ش4ـ مؤسس و بنيانگذار فرقه اهل حق كيست؟
جيحون آبادى بنيان گذار اين فرقه را شخصى به نام نصير معرفى مى كند; بدين مضمون كه نصير به حضرت على(عليه السلام)مى گويد: تو خدايى و حضرت پاسخ مى دهد: «كفر نگو» ايشان اصرار مى كند، حضرت گردن او را مى زند، سپس پشيمان مى شود و او را زنده مى گرداند; اما نصير از اعتقاد خود دست بر نمى دارد
دوان آمد تا به نزد على
على گفت كن ترك اين كفر را
نصير هم دوباره بگفتا چنان
على پس بزد تيغ بر گردنش
بيفتاد در خاك غلطان شدى
دوباره نهادى سرش را به تن
چنين تا به هفت بار در آن مكان
همى گفت با حيدر اندر زمان
اگر صد هزارم كُشى بنده را
تو هستى خدا و منم بنده ات
سرو جان فدا كرده اندر رهت
بگفتا خدايى به من منجلى
از اين گونه ديگر نكن ذكر را
كه هستى خداوند بر انس و جان
جدا گشت آن سر ز ملك تنش
ز پس مرتضى زان پشيمان شدى
نمودى و را زنده در آن وطن
نصير كشته شد حى شدى بعد از آن
خدايى به تحقيق در دو جهان
اگر صد هزارم كنى زنده را
سرو جان فدا كرده اندر رهت
سرو جان فدا كرده اندر رهت
ز پس آن نصير با همه تابعان
شد آزاد اهل نصيرى ز پس
معافند بر درگه كبريا
نصير گشت عبد على زين نشان
تو شاهى و من بنده در گهت
دو گيتى تو ايجاد كردى بكان
از آن پس نصير گشت صاحب طريق
حقيقت از او گشت پس پايدار
دگر حجت است بر آيين يار (1)م
شدند عبد حيدر به هر دو جهان
على شد بر آنها خداوند و كس
اگر چه شوند غرق بحر گناه
همى گفت با حيدر اندر زمان
نه من، بلكه عالم بود بنده ات
تو هستى خداوند در هر مكان
شدى قطب و سردار دين حقيق
دگر حجت است بر آيين يار (1)م
دگر حجت است بر آيين يار (1)م
پ1 شاهنامه حقيقت، جيحون آبادى، ص 239پ2- كلام شيخ امير، نسخه خطى به زبان كردى، بند 69، ص 50پ3- گنجينه سلطان سحاك، دفتر هفتم، ص 20پ4- مجموعه آيين و اندرز و رمز يارى، مجيد القاضى، ص 7پ5- برهان الحق، نور على الهى، ص 25پ6- اسلام در ايران، ايليا پاولويچ پطروشفسكى، ترجمه كريم كشاورز (تهران، پيام، 1354) ص 325پ7- خاكسار و اهل حق، نور الدين مدرسى چهاردى (تهران، اشراقى) ص 177پ8- مشاهير اهل حق، صديق صفى زاده بوركه اى (كتابخانه طهورى، چاپ افست، 1360) ص 2پ9- نهج البلاغه، كلمات قصار، شماره 117پ10- كتاب الغيبة، شيخ الطائفه ابى جعفر محمد بن الحسن الطوسى (نجف، مكتبة الصادق، 1385 ق) ص 244پ11- تشيع و تصوف، دكتر كامل مصطفى الشيبى، ترجمه عليرضا ذكاوتى، قراگزلو (تهران، اميركبير، 1374) ص 17