جوان از نظر عقل و احساسات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

جوان از نظر عقل و احساسات - نسخه متنی

محمدتقی فلسفی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سخنان مرد زبيدى ، عبدالله بن جذعان و زبيربن عبدالمطلب را سخت متاءثر كرد. تصميم گرفتند او را يارى نمايند. براى آن كه قطعا به منظور خود نايل شوند و احقاق حق كنند، هدف خود را با چند نفر از افراد وزين و محترم به ميان گذاردند. از آن جمله حضرت محمد(ص ) بود. در نتيجه پيمان حلف الفضول بسته شد. سپس سروقت عاص بن وائل رفتند. متاع مرد زبيدى را پس گرفتند و تسليم صاحبش كردند.(353)

2. مردى از خثعم براى عبادت به مكه آمد. دخترى زيبا داشت كه او را نيز با خود به سفر حج آورده بود. روزى نبيه بن حجاج دختر را ديد و شيفته جمالش شد. او را به زور از پدرش جدا كرد و به خانه خود برد. مرد غريب از اين پيشامد ناگوار سخت ناراحت شد. كسانى كه از گرفتار شدن دخترش ‍ آگاه شده بودند، به وى فهماندند كه تنها راه نجات فرزندت اين است كه از حلف الفضول يارى بخواهى .

(فوقف عندالكعبة و نادى يا لحلف الفضول .)

مرد خثعمى كنار ديوار كعبه ايستاد و به صداى بلند حلف الفضول را به يارى خود طلبيد. جمعى از افراد قبايل كه اعضاى حلف الفضول بودند، از اطراف مسجدالحرام به سويش شتافتند و گردش جمع شدند.

شمشيرهاى خود را از غلاف بيرون آوردند و روى دست گرفتند و گفتند: يارانت حاضرند، حاجت خود را بگو.

او قصه دخترش را كه نبيه بن حجاج ربوده بود، براى آنان شرح داد. جمعيت با شمشيرهاى عريان به در خانه او رفتند. نبيه از منزل بيرون آمد.به وى گفتند فورا دختر را رها كن ،تو مى دانى ما كيستيم و چه پيمانى براى اقامه عدل و انصاف بسته ايم.

نبيه گفت : اطاعت مى كنم ، ولى به من اجازه دهيد امشب دختر را نگهدارم و صبح رهايش كنم .

گفتند: به قدر يك لحظه مهلت ندارى و بايد الحال او را از منزل خارج كنى .

/ 791