در مدارس جديد، كودكانى كه لزوم تلاش و تمركز فكر و اصول اخلاقى در تربيت آنها رعايت نشود نيز بدون حس مسئوليت و سطحى بار مى آيند و بعدها، وقتى اين جوانان با فشار محيط روبه رو مى شوند، در برابر دشوارى هاى مادى و معنوى زندگى ، جز با گريز و گوشه گيرى و يا جست و جو كمك و تهيه حامى ، از سازش با محيط عاجز مى مانند و در موارد باريك زندگى دست به جنايت و يا خودكشى مى زنند.(718)
عدم اعتماد به نفس
طفلى كه بد تربيت شده ، موقعى كه بزرگ شد، اگر وارث ثروت كلانى باشد، خواهى مجبور به معاشرت و تماس با مردم است و چون اطرافيان خويش را مثل اطرافيان دوره كودكى بى بندوبار، مهربان و سهل انگار نمى بيند، ناچار همه را پست و فاسد و غير قابل معاشرت دانسته و زندگى را بر خود تلخ مى كند و اگر وارث ثروتى از پدر و مادر نبوده و مجبور باشد براى ادامه زندگى دنبال كسب و كارى برود، آن وقت است كه براثر فقدان حس شجاعت و اعتماد به نفس ، فاجعه زندگى او شروع مى شود و ميان نااميدى و بدبختى محصور مى گردد.به زودى در مى يابد كه وى براى زندگى در دنياى تنازع بقاء تربيت نشده است و نمى تواند به تنهايى روى پاى خود بايستد و ناچار در صف كسانى در مى آيد كه نه تنها سربار جامعه اند، بلكه پارازيت مردم اند. مثل جيب برها، فالگيرها، قمار بازها، ميخوارگان و غيره .(719)نتيجه آنكه سرپيچى و مخالفت اين گروه از جوانان ، كه داراى شخصيت انقلابى هستند و با روش هاى اجتماعى سازش نمى كنند، ناشى از نقايص روانى و بيمارى هاى روحى آنان يا سوء تربيتشان در دوران كودكى است .