خوب ميدانيد كه يكي از شعارهاي مكتب سوسياليسم مبارزه با نظام مزدبگيري است كه بايد نظام مزدبگيري از بين برود حتي وقتي كه ميخواهد به اين مطلب آهنگ اخلاق بدهد و از آن اصل عالي اخلاقي استنتاج كند، ميگويد يكي از عوامل اليناسيون و از خودبيگانگي همين نظام است آدم مزدبگير شب و روز خواب مزد ميبيند شخصيت خودشرا در آن پولي كه بدست ميآورد ميبيند با خود بيگانه ميشود، انسانيت خود را فراموش ميكند، بجاي اينكه شيفته و عاشق تكامل انساني شود شيفته و عاشق بالا رفتن مزد ميشود و اگر بخواهيم انسانيت را از اين اليناسيون و جنزدگي اقتصادي خلاص كنيم بايد نظام مزدوري را اصلا برداريم يعني بگوئيم وقتي كار كردي، مالك كار خودت ميشوي و كسي به تو مزد نميدهد خوب اولا اگر انسان افزونطلب باشد، وقتي هم كه توليد مستقيم بكند و مزد هم نگيرد باز هم همينطور افزونطلب است كسي مرتب براي خانهاش فرش ميبافد و نميخواهد بفروشد و هر روز يك اتاقش را فرش ميكند و فرشهاي خانهاش را توسعه ميدهد ثانيا آيا واقعا نظام اجتماعي كه مسئله مزد در آن از بين برود كدام نظام است؟نظام ماركسيستي كامل يعني آن نظامي كه هر كس كار كند اصلا اعتنائي به بازده كارش نداشته باشد براي اينكه فكر ميكند كه كار بكند يا نكند، به اندازهاي كه ميخواهد بخورد و بپوشد و بنوشد و سكونت كند و تفريح كند از اموال عمومي جامعه در اختيارش ميگذارند بله در آن نظام وقتي انسان كار ميكند ديگر اصلا اعتنائي به بازده كارش ندارد ميخواهد مزد باشد ميخواهد غير مزد، در هر صورت فرقي ندارد يعني در نظامي كه هر كس كار به اندازه رغبتش و دلخواهش بكند و به هر كسي به اندازه دلخواهش كالا و خدمات داده شود زيرا در حقيقت مطلب در آنست كه اگر بگوئيم به شخصي به اندازه نيازش داده شود يعني براي او حدي قائل شوند او به ناچار براي تامين دلخواهش ميرود كار دگر ميكند و اين مورد قبول آن نظام نميتواند باشداگر خواستيد او را كاملا از اين اليناسيون اقتصادي خلاص كنيد بايد بگوئيد هركس به اندازه دلخواهش كار كند و به هركس هر جور كالا و خدمات به اندازه دلخواهش داده شوداين اقتصادي است كه در آن ديگر اليناسيون نيست حالا كجا اين اقتصاد پيدا ميشود؟ اگر براي نيازش حد بگذارند طبعا براي فراتر از اين انگيزه ميل و رغبت داشته باشد كار اقتصادي انجام ميدهد به اين ترتيب پس انسانها با چه انگيزهاي بروند كار اقتصادي كنند؟ ميگويد كارمندي بيكار ميشود بيكاري عامل ركود و توقف و عقبماندگي و رخوت فساد و تباهي است، انسان متكامل از بيكاري گريزان است و به كار مشتاقبنابراين به جامعهاي ميرسيم كه انگيزه انسانها بكار عشق آنهاست بكار و نه علاقه آنها به بازده كار ولي هنوز در دنيا نمونه عملي اينرا نداريم مگر در بعضي از افراد، هنوز يك نمونه از جامعه به اين ترتيب يعني جامعهايكه چنين طرازي داشته باشد بياوريم بنابراين در نظامهاي موجود چه سرمايهداري و چه سوسياليستي مسئله مزدوري وجود دارد و اصل مزدوري از بين نرفته است منتها آنجا مزدور اشخاص و شركتها است و اينجا مزدور دولت استاينكه ميگوئيم افراد خودشان سرمايه و ابزار كار داشته باشند، خودشان بكارند و درو كنند و بپزند و بخورند، اين مسئله را در كل جامعه حل نميكند زيرا مقداري از كارهاي سودمند در جامعه هست كه بدرد خوردن و درو كردن نميخورد كار طبيب و معلم نه بدرد خوردن، نه به درد سوار شدن، نه بدرد پوشيدن و نه بدرد سكونت ميخورد فقط بدرد مزد گرفتن و در برابر آن نيازهاي ديگران را تامين كردن ميخورد بنابراين اگر جامعه برسد به حدي كه از هركس كار به اندازه دلخواهش و به هر كس بهرهمندي به اندازه دلخواهش و ميزان فراواني بهرهمندي در جامعه از يك سو و ميزان تقوي و خود كنترل كردن در مصرف از سوي ديگر در حدي باشد كه وقتي به همه هم به اندازه دلشان بدهيم باز هم زيادي داشته باشيم اگر جامعه به آنجا برسد، درست است نظام مزدوري با تمام آثار بدش از بين رفته است و اليناسيون از خود بيگانگي ناشي از نظام مزدوري هم از بين رفته است و اليناسيون از خودبيگانگي ناشي از نظام مزدوري هم از بين رفته است ولي قبل از اينكه به آنجا برسيم به صرف اينكه از سيستمي به سيستم ديگر بروي نظام مزدوري از بين نميرود چرا؟ براي اينكه بهر حال در اين جامعه كارهاي سودمندي وجود دارد كه اين كارهاي سودمند فقط و فقط ميتواند منشاء گرفتن يك حقوق، يك مزد باشداگر نظام، احتياجات مصرفكننده را محدود كنند بنابراين يك نظام سوسياليستي ميشود كه در اين نظام افراد كار بيشتر ميكنند براي بهرهمندي بيشتر، بنابراين مسئله مزد از بين نميرود و از هر كس كار به اندازه دلخواهش و به هر كس به اندازه سهم بنديش ميدهند اما در اين نظام انسانها خواستههاي ارضا نشدهاي پيدا ميكنند كه احيانا با كار فردي ميتوانند آنرا ارضا كنند مگر اينكه اين سهمبندي را آنقدر دقيق كند كه بگويد اگر تو كار فردي كردي حتي براي ارضاي خودت باز هم از تو ميگيريم اگر توليد به حدي رسيد يعني آنقدر زياد شد كه پاسخگوي تمام رغبتها باشد آيا ميشود كسي محروم بماند نظامهاي غير سوسياليستي از نظر قدرت توليد بيشتر از نظامهاي سوسياليستي موفق بودهاند اين يك امر علمي و عيني استاساس در زندگي عبارت است از اخلاق و اين بدان معني نيست كه اقتصاد نقش مهمي ندارد اتفاقا نقش مهمي هم دارد ولي زير بنا نيست عامل اصلي اين است كه انسان متعادل بسازيم انسان عدل و عدالت بسازيم و نظام عدل و عدالت بسازيم با اين نظر كه نقش مهم روابط اقتصادي را در اخلاق انكار نميكنيم به اين معنا كه در جامعه انساني اخلاق و اقتصاد و معنويت و ماديت روي ديگر عمل و عكسالعمل دارند يعني يك انسان يك مجموعه است ولي در اين مجموعه هرقدر ما انسانتر شديم عامل اخلاق نقشش بيشتر ميشودبنابراين منشاء اصلي ماليكت كار استخلاصه شده از مجله زيتوننشريه داخلي وزارت كشاورزي