تبعيد حضرت امام رحمت الله عليه - تا اوج آسمان نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

تا اوج آسمان - نسخه متنی

احمد عربلو

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تبعيد حضرت امام رحمت الله عليه

كاپيتولاسيون يك اسارت به تمام معني بود و حتي در خود مجلس عده اي با اين لايحه مخالفت كرده بودند و در جلسه خصوصي كه تشكيل شده بود ، خيلي حرف در اين باره زده بودند

ما ، در مجلس يك شخص نفوذي داشتيم كه از دفترداران مجلس بود و خبرهاي داخل مجلس را براي ما مي آورد ، او صورت مذاكرات مسائلي را كه درون مجلس مي گذشت براي ما مي آورد و قرار شد كه ما اين ها را براي امام ببريم

يك روز ، بعد از اذان صبح ، به اتفاق آقاي مولايي مدارك لازم را برداشتيم و در قم خدمت امام ارائه داديم قرار بود امام به مناسبت كاپيتولاسيون سخنراني كنند ، ايشان خيلي عصباني بودند وقتي ما رفتيم خدمتشان فرمودند اين از آن اموري است كه ما بايد دنبال كنيم و عزت اسلام را زنده كنيم اين قصه ، رأي زنها نيست كه آنها به ما وصله ارتجاعي بچسبانند ، اين يك مسئله اي است كه هيچ يك از آزادي خواهان دنيا قبول ندارند ما براي آزادي مي جنگيم ، هدفمان اين است كه از زير يوغ استعمار آمريكا و اسرائيل بيرون بياييم ، ما مي خواهيم يك ملت مستقل باشيم نه زير يوغ استعمار آمريكا كه مستشارانش در مملكت ما هرچه جنايت مي خواهند بكنند و هيچ دستگاه قضايي حق نداشته باشد آنها را دستگير كند

امام آن روز يك سخنراني كردند كه در تاريخ ثبت است ، بعد تشريف آوردند دراتاقي و ما به خدمتشان رفتيم ايشان فرمودند حالا ديگر راحت شدم ! با اين كه از نظر جسمي خسته شده بودند ، آن روز خيلي فرياد كشيده بودند ، خيلي خروش كرده بودند ، اما با اين حال به ما فرمودند راحت شدم ، من تكليفم را انجام دادم ، حالا هرچه مي خواهد پيش آيد ، بيايد ، آنچه مهم است انجام وظيفه است و عمل به تكليف شرعي

پس از آن كه رژيم پهلوي سخنراني و اعلاميه امام را عليه كاپيتولاسيون ديد ، مقدمات تبعيد ايشان را فراهم كرد شبي به منزل امام ريختند و ايشان را دستگير كرده و يكسره به فرودگاه بردند و به تركيه فرستادند

مأموران وقتي كه وارد قم شدند ، كفشهايي داشتند كه صدا نمي كرد آنها از جلوي بيمارستان فاطمي تا منزل امام ، در جلوي هر خانه اي يك مأمور گذاشته بودند تا اگر كسي خواست از منزلش خارج شود ، جلويش را بگيرند بالاخره با ترس و لرز فراوان امام را گرفتند و تبعيد كردند فرداي آن روز سرهنگ مولوي رئيس سازمان امنيت قم كه آدمي بسيار خبيث بود همه كماندوهاي ساواك زير نظر او بودند در قضيه مدرسه كه طلاب را زدند او سرپرست مأموران و كماندوها بود در دستگيري اول امام كه ايشان را به زندان بردند همين مولوي دست اندركار امور بود مرد خشن و بد دهني بود و همه دستگيري ها و جنايات زير نظر او صورت مي گرفت مرا به ساواك احضار كرد حدود دو ساعت مرا نگه داشتند و بعد رها كردند دراين دو ساعت ، مولوي گفتگوهايي با من داشت و اهانت زيادي به امام كرد او گفت من تو را خواستم براي اين كه اطلاع دهم كه خميني مرد ! دفنش هم كرديم ! سنگش را هم گذاشتيم ! ديگر نامي از خميني در دنيا نخواهد بود ! حالا هم به تو مي گويم از اين پس اگر نفست دربيايد و برنامه هايت را ادامه دهي ، ريزريزت مي كنم ! ناخنهايت را مي كشم ! تكه تكه ات مي كنم ! و پس از قدري فحاشي نسبت به امام و توهين به من گفت حالا برو و هر كاري مي خواهي بكن بعد آمد و در را باز كرد و مرا از اتاق به بيرون پرت كرد و صدا زد كه اين را بيرونش كنيد

البته اين ها از وقوع اعتراضي نسبت به تبعيد حضرت امام و به وجود آمدن حادثه اي همانند پانزده خرداد كه مردم به خيابانها ريختند مي ترسيدند به همين علت مي خواستند ما را بترسانند تا اقدامي به نفع امام انجام ندهيم ولي اين تهديدات در روحيه ما تأثيري نگذاشت و بر حسب وظيفه مبارزه را ادامه داديم

/ 46