرور عرب نيستيد؟ پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: من سيد و سرور فرزندان آدم هستم ولى على سيد و سرور عرب مى باشد،پس وقتى كه على آمد. پيامبر كسى را به طرف انصار فرستاد كه جمع شوند، پس انصار هم خدمت پيامبر مشرف شدند، پيامبر به انصار فرمود: اى طايفه ى انصار! آيا شما را راهنمايى و هدايت بكنم. به چيزى كه اگر به آن چنگ زديد هرگز بعد از من براى هميشه گمراه نمى شويد!همه عرض كردند: بلى اى رسول خدا، پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود:اين على است، او را به دوستى من دوست بداريد و به اكرام و احترام من او را اكرام و احترام بكنيد، همانا جبرئيل (عليه السلام) آن چه را كه من به شما گفتم از جانب خداى عزيز و جليل به من خبر داده است» اين سخن كفاية الطالب گرفته شده از آن حديث شريف است كه مى گويد: اگر على (عليه السلام) خلقت نمى شد، براى فاطمه در زير اين آسمان شوهر و همتايى پيدا نمى شد.محمد بن طلحة الشافعى با سندى از جميع بن عمير التيمى روايت كرده است.قال: «دخلت مع عمتى عايشة فقلت: اى الناس احب الى رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم-؟ قالت: قلت: من الرجال؟ قالت بعلها». [ مطالب السؤال، ص 15. ] «با عمه ى خود نزد عايشه وارد شدم و از عايشه سؤال كردم كداميك از مردم نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) محبوبتر بودند؟ عايشه گفت: فاطمه، و باز هم سؤال كردم از مردها كداميك محبوبتر بودند؟ عايشه گفت: شوهر فاطمه».خواننده عزيز اين حديث در فصل هاى گذشته بيان شده است و اما چرا اين حديث و يا احاديث ديگرى دوباره به مناسبتى آورده مى شود براى اين است كه فضائل سرور زنان جهانيان فاطمه (سلام الله عليها) از مدارك بيشتر اهل سنت و جماعت ذكر شود.باز جميع تيمى گفته است:«دخلت مع عمتى على عايشة فقالت لها عمتى: ما حملك على الخروج على على؟ فقالت عائشة: دعينا فوالله ما كان احد من الرجال أحب الى رسول الله من على و لا من النساء احب من فاطمة». [ مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 331 و اين حديث در جامع الاصول و كتاب اخبار فاطمه از ابى على الصولى آمده است. ] «با عمه ام به نزد عايشه وارد شدم، عمه ام به عايشه گفت: چه چيز باعث شد كه تو بر على (عليه السلام) خروج كردى- و نصيحت هاى پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را فراموش كردى؟- عايشه در جواب گفت: رها كن مرا قسم به خدا احدى از مردها نبود كه در نزد رسول خدا از على (عليه السلام) محبوبتر باشد و از زنها كسى نبود كه از فاطمه (سلام الله عليها) محبوبتر باشد.ابن الصباغ مالكى از مجاهد روايت كرده است:«خرج النبى- صلى الله عليه و آله و سلم- و هو آخذ بيد فاطمة فقال: من عرف هذه فقد عرفها، و من لم يعرفها فهى فاطمة بنت محمد بضعه منى و هى قلبى و روحى التى بين جنبى، فمن آذاها فقد آذانى و من آذانى فقد آذى الله». [ الفصول المهمه، ص 146 و نور الابصار الشبلنجى، ص 53. ] «مجاهد گفته است: پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) از منزل بيرون آمد در حالى كه دست فاطمه را گرفته بود، فرمود: كسى كه او (فاطمه) را مى شناسد كه شناخته است. كسى كه نشناخته است پس بداند كه وى فاطمه دختر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) پاره ى وجود و هستى من است و او قلب و روح در بين دو پهلوى من است، پس كسى كه فاطمه را آزار دهد به تحقيق مرا آزار داده است و كسى كه مرا آزار دهد پس به تحقيق خدا را آزار و اذيت كرده است.» اى كاش كسانى كه سالها اين سخن را از پيامبر شنيدند و ديدند كه پيامبر دست پاره ى تن خود را گرفته و اين گونه معرفى فرمود به آن سخنان گوش مى دادند، گوش ندادند كه هيچ، به خانه عصمت و طهارت و بيت وحى را هتك حرمت كردند...