عبداللّه بن سبا
نويسنده ادّعا مى كند: آنچه ميان شيعيان شيوع دارد اين است كه عبداللّه بن سبا شخصيّتى موهوم است كه از واقعيت به دور مى باشد و اهل سنّت او را جعل كرده اند تا به شيعه و باورهاى ايشان خدشه وارد كنند. نويسنده مى افزايد: كتب شيعه به وجود او تصريح دارد، و عبداللّه بن سبا يكى از عواملى است كه شيعيان به سبب او نفرت اهل سنّت را به دل گرفته اند.نويسنده پاره اى روايات شيعى را يادآور مى شود كه به وجود عبداللّه بن سبا تصريح دارد. او سخن برخى از علماى شيعه را مى آورَد كه به وجود عبداللّه بن سبا اعتراف دارند و نتيجه مى گيرد كه عبداللّه بن سبا شخصيّتى است واقعى كه در حقيقت يهودى بوده، ولى وانمود مى كرده كه مسلمان است، امّا بر يهوديت خود باقى بوده است، و اينكه او نخستين كسى است كه طعن بر ابوبكر، عمر و عثمان را آشكار ساخت، چنان كه نخستين كسى است كه به امامت اميرالمؤمنين(عليه السلام) باور يافت و او را جانشين پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) دانست، و اينكه وى چنين باورى را از يهوديت ستانده است.اينك پاسخ سخنان نويسنده: اين شگفتى پايان نمى پذيرد كه يكى از پيش پا افتاده ترين مسائل رجالى براى كسى با ادّعاى فقاهت و اجتهاد پوشيده باشد، و آن اين سخنِ مشهورِ ميان علما و فقهاى جديد و قديم اماميه است كه عبداللّه بن سبا شخصيّتى واقعى بوده است و علما در كتب شناخته شده رجالى خود بر اين مطلب تصريح كرده اند. شيخ طوسى مى گويد: عبداللّه بن سبا كسى است كه به كفر بازگشت و غلوّ خويش اظهار كرد (رجال شيخ طوسى، ص 80).علاّمه حلى مى گويد: عبداللّه بن سبا غالىِ ملعونى بود كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) او را كشت. او مى پنداشت كه على(عليه السلام)خدا و پيامبر است (رجال علاّمه حلّى، ص 237).اختلاف در اينكه آيا عبداللّه بن سبا واقعى يا افسانه است بر كسى پوشيده نيست و نظرها درباره او، اعم از كسانى كه وجود او را نفى يا اثبات مى كنند، متفاوت است و اين سخن به هيچ رو به شيعه يا سنّى ارتباطى ندارد، زيرا مسأله اى رجالى يا تاريخى است.اگر چه سيّد مرتضى عسكرى و شيخ مغنيه و گروهى ديگر باور يافته اند كه ابن سبا شخصيّتى افسانه اى است و واقعيت ندارد، ولى اين را نيز بايد گفت كه شمارى از پژوهشگران اهل سنت همين باور را يافته اند; پژوهشگرانى همچون دكتر طه حسين كه مى گويد: كوچك ترين دليل بر افسانه اى بودنِ اين شخصيّت رويگردانى مورّخان از جنبش سبئيه و ابن سوداء در جنگ صفّين مى باشد.كار سبئيه و رئيس آنها ابن سوداء ماجرايى غير واقعى و موهوم است كه اخيراً جعل شده است، و آن به هنگامى باز مى گردد كه شيعه با ديگر فرقه هاى اسلامى چالش داشت، و دشمنان شيعه بر آن بودند تا پاى عنصرى يهودى را به بنيان اين مذهب باز كنند تا خصومت ورزى با اين مذهب را تشديد كنند و بديشان خدشه وارد سازند (على و بنوه، ص 98).نمى توان در صحّت پاره اى از رواياتى كه نويسنده به آنها بر وجود عبداللّه بن سبا استدلال كرده است ترديد كرد; رواياتى كه دلالت بر وجود عبداللّه بن سبا به سان شخصيّتى حقيقى دارد، و اينكه او ادّعاى خدايىِ اميرالمؤمنين(عليه السلام)كرد و حضرت(عليه السلام) او را كشت.