4. استحسان - جایگاه مصلحت در اندیشه امام خمینی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جایگاه مصلحت در اندیشه امام خمینی - نسخه متنی

جواد فخار طوسی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

2. عرفي كه در تشخيص برخي از مفاهيمي كه شارع تشخيص آن ها را به عرف ارجاع داده است، به كار آيد. لفظ صعيد و انأ از اين قبيل مفاهيم مي‏باشند.

3. عرفي كه در زمينه كشف مراد متكلم در هنگام استعمال الفاظ كاربرد دارد و مي‏تواند در كشف مراد شارع نيز به كار آيد.

بنابراين، عرف دليل مستقلي در برابر ديگر ادله نيست، زيرا در زمينه اول بازگشت به سنت مي‏نمايد، زيرا ملاك اعتبار عرف مذكور كشف از حكم شرع است. و در دو زمينؤ دوم و سوم نيز تنها نقش عرف تشخيص صغريات كتاب و سنت است نه بيش‏تر".47

4. استحسان

به حسب تحقيق، استحسان، دليلي مستقل به شمار نمي‏رود، بلكه بازگشت به دلايل ديگر و حداقل(مصالح مرسله) مي‏نمايد، اين مدعا با توجه به تعاريفي كه براي استحسان ذكر شده روشن مي‏گردد. به عنوان مثال: 1. بزودي مي‏گويد: "استحسان، عدول از مقتضاي قياس به قياس قوي‏تر و يا تخصيص قياس به دليل قوي‏تر مي‏باشد". طبق اين تعريف، استحسان يا به قياس و يا به دليل شرعي ديگر باز مي‏گردد. 2. شاطبي مي‏گويد: "استحسان عمل به اقوي الدليلين است". 3. طوفي مي‏نويسد: "عدول در حكم مسئله‏اي از نظاير آن، به استناد دليل شرعي خاص است" و بالاخره ابن قدامه استحسان را داراي سه معني مي‏داند: "الف. عدول در حكم مسئله از نظاير آن به استناد دليل خاص(من كتاب او سنة). ب. آن چه كه مجتهد با عقل خود تحسين مي‏كند. ج. منفعتي كه در نفس مجتهد ترسيم يافته، ولي وي نمي‏تواند آن را (در ضمن دليل خاصي) تعبير نمايد.

روشن است كه برپايه اين تعريف نيز استحسان يا به كتاب و سنت و يا به قياس و مصلحت برگشت مي‏كند، لذا ما پرداختن به بحث استحسان را اطالؤ كلام يافته و از آن در مي‏گذريم.

نتيجه كلي بخش دوم: مصلحت با احكام شرع هيچ رابطه‏اي نمايد.

فصل سوم ـ رابطؤ مصلحت و موضوعات احكام شرعي

در بخش دوم اين نوشتار، عدم ارتباط مصلحت و احكام شرعي، ثابت و روشن گرديد كه حكم شرعي با مصلحتي كه در مورد آن دليل شرعي وجود نداشته و صرفاً به نظر افراد بشر مصلحت مي‏نمايد، ارتباطي ندارد. اينك وقت آن رسيده است كه ببينيم آيا بين مصلحت و احكام شرعي از جهت ديگري(يعني از جهت موضوعات احكام) رابطه برقرار است يا نه؟ به منظور تبيين اين رابطه و بحث در بود و نبود آن، ابتدا بايد نكاتي را مورد توجه قرار داد.

1. موضوع چيست؟ هرحكم داراي يك موضوع و متعلق است، موضوع حكم، افعالي هستند كه از مكلفين سر مي‏زند و متعلق، امري است خارجي كه موضوع بر آن قرار مي‏گيرد. موضوع و متعلق گاهي متحدند و گاهي متعدد. مثلاً در وجوب صلات، موضوع و متعلق متحدند و در حرمت غصب مال غير، موضوع، عمل غصب و متعلق آن، مالي است كه در خارج به سرقت مي‏رود. بنابراين در حكم كه يك قضيه حمليّه محسوب مي‏شود، موضوع، محكومٌ عليه و حكم محمول(محكومٌ به) مي‏باشد.

2. آن چه كه درقضيه، موضوع قرار مي‏گيرد، با عنواني ياد مي‏شود، اين عنوان ماخوذ در موضوع، گاه عنواني است كه اولاً و بالذات براي عمل مورد نظر ثابت مي‏باشد، مثل عنوان نوشيدن شراب، خوردن مردار، خواندن نماز و ...؛

/ 24