امام مالك كه به اعتقاد اهل سنت، مبتكر نظريه مصلحت ميباشد، براي عمل برطبق آن چهار شرط اساسي را ذكر ميكند:الف. موافقت با مقاصد شرع؛ به گونهاي كه با اصلي از شرع يا دليلي از دلايل آن منافات نداشته باشد؛ب. در حدّ ذات خود معقول بوده و برطبق مناسبات معقول جريان يابد، به گونهاي كه اگر بر عقل عرضه شود آن را بپذيرد؛ج. اخذ به مصلحت، مستلزم حفظ امر ضروري يا رفع حرجِ لازم باشد؛21
د. مصلحت عمومي باشد نه شخصي.22
دلايلي كه طرفداران نظريؤ مصلحت اقامه كردهاند عبارت است از:1. عمل صحابه: موارد متعددي را از اعمال صحابه برشمردهاند كه ايشان بر طبق مصلحت حكمي نمودهاند، جمعآوري قرآن در مَصاحب، حكم به تضمين صناع، دستور عمر مبني بر ريختن شير آميخته با آب، فتوا به قتل جمعي كه در كشتن يك نفر شراكت داشتند، وضع تاريخ هجري به وسيلؤ عمر، قيمتگذاري بركالاها از طرف وي، و دهها مورد ديگر از اعمال خلفاي راشدين و صحابه و تابعين از اين جمله است.232. اهمال نسبت به مقصود شرع نادرست است و مصلحت اگر موافق با مقصود شرع باشد، اخذ به آن موافق با مقصود شارع و اهمال آن، اهمال نسبت به مقصود شارع ميباشد، لذا اخذ به مصلحت واجب است.3. اخذ نكردن به مصلحت در موارد بسياري منجر به عسر و حرج ميگردد، در حالي كه خداوند ميفرمايد: "و ما جعل عليكم في الدين من حرج" و نيز "يريد اللّه بكم اليُسْر ولايريد بكم العُسْر".24اين بود خلاصهاي از نظريؤ مصالح مرسله به همراه مباني و مهمترين ادلّؤ آن.
ديدگاه شيعي در باب نظريه مصالح مرسله
خلاصؤ نظريه شيعه در اين باب را مرحوم مظفر در اصول فقه خود با عباراتي مختصر چنين بيان ميكند:"مصالح مرسله، اگر به ظواهر ادلؤ سمعي يا ملازمات عقلي برنگردد، دليلي بر حجيت نخواهد داشت، بلكه بارزترين افراد و مصاديق ظني كه مورد نهي قرار گرفته همين است، و از نظر اعتبار، حتي از قياس پايينتر است و اگر بنا نباشد كه اين احكام(احكام مبتني بر مصلحت) را از تحت عمومات حرمتِ عمل به ظن خارج سازيم، هرگز موردي براي انطباق اين عمومات يافت نخواهد شد. از سوي ديگر، در گذشته روشن ساختيم كه احكام و ملاكات احكام را عقل ابتدائاً و مستقلاً درك نميكند، مگر آن كه از مبلّغ احكام دريافت نمايد. اگر عقل چنين صلاحيتي داشت، هرگز نيازي به بعث رسل و نصب ائمه(ع) نميبود...".25عدم پذيرش نظريه مصالح ـ با تفسيري كه اهل سنت از آن نمودهاند ـ در نظريه شيعه، مبتني بر دلايلي است كه از ميان آنها ميتوان به دلايل ذيل كه در عين حال پاسخگوي دلايل طرفداران نظريه مذكور نيز محسوب ميشود اشاره نمود:الف ـ مصلحتي كه دليل خاص در مورد آن وجود ندارد، اگر مبناي صدور حكم باشد، موجب آن خواهد شد كه احكام شريعت دستخوش صلاحديدهاي بشري گردد. جالب اين است كه غزالي با توجه به همين نكته، نظريه مصالح مرسله را مردود اعلام ميكند و مينويسد: "مصالح مرسله اگر در تاييدشان شاهدي از شرع نباشد، چونان استحسان خواهد بود. و استحسان بدون نظر در ادلؤ شرعي، حكمي براساس هواي نفس است".26ب ـ تمسك به عمل صحابه جايز نيست، زيرا ايشان معصوم نبودند و اجتهادشان (برفرض پذيرش اجتهادشان) جز در حق خودشان حجت نخواهد بود. علاوه بر اين به نظر ميرسد كه بسياري از اين اقدامات را نميتوان مبتني بر نظريه مصالح مرسله نمود، بلكه همانطور كه در آينده روشن خواهيم نمود، كثيري از اين احكام، دستورات اداري و ولايي محسوب ميشود كه نتيجؤ تطبيق احكام شرعي برمصاديق خود است.ج ـ اين استدلال كه مصلحت اگر موافق با مقصود شارع باشد، اخذ به آن موافق با مقصود شرع و اهمال آن، اهمال نسبت به مقصود شرع ميباشد، نيز استدلالي مخدوش است، زيرا اين استدلال در صورتي استوار است كه حسن و قبح عقلي را بپذيريم و براي عقل اين صلاحيت را قائل باشيم كه مصالح را تشخيص دهد كه البته بسياري از عامه اين مبنا را قبول ندارند. و برطبق اين مبنا نيز تنها در صورتي حكم عقل در تشخيص مصلحت متبع خواهد بود كه بدان جزم كند، (كه در اين صورت كشف از حكم شرع مينمايد) اما در اكثر موارد، عقل جزم ندارد، زيرا اكثر افعال صادره از مكلفين مقتضي ميباشند و موارد حسن و قبح ذاتي بسيار نادر است و جز در موارد معدودي، مثل حُسن عدل، و قُبح ظلم و ... يافت نميشود.27