ليكن ما در اخبار و آثار معتبر كه در كتابهاى فريقين آمده، دليلى نيافتيم كه عبداللّه بن سبا در پديد آوردن آشوبى كه در زمان عثمان روندى شتابنده داشت دست داشته است و مردم را بر عثمان شورانده و به تشويق ايشان برخاسته، يا اينكه وى مردى سياه پوست و يهودى بوده كه در زمان عثمان اسلام آورده و به رجعت و برترى اميرالمؤمنين على بن ابى طالب(عليه السلام) و شايسته تر بودنِ او به خلافت و جانشينى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) و ديگر مقوله هايى باور داشته كه روايات سيف بن عمر تميمى، دروغ پرداز جاعل بدو نسبت داده و طبرى و ديگر مورّخان از او نقل كرده اند. آنچه اخبار و آثار معتبر در كتب اهل سنّت، جز از طريق سيف بن عمر، به دست رسيده اين است كه عبداللّه بن سبا مردى دروغ پرداز بوده و بيش از اين چيزى را به اثبات نمى رسانَد.كتابهاى شيعه به ويژه كتاب اختيار معرفة الرجال معروف به رجال كشى سخن ما را تصديق كرده مى گويد وى مردى دروغ پرداز بوده كه ادّعاى الوهيت اميرالمؤمنين(عليه السلام) را داشت. حضرت(عليه السلام) از او توبه طلب كرد، ولى او توبه نكرد و حضرت(عليه السلام) وى را با شمارى از همراهانش كشت و ديگر بيش از اين چيزى اثبات نمى شود.هر آنچه پيرامون نقش عبداللّه بن سبا بافته شده و از او چنان شخصيت افسانه اى ساخته كه عقل صحابه را به بازى گرفته و مردم را عليه عثمان بسيج كرده و چنان غلوّى را در حقّ اميرالمؤمنين(عليه السلام)آشكار كرده و در ميان مسلمانان پراكنده است كه توانسته در زمانى كوتاه دولت اسلامى را فرو پاشد و خلافت را به لرزه اندازد، همه از اخبار جعلىِ سيف بن عمر در كتابش با عنوان الفتنة و وقعة الجمل است و جز از اين طريق روايت نشده است.سخنانى را كه نويسنده از علماى شيعه نقل مى كند يا مفاد احاديثى است دالّ بر اينكه عبداللّه بن سبا در حقّ اميرالمؤمنين(عليه السلام) غلو مى كرده و حضرت(عليه السلام) او را توبه داده و چون وى از توبه خوددارى كرده است حضرت(عليه السلام) او را كشته، يا از اقوال سنّيانى همچون طبرى و جز او ستانده شده بى آنكه در جزئيات آنها تحقيق شود، همچون فرق الشيعه نوبختى و كتاب الانوار النعمانيه سيد نعمة اللّه جزايرى. اين اقوال او فاقد هر گونه ارزش است، زيرا هر سخنى كه به دليلى صحيح، مستند نباشد سخنى بى ارزش است كه نمى توان بدان تكيه كرد.نوبختى مى گويد: گروهى از اهل علم كه در شمار ياران اميرالمؤمنين(عليه السلام) بوده اند روايت كرده اند كه عبداللّه بن سبا مردى يهودى بوده كه اسلام آورده و به على دوستى مىورزيده و پس از اسلام آوردن همان را در حق على بن ابى طالب مى گفته كه به هنگام يهودى بودن درحق يوشع بن نون پس از موسى(عليه السلام) مى گفته، و نخستين كسى به شمار است كه وجوب امامت على(عليه السلام) را آشكار كرد و برائت از دشمنان حضرت(عليه السلام) را اظهار نمود، و از همين رو مخالفان شيعه مى گويند: اصل رفض از يهوديت ستانده شده است(4).پاسخ نوبختى اين است كه بر اين روايت نمى توان تكيه كرد، زيرا نوبختى آن برخى افراد نادان از ياران اميرالمؤمنين(عليه السلام) را عالم معرفى مى كند، علاوه بر آن روايت نيز مرسل است، زيرا نوبختى كه از برجستگان سده سوم به شمار مى آيد ممكن نيست از يكى از ياران اميرالمؤمنين(عليه السلام)روايت كند، ولى نويسنده برخلاف امانتدارىِ علمى قيد «از ياران اميرالمؤمنين» را حذف كرده تا به خواننده اين گونه القا كند كه آنها از علماى پيشين شيعه بوده اند.