انسان چيست؟ و چگونه موجودي است؟ اگر از دانش طبيعي بپرسيم انسان چگونه موجودي است؟ بما پاسخ ميدهد انسان موجوديست زنده، تركيب يافته از سلولها، داراي مشخصات اصلي زندگي، تغذيه، رشد، توليدمثل نطفه انسان بصورت جنين درميآيد و بعد بصورت كودك، انساني از مادر زائده ميشود، مراحل بيولوژيكي و پسيكولوژيكي مختلف و متوالي را طي ميكند كه هر كدام از اين مراحل هم امتيازات و مشخصات مخصوص بخود را دارد و در تمام اين مراحل مشخصات يك ارگانيسم زنده در انسان وجود دارد و سپس اضافه ميكند چه از نظر زيستشناسي و چه از نظر روانشناسي هنوز در ساختمان انسان مجهولات قابل توجه و مهمي موجود است كه براي دانش بشري كشف نشده و اميد است در آينده پنجه تواناي دانش بر تسخير اين قسمتهاي مبهم اسرارآميز وجود انسان هم، پيروز شود با اين ديد كه دانش طبيعي در شناخت انسان دارد مرگ مرحله بسته شدن پرونده هستي يك انسان است، پس از مرگ ديگر انساني براي دانش طبيعي وجود ندارد، زيرا پس از مرگ ديگر هيچ كدام از آن حالات و مشخصات موجود نيست و در حقيقت موضوع تحقيق و مطالعه دانش طبيعي نابود شده است از نظر اجتماعي هم يك بدن مرده، ديگر هيچ ارزش ندارد، زيرا او ديگر يك فرد اجتماعي نيست، مسئوليت ندارد، مورد خطاب قرار نميگيرد، رفتاري كه ربط دهنده او با انسانهاي ديگر بود از او سر نميزند، او ديگر هيچگونه تجلي در جامعه انساني ندارد و باين ترتيب انسان وقتي ميميرد، چه از نظر دانش طبيعي و چه از نظر اجتماعي، پرونده هستي او بسته ميشود، زيرا براي هيچكدام از اين دو، ديگر موضوع ارتباط و مطالعه باقي نمانده استشناخت انسان از ديد علوم طبيعي در اين مرحله متوقف است، ولي از ديد وحي متوقف نيست وحي جلوتر ميرود و مطالبي ابراز ميدارد كه نفي يا اثبات آن از عهده و قلمرو دانش طبيعي بيرون است وحي ميگويد با نابود شدن حالات و تجليات بيولوژيكي انسان مرگ فقط آن زندگي كه از اين حالات و تجليات تفكيكناپذير است، از ميان ميرود، ولي پرونده وجود انسان بسته نميشود زيرا شخصيتي براي انسان باقي ميماند كه جوهر و ريشه هستي انساني انسان است و اين شخصيت مقهور مرگ نميشود وحي نام مشخصي روي اين شخصيت و جوهر باقي انسان نميگذارد و همچنين نميگويد كه حتماً اين شخصيت از غير سنخ ماده و انرژي است وحي فقط روي اين نكته تكيه ميكند كه اين شخصيت به عنوان هسته اصلي انسانيت هر انسان پس از مرگ هم باقي ميماند باين ترتيب وحي از واقعيتي خبر ميدهد كه از قلمرو دانش طبيعي بشر بيرون است، از چنان واقعيتي كه تا كنون انسان با ابرازهاي دانش طبيعي خود آنرا تحت مشاهده و آزمايش و محاسبه درنياورده است وحي ميگويد زندگي خاصي كه آنرا دوران عمر يك انسان نام ميگذاريم تنها قسمت بسيار كوتاهي از امتداد هستي يك انسان است قسمت طولانيتر كه به ابديت ميپيوندد يعني بيپايانست، پس از مرگ قرار دارد وحي از انسانها ميخواهد آينده را ببينند آينده هستي خود را هميشه پيش چشم داشته باشند و در فكر و انديشه آنچه در پيش است، ، باشند نه در بند و قيد گذشته و نه تنها در فكر امروز و نقد از ديد وحي اين آينده براي انسان بسيار مهم و عظيم و براي او همه چيز استچرا مسئله آينده براي انسان مهم و عظيم است؟ و چرا اين مسئله براي او همه چيز است؟وحي ميگويد اهميت عظيم و اساسي آينده از اينجا است كه هر انسان در امتداد هستي خود پس از مرگ آگاهانه و هشيارانه بازده و نتيجه و مولود آن تركيب خاص فكري و عملي را كه در دوران زندگي بيولوژيكي وپسيكولوژيكي عمر داشته باز خواهد يافت و تا بينهايت با اين بازده و نتيجه دمساز خواهد بود و بعبارتي ديگر همين بازده و نتيجه خواهد بود كه به اين هستي آينده چگونگي و شكل خواهد داد توضيح چنين استهر انسان در زندگي خود يك عامل تعيينكننده دارد كه اين عامل همواره به زندگي، حركات، اعمال و عكسالعمل او در برابر حوادث و پديدههاي مختلف مهم يا غير مهم شكل ميدهد و همه آنها را بصورت مشخص و خاص درميآورد اين حركات و اعمال و واكنشها بسته به اين است كه اين انسان از چگونه شخصيت و منشي بهرهمند است آنچه بر شخصيت و منش هر انسان از نظر تأثير در حركات و اعمال هشيارانه او و از نظر ترجيحاتيكه او برسر دوراهيهاي زندگي ميدهد حكومت ميكند، عامل تعيينكننده جهان فكري و عملي او بشمار ميرود مثلاً عامل تعيينكننده فكري و عملي يك انسان خودخواه، سود و زيان شخصي و فردي او است، چنين شخصي با هر حادثهاي كه برخورد ميكند و در برابر هر جرياني كه قرار ميگيرد و با هر پديدهاي روبرو ميگردد، اولين محاسبة او اين است كه اين حادثه و پديده چه رابطهاي با سود و زيان شخصي و فردي او دارد و تا چه اندازه آنها را تأمين ميكند يا جلو آنها را ميگيرد و در چه حد، چنين انساني با همه جهان با چنين محاسبهاي برخورد ميكند و تفكر و عمل او هم براساس همين محاسبه قرار دارد، در حالي كه يك انسان هدفدار، يك انسان كه در خود مسئوليتي براي تحقق بخشيدن به يك مرام يا مسلك احساس ميكند، در نقطه مقابل انسان قبلي قرار دارد، او در تمام برخوردها، پاي مرام و مسلك را به ميان ميكشد، يعني خودبخود در همه جا براي او مسئله مرام و مسلك مطرح است و محاسبات او پيش از هرچيز به سود و زيان توقف يا پيشرفت مسلك و هدف كه چه بسا با منافع شخصي و فردي او كاملاً متباين است بستگي دارد ميگوئيم عامل تعيينكننده يك انسان خودخواه و سودجو، چه در فكر و چه در عمل، سود و زيان شخصي او است و عامل تعيينكننده يك انسان هدفي و مسلكدار هم چه در فكر و چه در عمل، مسلك و مرام او است وحي انسانها را از نظر چگونگي عامل تعيينكننده به دو دسته كلي تقسيم ميكند كه هر كدام از اين دو دسته از تركيب فكري و عملي خاصي برخوردار ميباشند و بر هر كدام از آنها عامل تعيينكنندة مخصوصي حكومت ميكند وحي براي هر كدام از اين دو دسته آيندهاي خاص اعلام ميدارد آيندهاي كه در قسمت پس از مرگ هستي انسان قرار دارد آيندهاي كه صددرصد متناسب با تركيب فكري و عملي خاص هر انسان و عامل تعيينكننده فكر و عمل ميباشد، آيندهاي كه به ابديت ميپيوندد و پايانناپذير است اين دو دسته انسان از ديد وحي چنين هستند
انسان حقيقتجو و تلاشگر در راه خير و صلاح انسانها