ترمذى با سندى از زيد بن ارقم روايت كرده است:«ان رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم قال لعلى و فاطمة و الحسن و الحسين:أنا حرب لمن حاربتم، و سلم لمن سالمتم». [ سنن ترمذى، ج 15، ابواب المناقب، فى فضل فاطمه ص 360 و فرائد السمطين، حديث 372، ص 37، ج 2 و رياض النضرة، ج 2، ص 189 و ذخاير العقبى، ص 25 و مقتل امام حسين (عليه السلام)، ج 1، ص 61 و اسد الغابة، ج 7، ص 225 و مستدرك حاكم، در مناقب اهل البيت، ج 3، ص 149 و التلخيص ذهبى پاورقى مستدرك در صفحه ى مذكور و مناقب خوارزمى، فصل 14، ص 91 و تاريخ دمشق، حديث 161 در حالات امام حسن (عليه السلام) و نيز حديث 134 در حالات امام حسين (عليه السلام)، ص 100، فضائل، باب فضائل حسن و حسين (عليهماالسلام)، حديث 3 و مسند، ج 2، ص 442، حديث 1000 و البداية و النهاية، ج 8، ص 205 و تاريخ بغداد، ج 7، ص 136 و حديث 3582 و مناقب اميرالمؤمنين، ص 63، حديث 90 و الاصابة، ج 8، ص 159، حرف الفاء، القسم الاول. ] «همانا رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) خطاب به على و فاطمه و حسن و حسين (عليهم السلام) فرمود: من در حال جنگم با كسانى كه با شما بجنگند و در حال صلح هستم با كسانى كه با شما در صلح و صفا باشند.» هيثمى با سندى از نعمان بن بشير، روايت كرده است:«استأذن أبوبكر على رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- فسمع صوت عايشة عاليا، و هى تقول: والله، لقد عرفت أن عليا و فاطمة احب اليك منى و من أبى مرتين أو ثلاثا، فاستأذن أبوبكر فأهوى اليها، فقال: يا بنت فلانة لا أسمعك ترفعين صوتك على رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- [ مجمع الزوائد، ج 9، ص 201. ] «ابوبكر اجازه ى ورود به نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) را خواست و وقتى كه وارد شد صداى عايشه را كه خيلى بلند بود شنيد كه خطاب به پيامبر اسلام مى گفت: قسمبه خدا به تحقيق مى دانم كه على و فاطمه (عليهماالسلام) را بيشتر از من و پدرم دوست مى دارى و اين حرف را با صداى بلند دو يا سه مرتبه گفت و سپس ابابكر اجازه خواست و به عايشه گفته: اى دختر فلان، نشنوم كه صدايت را بر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بلند بكنى».خواننده گرامى اين حديث را كه هيثمى يكى از بزرگان اهل سنت بيان كرده و حديث قبل از اين را كه از سنن ترمذى و بيش از 16 مأخذ معتبر آنها بيان شده است ملاحظه كن و بعد هم جريان تاريخ و برخوردهاى نابخردانه اى را كه با اهل بيت مخصوصا شجره طيبه ى آنان فاطمه زهرا (سلام الله عليها) شده است بررسى و تأمل نما، آن وقت خواهى گفت اگر كسى تا عالم قيامت براى مظلوميت پاره هاى تن پيامبر گريه كند و در دفاع از آنان هيچ گونه ملاحظه كارى را در نظر نگيرد، بجاست.حضرمى با سندى از على بن على الهلالى و او هم از پدرش روايت كرده است:«دخلت على رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- فى الحالة التى قبض فيها فاذا فاطمة عند رأسه فبكت حتى ارتفع صوتها فرفع رسول الله- صلى الله عليه و آله و سلم- طرفه اليها و قال: حبيبتى فاطمة. ما الذى يبكيك؟ قالت أخشى الضيعة من بعدك فقال: يا حبيبتى ان الله اطلع على اهل الارض اطلاعه فاختار منهم اباك فبعثه برسالته، ثم اطلع اطلاعة فاختار منها بعلك و اوحى الى ان انكحك اياه، يا فاطمة، نحن اهل بيت قد اعطانا الله سبع خصال لم تعط أحدا قبلنا و لا تعط أحدا بعدنا، أنا خاتم النبيين و اكرمهم على الله عز و جل و احب المخلوقين الى الله عز و جل و انا أبوك و وصى خير الاوصياء و احبهم الى الله و هو بعلك و شهيدنا خير الشهداء و احبهم الى الله عز و جل و هو حمزة بن عبدالمطلب عم ابيك و عم بعلك و منا من له جناحان اخضران يطير فى الجنة حيث شاع مع الملائكة و هو جعفر بن عم ابيك و اخو بعلك، و منا سبطا هذه الامه، و هما ابناك الحسن و الحسين و هما سيدا شباب اهلا لجنة و ابو هما و الذى بعثنى بالحق خير منهما يا فاطمة ان منهما مهدى هذه الامة اذا صارت الدنيا هرجا و مرجا، و تظاهرت الفتن، و تقطعت السبل و غار بعضهم على بعض و لا كبير يرحم صغيرا و لا صغير يوقر كبيرا، فبعث الله عز و جل عند ذلك منهما من يفتح حصون الضلالة و