بیشترلیست موضوعات پيش نيازهاى اجتهاد از نگاه امام خمينى بخش نخست 1. شناخت كتاب و سنت: ـ قلمرو شناسى آيات الاحكام. گـرايـش دوم: قواعدشناسى قرآن: ـ مناسبات شناسى: ـ سـيـاق شـناسى: ب . سـنـت شناسى: 1. قـلـمروشناسى احاديث الاحكام: 2. دانش اصول فقه 2. آنان كه براى اصول نقشى كم رنگ باور دارند. قياس اول: مقدمه دوم: قياس دوم: مـقدمه دوم: 3. ديـدگـاه واقـع بينانه: 3. دانش منطق 4.علم رجال ديـدگـاه اول: ديـدگـاه دوم: ديدگاه سوم: 5. تمرين استنباط الـف. واژه گـرايـى: ب. تـاويل گرايى: ج. ريزبينى: راه حـل: 1. مبناشناسى سلف: 2. فـتـواشـناسى سلف: توضیحاتافزودن یادداشت جدید داشتن توان برگرداندن فروع به اصول, شرط اجتهاد است و اين شرطى عمده در ايـن زمـيـنـه (شرأط اجتهاد) است و گرنه تحصيل مقدمات اجتهاد در ايـن زمـان آسان شده است, زيرا اين مقدمات و چگونگى به كارگيرى آنها را عالمان و فقيهان بسيار تحقيق كرده اند. اين توان از خداست, برابر حـكـمت خود, به هر كس از بندگان بخواهد مى دهد. تلاش و پشتكار فراوان نقشى بزرگ در فراهم آورى اين توانايى بر عهده دارد.امام خمينى نيز, به شرط بودن تمرين و پشتكار اعتقاد دارد:(ومـنـهـا تـكرير الفروع على الاصول حتى تحصل له قوه الاستنباط و تكمل فيه.)59يـكى از شرايط اجتهاد, تكراركردن (تفريع فروع بر اصول) است تا نيروى اسـتنباط در انسان پديد آيد و در او به كمال برسد امام مدعاى خود را چنين ثابت مى كند:(فـان الاجـتـهـاد مـن الـعـلوم العمليه و للعمل فيه دخاله تامه كما لا يخفى)60از آن جـا كـه اجـتـهـاد از دانشهاى عملى است, تلاش عملى, آن گونه كه پيداست, در پيدايش آن دخالت تام دارد.در بـرابـر ايـن دسـتـه به عالمانى بر مى خوريم كه شرط بودن تمرين و پـشـتـكار را در اجتهاد انكار كرده اند. آقاى خوئى از اين دسته است. او مى نويسد:(پـس از آن كه انسان مبادى و دانشهاى پيش نيازى اجتهاد را فرا گرفت, مـلكه استنباط در او پديد مى آيد, هر چند هنوز در عمل استنباط نكرده بـاشـد, حـتى نسبت به يك حكم, زيرا عمل (يعنى استنباط) پس از پيدايى ملكه تحقق مى پذيرد.)61mmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmmm ايـن مـوضـوع گـرچـه انـگيزه هاى گوناگونى دارد; اما چگونگى و ميزان پـرداخـتـن بـه يـك عـلم, كه اهميت بيش ترى دارد, بيش تر, انگيزه بى توجهى عملى به دانشهاى ديگر بوده است.تـوجـه بـه ايـن آفت و از بين بردن آن براى كسى كه قدم در اجتهاد مى نهد, يك ضرورت است.ب. اثـرپـذيرى شيوه بررسى در يك علم از شيوه بررسى در علم ديگر:گاه شـيـوه بررسى در فلسفه يا كلام, كه خود از پيش نيازهاى اجتهادند و در قـسمت دوم از آنها بحث خواهيم كرد, بر دانش ديگر, در مثل اصول, سايه مى گسترد و اين خود به نتيجه هاى فاسدى مى انجامد. مجتهد كه چاره اى از پـرداخـتـن به همه اين پيش نيازها ندارد, بايد بداند آفت پرداختن بـه هـمـه, فرو غلطيدن به استفاده از روش يكى در ديگرى است. موارد و خاستگاههاى اين آفت را بايد شناخت و از آن دور شد.در زير به دو مورد از اين اثرپذيريهاى نادرست اشاره مى كنيم:1. از بـين رفتن ديدگاههاى عرفى, در نتيجه انس و سروكار داشتن بسيار با دانشهاى عقلى.عـرف شـناسى زمان صدور با آفتهايى روبه روست. اين آفت شناسى را بايد مـوضوع يك بررسى و تحقيق مستقل قرار داد. ما به مناسبت, تنها به يكى از ايـن آفـتـهـا اشـاره مى كنيم و آن اثر پذيرى از واژگان و مفاهيم مدرسه اى است.گـاه تـنـفـس در فضاى واژگان علمى و شيوه هاى عقلانى مدرسه, گسستى را مـيـان ذهـن انـسـان و مـعـانى و روشهاى عرفى پديد مى آورد. بايد به پـيـشگيرى از پيدايى اين وضعيت يا زدودن آن در صورت پيدايش, انديشيد وگـرنه, معانى پيش ساخته را ناخود آگاه بر روايات تحميل خواهيم كرد. مـى توان اين مساله را به صورت روشن تر و ريزشده ترى بيان كرد و گفت گسست يافتگى ذهن از عرف, محصول كاركردهاى زير است: