(مگر زندگى عصر حاضر سطح فكرى و اخلاقى مردم را تنزل نداده است ؟ چرا بايد هر سال چندين بيليون دلار براى مبارزه با جنايتكاران صرف شود؟ و چرا بايد در برابر چنين خرج گزافى باز دزدان و راهزنان ، فاتحانه به بانكها حمله برند و ماءمورين انتظامى را بكشند و كودكان را بدزدند و به قتل برسانند، يا گروكشى كنند؟ جاى آن دارد با مشاهده سير قهقرايى تمدن ، از خود بپرسيم كه آيا علل اين انحطاط در خود ما و در تشكيلات ما نيست ؟)(465)
تربيت بدون مذهب
در جهان غرب ، زيگموند فرويد از جمله كسانى است كه تمايلات فطرى ايمانى را ناديده مى گرفت و انديشه تعليم و تربيت بدون مذهب را در ذهن مى پرورانيد.فرويد از طرفى اعتراف دارد كه مذهب به مقدار قابل ملاحظه اى در مهار كردن غرايز و تمايلات نفسانى پيروز شده و چنين مى گويد:(البته مذهب ، از آن جا كه به ميزان زياد در رام كردن غرايز غيراجتماعى كمك كرده است ، خدمات مهمى به انسانيت و تمدن انجام داده ، ولى در اين معنى نتوانسته است به اندازه كافى پيش برود.)(466)و از طرف ديگر توصيه كند:(خوب است يك تعليم و تربيت غيرمذهبى مورد آزمايش قرار گيرد، مردم عادت داده شوند از اين تسلى صرف نظر كنند و براى آن كه به تنهايى و با اتكاى به نفس ، در مقابل خطرها و دلواپسى ها ايستادگى نمايند، اين پناهگاه را ترك گويند.)(467)