انسان حقيقتجو و تلاشگر در راه خير و صلاح انسانها، انساني است كه از نظر تفكر و انديشه همواره در برابر حق و واقعيت سرتسليم و پذيرش فرو ميآورد و تلاش عملي او از چهارچوب سود و زيان شخصياش وسيعتر و در راه تحقق بخشيدن به خير و صلاح جهان و خير و صلاح همه انسانها ميباشد اين چنين انساني در برابر حقيقت و واقعيت كه يا بوسيله دانش خود انسان و يا به وسيله وحي بر او عرضه ميشود، گرچه با منافع شخصي وي سازگار نباشد هيچگونه مخالفت و عناد نشان نميدهد و آنرا ميپذيرد نه تنها در مقام فكر بلكه همه در فكر و هم در عمل، حق را فداي هيچچيز نميكند معتقد است بايد در برابر آن تسليم شد و به آن ترتيب اثر عملي داد، اين يك بخش از تركيب خاص وجودي چنين انسان بخش ديگر اينكه او انساني است تلاشگر در راه ديگران و در راه سعادت و خير و صلاح انسانيت تنها براه خود نميرود و تلاش نميكند او خود را هم فردي از مجموعه انسانيت به شمار ميآورد و اگر هم بخود بپردازد از اين ديد است كه او خود هم بايد فرد سالم و مفيدي براي اين مجموعه باشد او در مجموع نيروها و هستي خود در راه سعادت ديگران و مبارزه براي حل مشكلات آنان و تأمين آسايش و كمال آنان سرمايهگذاري ميكند آري انساني كه در فكر، چنان و در عمل و تلاش چنين است، انسان خاصي است اما وحي در ميان همين دسته از انسانها آن عده را كه علاوه بر داشتن روح حقيقتجوئي عملاً هم حقايق اصيل و واقعيتهاي هستي پابرجا را دريافته و به آنها ايمان دارند ممتازتر از ديگران ميشمارد عدهاي از انسانها با اين كه حقيقتجو هستند، بر اثر علل و عوامل مختلف محيط اجتماعي و تربيتي و از رسيدن به اين واقعيتها و اعتراف و پذيرش در برابر آنها ايمان محروم ماندهاند، اين عده از ديد وحي در همين گروه اول كه بحث كرديم قرار دارند، ولي تكامل انساني آنها به حد لازم نرسيده است از ديد وحي تكامل انسانهائي به حد لازم ميرسد كه با داشتن روح حقيقتجوئي و حقيقتخواهي و با مساعدت علل و عوامل مختلف تربيتي و اجتماعيسه واقعيت اصيل هستي واقعيت خدا واقعيت وحي واقعيت هستي پس از مرگ را دريافته و آنرا پذيرفتهاند آري از ديد وحي اين انسانها از كمال انساني كه آينده هستي انسان بدان وابسته است، بهره بيشتري دارند اگر ما مسئله خدا، وحي و هستي پس از مرگ را به راستي سه واقعيت بدانيم چنانكه وحي اينطور ميداند در اين صورت محاسبه هم كاملاً درست درميآيد، زيرا همانطوري كه يك انسان با هوش و با استعداد، ولي بيسواد، با انسان ديگر كه هم با هوش و استعداد است و هم تحصيلات عاليه دارد متفاوت است زيرا دومي عملاً واقعيتهائي از دانش بشري را دريافته يك انسان حقيقتجو و حقيقتخواه هم كه با همه صفا و پاكي درونيش به حقايق اصيل جهان نرسيده با انسان ديگري كه هم حقيقتجو و حقيقتخواه است و هم به حقايق اصيل هستي دست يافته متفاوت است ترديدي نيست دومي كاملتر از اولي است چنانكه گفتيم چون وحي سه مسئله نامبرده را واقعيت ميشناسد، انسانهاي نائل شده به اين واقعيتها را هم ممتازتر و كاملتر از ديگران ميداندقرآن به عنوان تنها سند مورد اعتمادي كه از وحي در دست است، اين گروه از انسانها را با اين مشخصات توصيف ميكند كه از نظر فكري تحت تأثير سه واقعيت ياد شده قرار دارند و از نظر عمل هم تلاشگران و پيكارگراني هستند در راه تحقق بخشيدن به خير و صلاح جهان هستي و خير و صلاح جامعه انساني و بعبارت ديگر در راه سرمايهگذاري از نيروي فكري و بدني و مالي و سرمايهگذاري از هرگونه تعلقات شخصي براي بهتر ساختن، زندهتر كردن و كاملتر ساختن انسانها