جوان از نظر عقل و احساسات نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
فورا به ارتش دستور آمادگى براى مسافرت داد. لشكرى عظيم و كم نظير مهياى حركت شد. سلاح و مركب ، خواربار و لوازم فنى و كليه ساز و برگ نظامى ، به طور كامل براى سپاه آماده شد و در روز مقرر، معتصم به معيت سربازان و افسران ، به طرف قلعه عموريه حركت كردند، و پس از مدتى راه پيمايى به قلعه رسيدند.قلعه عموريه بسيار محكم بود. سپاه عظيم معتصم براى فتح قلعه مدتى كوشش كردند و نتيجه اى به دست نياوردند. مشاوره افسران نيز به نتيجه نرسيد. سربازان رفته رفته روحيه خود را از دست مى دادند و آثار ياءس و شكست در قيافه آنان خوانده مى شد. در اين ميان ، منجمين كه همراه متعصم آمده بودند، پس از محاسبه نجومى به اين نتيجه رسيدند كه قلعه عموريه موقعى فتح مى شود كه انجيرها و انگورها برسند و بايد چند ماه سربازان معطل بمانند تا فصل تابستان بيايد. معتصم از اين پيش آمد بسيار ناراحت و نگران بود، زيرا شكست وى در اين جبهه به قيمت از دست رفتن شخصيت و قدرت او تمام خواهد شد.در يكى از شب ها، معتصم در كمال پريشان فكرى ، با لباس مبدل از خيمه سلطنتى خارج شد تا خود شخصا بين سربازان برود و از نزديك سخنان آن ها را بشنود واز روحيه و طرز فكر آنان آگاه گردد. براى مراقبت ، چند ماءمور با لباس عادى دورادور پشت سرش حركت مى كردند. ضمن گردش ، عبورش به قسمت فنى سپاه افتاد. آهنگرى را ديد كه در آن وقت شب مشغول كار است و نعل اسب مى سازد. شاگرد جوانى دارد كه سرش طاس و صورتش بد منظر است . با كمال تعجب ديد هر دفعه كه شاگرد آهنگر چكش خود را روى آهن سرخ مى كوبد، با خود مى گويد:(اين چكش به كله معتصم ). چندين بار اين جمله را تكرار كرد. استاد آهنگر كه از شنيدن اين سخن ناراحت شده بود، به شاگردش گفت : پسر، تو با اين سخنانت ما را گرفتار خواهى كرد. تو را با معتصم چه كار است ؟ براى چه اين حرف را مى زنى ؟ شاگرد آهنگر گفت : معتصم مرد بى تدبيرى است . اين همه نيرو و قدرت در اختيار دارد، نمى تواند قلعه عموريه را فتح كند. اگر فرماندهى لشكر را به من بسپارد، فردا قبل از غروب در قلعه خواهم بود.معتصم از شنيدن سخنان شاگرد آهنگر در عجب آمد. به خيمه بازگشت و چند ماءمور بر وى گمارد كه تمام شب مراقبش باشند و صبح او را به خيمه معتصم بياورند. صبح شد و به حضور خليفه اش آوردند. معتصم پرسيد: اين چه سخنانى است كه از تو به من رسيده است ؟ شاگرد گفت : تمام آن چه را كه خبر داده اند، صحيح است ، ولى خارج از محيط خيمه سلطنتى ، اكنون كه در محضر خليفه شرفيابم ، مژده مى دهم كه به فضل خداوند، قلعه عموريه به دست مسلمين فتح خواهد شد.