هر كه كتاب فرق الشيعه را از نظر بگذراند در مى يابد كه نوبختى محتواى كتابش را از منابع ناشناخته گرفته است و براى روايات خود هيچ سند و منبعى نمى آورَد و شايد آن مرحوم اين سخن را مستقيماً از كتاب سيف بن عمر تميمى يا از كسى گرفته باشد كه اين روايت را از سيف يا كتاب او نقل كرده است، زيرا چنان كه گفتيم، اين گونه مضامين جز از سيف بن عمر نقل نمى شود.باچشمپوشى از سنداين سخن بايد گفت كه احاديث صحيح روايت شده از طريق شيعه و تسنّن به هيچ رو دلالتى بر مضامين آن ندارد.امّا اين سخن سعد بن عبدالله اشعرى قمّى كه ـ سبئيه، ياران عبداللّه بن سبا يا همان عبداللّه بن وهب راسبى همدانى هستند و عبداللّه بن خرسى و ابن اسود، كه از ياران بزرگ او بودند، وى را يارى رساندند، و اينكه عبداللّه بن سبا نخستين كسى است كه طعن بر ابوبكر، عمر، عثمان و صحابه را آشكار كرد و از ايشان تبرّى جست (المقالات والفرق، ص 20) ـ بدين دليل نادرست است كه كتاب المقالات والفرق سعدبن عبداللّه اشعرى نيز همچون كتاب فرق الشيعه نوبختى است، زيرا اين دو بزرگوار ـ قدّس سرّهما ـ همه مضامين كتابشان را از منابع ناشناخته نقل كرده اند و براى سخن خود سندى نياورده اند.افزون بر آن سخنى كه اشعرى در كتاب خود المقالات والفرق درباره عبداللّه بن سبا مى آورد خود به خود باطل است، زيرا آشكار است كه عبداللّه بن وهب راسبى همدانى سردار خوارج است كه در نهروان كشته شد و عبداللّه بن سبا از كسانى است كه در حق اميرالمؤمنين(عليه السلام)غلو كرد و براساس گزارش صحيح اميرالمؤمنين(عليه السلام)او را در كوفه كشت. بنابراين اينها دو شخصيّت متفاوت اند كه هر يك ويژگىِ ناهمساز با ديگرى دارد. ما در كتاب خود با عنوان «عبداللّه بن سبا» فصلى را آورده ايم كه در آن يكى بودنِ عبداللّه بن سبا و عبداللّه بن وهبِ خارجى را نفى كرده ايم و هر كه مى خواهد از چند و چون آن آگاهى يابد مى تواند بدان مراجعه كند.آنچه نويسنده از سيّد نعمة الله جزايرى آورده كه عبداللّه بن سبا مردى يهودى بوده كه اسلام آورده است و اينكه او هنگام يهودى بودن همان را كه درباره يوشع بن نون مى گفت پس از پذيرش اسلام درباره على(عليه السلام) بر زبان مى رانْد... و امثال آن افسانه هائى است كه پيرامون او بافته شده است.اين سخن نيز ـ چنان كه گفتيم ـ با هيچ دليل درستى اثبات نمى شود، بلكه همه آنها از روايات سيف بن عمرِ جاعل است و سيد نعمة اللّه جزائرى(قدس سره) اين سخن را از سرِ اعتقاد بيان نكرده، بلكه آن را همچون سخنى يادآور شده كه ناظر به سستى آن است.جالب آنكه نويسنده پس از نقل اين روايات و سخنان، واقعى بودن شخصيّت عبداللّه بن سبا و گروه ياور او را با نام سبئيه نتيجه مى گيرد و اظهار مى دارد كه عبداللّه بن سبا يهودى بوده و در پىِ آن اسلام آورده، در حالى كه او همچنان بر يهوديت خود باقى بود. او مى گويد كه عبداللّه بن سبا طعن بر ابوبكر، عمر، عثمان و صحابه را آشكار كرد و او نخستين كس بود كه چنين كرد و او اوّلين فردى بود كه به امامت اميرالمؤمنين(عليه السلام)باور يافت و اظهار داشت كه على(عليه السلام)جانشين پيامبر(صلى الله عليه وآله) است، و او اين سخنان را با آنكه يهودى بود بر زبان مى رانْد.در صورتى كه همه احاديثى كه نويسنده مى آورَد فقط بر اين دلالت دارند كه شخصى به نام عبداللّه بن سبا وجود داشته و از غاليان درباره اميرالمؤمنين(عليه السلام) بوده است و به غير از اين دو مطلب بر چيز ديگرى دلالت ندارد; زيرا ما گروهى را با نام سبئيه سراغ نداريم كه او را يارى رسانده باشند، اگر چه نام اين گروه بدون هيچ تحقيقى در اين مورد به كاربرده مى شود، چه، مابراى اين فرقه پيروان شناخته شده و دانشمندان بنام و سخنان تدوين يافته يا كتب منتشر شده نمى يابيم، زيرا اينها دلايلوجودهر فرقه اى از فرقه ها يا اعتبار هر طايفه اى از طايفه هاست.