و جامعههادر نظر اين افراد، خداوند اين چنين تلاشگري را راه رسيدن به زندگي سعادتمندانه پس از مرگ قرار داده است و بازده و نتيجه اين تلاشي است كه زندگي پس از مرگ آنان را شكل خواهد داد در نظر اينان همانطور كه ارتباط علتها و معلولها در همين جهان مظهر اراده و توانائي خدا است، اين ارتباط تفكيكناپذير ميان تلاش و بازده پس از مرگ هم مظهر اراده و توانائي خدا است و خداوند اين نظام را برقرار ساخته است با اين ديد است كه ايمان به خدا و پيروي از اراده او و تلاش سازنده عملي در نظر اين انسانها از هم تفكيكناپذيرند ايمان به خدا پيروي از اراده او را ايجاب ميكند و پيروي از اراده او هم وظيفه تلاش مفيد و مثبت عملي را برگردن مينهد و بدينطريق در آنها تركيبي خاص از فكر و عمل بوجود ميآيد، عمل تعيينكنندهاي بر وجود اينان حكومت ميكند كه از ايمان و عمل هر دو ساخته شده است، نه فكر خالص است و نه عمل بدون فكر هم فكر است و هم عمل، هم ايده و عقيده است و هم تلاش و پيكارجالب اينست كه از ديد وحي ميتواند حتي طبيعيترين اعمال انسان كه صرفاً به اقتضاي غرايز و تمايلات طبيعي صورت ميگيرد، چون غذا خوردن و ارضاء غريزه جنسي از اين تلاش و پيكار سازنده و مثبت محسوب شود و در اين ستون قرار بگيرددر قرآن از تلاش سازنده و مثبت به عمل صالح كار شايستة نظام آفرينش تعبير شده است هر كاري كه در مسير موافق تكامل عمومي جهان قرار ميگيرد و نه در مسير مخالف هر كاري كه با توليد و سازندگي عمومي كه در سراسر جهان مشاهده ميشود همآهنگ است عمل صالح ميباشد با اين ديد، تمام حركات و برخوردهاي يك انسان در زندگي روزانه، غذا خوردنش، ارضاء غريزه جنسياش، ابراز عاطفه و مهر به فرزندش و تمام آنچه مظهر طبيعيترين تمايلات انساني او ميباشد، هنگاميكه در مجموع يك نتيجه و بازده مثبت و مفيد تحويل بدهد و فقط تلف كردن مقداري نيرو نباشد، كوششي سودمند شناخته ميشود كوششي هماهنگ با نظام عمومي تكاملي انساني كه نيروي حاصل از تغذيه را در راه خير و صلاح انسانها صرف ميكند و با ارضاء غريزه جنسي براي خود آرامش جسم و جان بدست ميآورد و در پرتو اين آرامش به تلاش سازنده ميپردازد، غذا خوردن و فعاليت جنسي چنين انساني هم هر دو گوشهايست از مجموع تلاش سازنده و سودمند او در زندگيباين ترتيب از ديد وحي در وجود و زندگي انسانيكه در مجموع و برويهم فردي مفيد و سازنده است، هيچگونه دوگانگي و تضاد وجود ندارد اينطور نيست كه او دو نوع كار داشته باشد كاري دنيوي و در راه ارضاء تمايلات و كاري اخروي و در راه خدا، بلكه هر نوع كار و برخورد او با جهان چون مايه و پايهايست براي تلاشهاي سازنده او و عاملي است براي بازده و نتيجهايكه در هستي پس از مرگ بدو خواهد رسيدگفتيم وحي تمام ارزش و اثر را در هستي پس از مرگ به تلاش سازنده و سودمند مربوط ميداند بايد ببينيم با اين ديد تكليف پرستش و عبادت چه ميشود؟ اعماليكه يك انسان معتقد به خدا و وحي به عنوان عبادت بجا ميآورد از نظر وحي در هستي پس از مرگ بازده و نتيجه دارد، آيا اين اعمال ما هم اهميت سازنده دارد كه ميتواند چنين اثري را در هستي پس از مرگ بگذارد؟ آري اين اعمال هم ماهيت سازنده دارد اين اعمال بمنظور برقرار ساختن روابط حسنه با قدرت بزرگتر، يعني خدا نسيت و همچنين براي اين نيست كه انسانها بنده هستند و هر بنده بايد به وظيفه بندگي عمل كند، يعني درست تعبير ديگري از همان برقرار كردن روابط حسنه با قدرت مافوق مطلب اين است كه انسان پرستشگر در برابر خدا با پرستش صحيح، خود را ميسازد هرگاه نمازهاي روزانه و پنجگانه اسلام را به عنوان نمونهاي از پرستش كه وحي دستور داده، مورد دقت قرار دهيم، ميبينيم راستي ماهيت اينگونه پرستش چيزي غير از خودسازي كه پايه اصلي ديگرسازي ميباشد، نيست ماهيت اين نمازها توجه دقيق و عميق فكري و قلبي و واقعيت اصلي هستي، يعني خدا و تقويت اراده و تقوي از اين راه و بازگو كردن هشيارانة اين عقيده است كه كمال و سعادت انساني در پرتو تلاش مثبت و سازندگي خود او بدست ميآيد و بايد آدمي در اين راه سخت بكوشد اينكار براي نمازگزار چيزي غير از خودسازي نيست خودسازي در پرتو ايمان مذهبي و از طريق توجه به خود و انتقاد از خود و سختگيري و حسابكشي از رفتار و كردار خودپس، از ديد وحي همه حسابها و سازندگي و سودبخشي انسان مربوط ميشود و تلاش سازنده، اهرم حركت انسان بسوي كمال انساني بشمار ميآيد و چنانكه گفتيم با فهم صحيح محتواي آن از تعطيل نيروهاي انساني و همچنين معطل گذاشتن نيروهاي طبيعت سرسختانه جلوگيري ميكند، زيرا تلاش در راه خير و صلاح انسانها كه خواسته وحي ميباشد، فقط در صورتي جامه عمل ميپوشد كه اين نيروها چه در انسان و چه در طبيعت، بكار گرفته شود در اينجا به اين حقيقت ميرسيم كه كوتاهي در شكوفان ساختن نيروهاي انساني و طبيعي بنام عقيده به وحي و هستي پس از مرگ، چه اشتباه بزرگي در فهم محتواي وحي و چه گمراهي آشكاري است ما در بحث مسئله پيامبري توضيح داديم كه تعاليم وحي خود انگيزهاي قوي براي رشد دانش طبيعي انسان و شكوفان شدن زندگي بشر است و تفكيك دنيا و آخرت و اين زندگي و آن زندگي از همديگر و ايجاد دوگانگي در تلاش انسان و تبليغ رها ساختن تلاش آبادگرانه در اين جهان و كم ارج گذاشتن آن، انحراف از تعاليم وحي استگفتيم وحي، هستي انسانها را از نظر آينده در دو گروه كلي گروهبندي ميكند مشخصات گروه اول را توضيح داديم حالا بايد ببينيم وحي چگونه آيندهاي براي اين گروه اول بيان ميكند وحي ميگويد آينده هستي چنين انسانهائي با هر نوع قدرت و توانائي همراه خواهد بود ناتواني، رنج، درد، محروميت، كشمكش، نگراني و اضطراب و اين قبيل عوارض و حالات كه همه از نوعي نقص و نارسائي وجودي حكايت ميكند، در آيندة اين افراد وجود نخواهد داشت اينان قدرت و توانائي خواهند داشت بتمام آنچه ميخواهند برسند، هر آنچه مايه سرور و لذت و ارضاء باشد براي ايشان حاصل خواهد بود اين چنين قدرت و توانائي و كمال، جاوداني و ابدي بوده بازده و نتيجه تركيب خاص فكري و عملي اين افراد در دوران زندگي بيولوژيكي و پسيكولوژيكي ميباشد از تمام اين توانائيها و بهرهمنديها و كمالات و آثار آن در عرف عمومي دين به بهشت تعبير شده استانسان ستيزهجو در برابر حقيقت و خودخواه و خودبين در مقام عمل، و آينده چنين انسانانسان ستيزهجو در برابر حقيقت و خودخواه و خودپرست هم تركيب فكري و عملي خاصي دارد او حقيقت را براي خاطر حقيقت قبول نميكند، بلكه براي خاطر منافع و سود شخصي