قلوبا غلفا يقوم بالدين فى آخر الزمان كما قمت به اوله و يملا الارض كما ملئت جورا». [و سيلة المآل، الباب الثالث، ص 153 و ينابيع المودة، ص 436 و ذخاير العقبى، ص 44، باب اثبات فضلها بابيها و أقاربها اصلا و فرعا. ] «بر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم)- در حال بيمارى كه در آن بيمارى رحلت فرمود- وارد شدم، فاطمه بالاى سر پيامبر گريه مى كرد تا اينكه صداى گريه او بلند شد. سپس رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) چشم مباركش را به طرف فاطمه باز فرمود و گفت: عزيز من و ميوه ى قلب من، فاطمه جان چه چيزى تو را به گريه آورده است؟ فاطمه در جواب گفت: از ناراحتى و خوارى كه بعد از شما براى اسلام و در مسير رسالت و ولايت پيش مى آيد، مى ترسم. بعد پيامبر فرمود: اى حبيبه ى من! همانا خداوند به تمام اهل زمين اطلاع داد و از بين آنان پدر تو را پسنديد و او را به رسالت و پيامبرى برانگيخت و دفعه ى بعد بر اهل زمين خبر داد و از آنان شوهر تو را پسنديد و به من وحى و امر فرمود كه تو را به عقد وى در بياورم.اى فاطمه! بدان ما اهل بيتى هستيم كه به تحقيق خداوند ما را هفت فضيلت خصلت عطا فرموده است كه احدى را نه قبل از ما و نه بعد از ما عطا نفرموده. من خاتم پيامبران و گرامى ترين آنها در نزد خداى عزيز و جليل و محبوبترين مخلوقات هستم و من پدر تو هستم و وصى و جانشين من بهترين جانشينان پيامبران و محبوبترين اوصيا در نزد خداوند است و او شوهر توست و شهيد ما بهترين شهدا و گواهان و محبوبترين آنها در نزد خداى عزيز و جليل مى باشد و او حمزه پسر عبدالمطلب عموى پدر و عموى شوهر تو است. و از ما كسى است كه دو بال سبز دارد و در بهشت با ملائكه هميشه در پرواز است و آن جعفر پسر عموى پدر و برادر شوهر توست. و از ماست دو سبط اين امت كه آن دو فرزند تو حسن و حسين (عليهم السلام) و سرور جوانان اهل بهشت هستند و قسم به آن كسى كه مرا به حق مبعوث فرموده است پدر آن دو بهتر از آندو هست، اى فاطمه! همانا از آندو مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف) اين امت است، زمانى كه در دنيا بى نظمى و بى عدالتى حاكم گرديد و فتنه ها و آشوب هاى و كشتارها بوجود آمد و راه هاى مواصلت و همبستگى قطع شد و بعضى از مردم ديگرى را فريب داد و يا اموال او را به غارت برد و بزرگترها به كوچكترها رحم نكردند وكوچكترها بزرگان را احترام نكردند، پس خداوند آن وقت از آن دو- حسن و حسين (عليهماالسلام)- كسى را بر مى انگيزد كه قلعه هاى ضلالت و گمراهى و كاخ هاى ستم و ظلم و استبداد را بگشايد و فتح كند و قلب هاى گمراه شده را هدايت كند و در آخر الزمان دين را پا بر جا و استوار دارد همچنان كه من در آغاز آن را پا بر جا و استوار و محكم كردم مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف) زمين خدا را پر از عدل و داد و احسان خواهد كرد همان طور كه پر از ظلم و ستم و بى عدالتى شده است.چند نكته و مطلب از اين حديث به دست مى آيد، از جمله اين كه فاطمه (سلام الله عليها) كه عالمه و اهل حديث بوده است چرا بالاى سر پيامبر گريه مى كند؟ گريه هاى زهرا براى چه بوده است؟ آيا فقط براى اين بوده كه پدر را از دست مى دهد؟ اگر براى از دست دادن پدر بوده است آيا فاطمه كاتب وحى نخوانده كه خداوند فرموده است: «كل نفس ذائقة الموت» [ سوره ى آل عمران، آيه ى 185 و سوره ى انبياء آيه ى 35 و سوره ى عنكبوت، آيه ى 57. ] و يا «كل شى ء هالك الا وجهه» [ سوره ى قصص، آيه 88. ] و يا زهرا كه خود مفسر قرآن داراى صحيفه ى عظيمى است و تمام آيات قرآن را تفسير و تمام احكام خداوند را تجزيه تحليل فرموده و به اعتراف پيامبر خو محدثه و حديث كننده احكام خداست و بر او هم احكام خدا الهام مى شده، اين آيه ى مباركه را ملاحظه نفرموده است؟ «ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسول افان...» [ سوره ى آل عمران، آيه ى 144. ] همه ى اينها كه گفته شد زهراى اطهر (سلام الله عليها) مى دانسته، چرا كه خود اهل