آنچه پيرامون شخصيّت عبداللّه بن سبا تنيده شده كه وى يهودىبوده و به روزگار عثمان اسلام آورده و در شهرها مى گشته تا مردم را بر عثمان بشورانَد و طعن بر خلفا را آشكار ساخته و نخستين كسى بوده كه برترى اميرالمؤمنين(عليه السلام) را به زبان آورده و ايشان را جانشين پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله)دانسته، هيچ يك ـ چنان كه گفتيم ـ با دليل اثبات نشده است و از سيف بن عمر تميمى جاعل، كه همگى بر ضعف او همداستان اند روايت شده و از طريق ديگرى جز او روايت نشده است.نويسنده اين سخن را از نتايجى برگرفته كه از سخن پيشين خود فرا آورده و اين در حالى است كه براى سخنان پيشگفته خود حتّى يك دليل هم نمى آورَد و خوب است بار ديگر آن را از نظر بگذرانيد.اين ادعاى نويسنده كه عبداللّه بن سبا نخستين كسى است كه امامت اميرالمؤمنين(عليه السلام) را بر زبان آورده سخنِ آشكارا نادرستى است، زيرا نخستين كسى كه به امامت اميرالمؤمنين(عليه السلام) تصريح كرده پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)بوده كه در احاديث صحيح بسيارى آمده است:يكى از اين احاديث سخن پيامبر(صلى الله عليه وآله) است كه فرمود: «هر كه من سرور اويم على سرور اوست»(5).يكى نيز اين حديث است: «آيا نمى خواهى براى منهمچون هارون براى موسى باشى، جز آنكه پيامبرى پس از مننيست. شايسته نيست من بروم [بميرم] مگر آنكه تو جانشين منباشى»(6).يكى نيز اين حديث است: «على از من است و من از او، و او ولىّ همه مؤمنان پس از من است»(7).و احاديث بسيار ديگرى كه هم صحيح است و هم در امامت اميرالمؤمنين(عليه السلام)صراحت دارد.از همين رو اميرالمؤمنين(عليه السلام) خود را براى خلافت از خلفاى گذشتهشايسته تر مى بيند و لذا از بيعت با ابوبكر مطلقاً يا به روايت بخارى و مسلم و ديگران(8) براى شش ماه سر باز مى زند، و اگر چنين بينشى درميان نبود عقب كشيدن حضرت(عليه السلام) از بيعت با ابوبكر در طول اين مدّت وجهى نداشت.اين ادعاى نويسنده شگفت است كه عبداللّه بن سبا را نخستين كسى معرفى مى كند كه گفته: «على بن ابى طالب(عليه السلام)، جانشين پيامبر(صلى الله عليه وآله)است»، با آنكه گويندگان اين سخن در ميان صحابه بسيارند.يكى از آنها فضل بن عبّاس است كه چنين سروده:
ألا إنَّ خيرَالنّاسِ بعدَ محمّد
وَ أوّلُ مَنْ صلَّى وَ صِنُو نَبيّه
وَ أوّلُ مَنْ اَرْدَى الْغُواةَ لَدى بَدْرِ
وَصيُّ النّبيِّ الْمصطفى عندَ ذِي الذِّكْرِ
وَ أوّلُ مَنْ اَرْدَى الْغُواةَ لَدى بَدْرِ
وَ أوّلُ مَنْ اَرْدَى الْغُواةَ لَدى بَدْرِ
و نخستين كسى كه نمازگزارْد و همسنگ پيامبرش بود، و نخستين كسى كه در بدر، گمراهان را به نابودى كشيد.ابو هيثم بن تيهان كه از رزمندگان بدر بود چنين سروده است:
قُلْ لِلزُّبيرِ وَ قُل لِطَلحةَ إنَّنا
نَحنُ الّذينَ رأتْ قُرَيشٌ فِعْلَنا
كُنّا شعارَ نَبِيَّنا وَ دثارَه
إنّ الوصيَّ إمامُنا وَ وَليُّنا
بَرِحَ الخفاءُ وَباحَتِ الأسرارُ
نَحْنُ الَّذينَ شعارُنا الأنْصارُ
يومَ الْقَليبِ أولئكَ الْكُفّارُ
يفديه مِنّا الروحُ وَالأبصارُ
بَرِحَ الخفاءُ وَباحَتِ الأسرارُ
بَرِحَ الخفاءُ وَباحَتِ الأسرارُ