خود آنرا ميپذيرد و به اين جهت هرگاه حقيقت در مسير مخالف منافع شخصي و فردي او باشد، با حقيقت مبارزه و ستيزه ميكند، اين چنين انساني در فكر و عمل جز خود را نميبيند و جز براي خود نميانديشد و جز براي خود كاري نميكند، خير و صلاح انسانها براي او مفهومي ندارد، هميشه بهانهها و عذرهائي ميتراشد تا از مسئوليتهائيكه در راه انسانها متوجه او ميشود، ماهرانه شانه خالي كند حقيقتها چون آفتاب روشن، خود را به او نشان ميدهند، ولي او تلاش ميكند تا آنها را نبيند هميشه پشت به حقيقت دارد و روي به سود و نفع شخصي خود، چنين انساني ممكن است ظاهراً خود را در صف حقيقتجويان و تيپهاي عدالتخواه و انساندوست جا زده باشدولي در باطن غير از خودپرستي عامل ديگري بر وجود او حكومت نميكند، در اين حال اين ظاهر اثر و نتيجه قطعي اين باطن را خنثي نميكند و چنين انساني هر ماسكي هم بصورت زده باشد و هر نقشي را در اجتماع بازي كند، باز هم در گروه دوم از انسانها قرار دارد و بر روي هم فردي است كه كار او عملاً جز تلف كردن مقداري نيرو نيست او فردي است كه مقداري از نيروي جهان را در خود جذب ميكند و بوسيله خود به مصرف ميرساند، اما به مصرف رساندني كه هيچ جنبه سازندگي ندارد و در مسير تكامل عمومي اين جهان نيست و خلاصه اينكه او فردي است كه هميشه حقيقتها را به بازي سود شخصي خود ميگيرد و هرگاه نتوانست آنها را براي چنين هدفي به بازي بگيرد، با آنها درميافتد و دشمن آنها ميشود و عملاً جز براي خود تلاش نميكند عامل تعيينكننده فكري و عملي او عبارت است از خود او به هر نوع اصل انساني و مذهبي هم كه تظاهر كند دروغ ميگويد اين گروه از انسانها كه از ديد وحي گروه دوم هستند، آينده مخصوص و متناسب با يك چنين تركيب فكري و عملي خواهند داشت درست نقطه مقابل گروه اول، اينان در هستي پس از مرگ با انواع نارسائيها، نقصها، رنجها و محروميتها دست به گريبان خواهند بود، آنچه مايه رنج و درد و نگراني و اضطراب ميباشد سراسر هستي اينان را فراخواهد گرفت و اين حالت اجتنابناپذير و جاوداني و ابدي نتيجه و بازده تركيب خاص فكري و عملي اينان در دوران زندگي بيولوژيكي و پسيكولوژيكي خواهد بود در عرف عمومي ديني از اين رنجها، نارسائيها و آثار آن به دوزخ تعبير شده است
رستاخيز جهان و انسان
وحي ميگويد نظام كنوني جهان هستي عاقبت به نظام ديگري تبديل خواهد شد و جهان هستي شكل و قيافه ديگري بخود خواهد گرفت اين مرحله انتقال از اين نظام به نظام ديگر در قرآن سند دست نخورده و قابل اعتماد وحي به قيامت رستاخيز تعبير شده استوحي ميگويد در اين مرحلة انتقال از اين نظام به نظام ديگر است كه انسانها از زندگي مادي ديگري كه متناسب با نظام جديد جهان هستي است بهرهمند خواهند شد و در همين مرحله و با شروع اين زندگي جديد است كه بازده و نتيجه اجتنابناپذير آن تركيب خاص فكري و عملي كه انسانها در دوران زندگي بيولوژيكي و پسيكولوژيكي داشتهاند به آنها باز خواهد گشت و به عبارت ديگر، اين زندگي جديد و خواص و چگونگي و آثار آن عبارت خواهد بود از همان بازده و نتيجه اعمال اين زندگي و بدين ترتيب در اين مرحله براي انسان آفتابي خواهد گشت كه آينده او تنها به انديشه و تلاش خود او وابسته بوده استپايان