به ما خبردادند كه در سيستان و بلوچستان زابل به دليل قطع آب ، قحطي شده و مردم از گرسنگي مي ميرند هسته خرما را آرد مي كنند و مي خورند و عده اي از سيستان گريخته اند ، به طوري كه بعضي از روستاها به كلي خالي شده و حيوانات از بي علفي مرده اند حتي خبر دادند سگهاي ده از شدت گرسنگي عابري را خورده انددر همان زمان 1350 حكومت پهلوي ميليونها دلار براي جشنهاي شاهنشاهي صرف مي كرد من وظيفه خود دانستم كه كاري براي مردم سيستان انجام دهم طرحي ريختم و نزد يكي از علما رفتم كه نامه اي از او بگيرم به اين معنا كه براي رسيدگي به وضع فقراي آنجا مي روم تا اگر مرا گرفتند نامه همراهم باشد و بدانند كه من نماينده ايشان هستم سپس از بازار مقداري پول تهيه كردم در منزل آيت الله آشتياني ، آقا ميرزا محمد آشتياني را ديدم و دو نفري سوار هواپيما شديم و به زاهدان رفتيم در زاهدان به خانه آقاي كفعمي كه نامه آيت الله آشتياني خطاب به ايشان نوشته شده بود ، رفتيم و مأموريت خود را بازگو كرديم و همراه ايشان با ماشين به زابل رفتيم وضع عجيبي پيش آمده بود صد و پنجاه هزار نفر از مردم آن جا كوچ كرده بودند آب هيرمند قطع شده بود روز بعد يك ماشين جيپ گرفتيم و به اتفاق آقاي حسين زابلي كه بعد از انقلاب اسلامي نماينده مجلس شد و در فاجعه هفت تير به شهادت رسيد حركت كرديم به هر دهي كه مي رفتيم ، مردم را در مسجد جمع مي كرديم بيچاره ها نه آب داشتند و نه زراعتي ، فقط چند متر كه زمين را مي كندند ، آب گل آلودي پيدا مي شد مردم در دسته هاي پنجاه و صد نفري كنار جاده ها نشسته بودند تا وسيله اي گير آورده و كوچ كنند با دادن مقداري پول به هر كدامشان به آنها كمك كرديم و گزارشي تهيه كرديم به درخواست ما ، آقاي كفعمي نامه اي از روي دلسوزي نوشت و من يك نسخه اش را براي راديو بغداد ـ كه آن وقت عليه رژيم شاه صحبت مي كرد ـ فرستادم تا برادرهايي مثل آقاي دعايي كه آن جا بودند بخوانند چون در آن زمان و در آن شرايط وسيله ديگري براي آبروريزي رژيم شاه نداشتيم مي خواستيم به مردم خبر دهيم كه دولت شاه جشن برپا مي كند و ملت اين طور از گرسنگي مي ميرند يك شب راديو بغداد اعلام كرد سند مهمي دارند كه فردا شب قرائت مي كنند و مردم را به شنيدن آن دعوت كرد شب بعد عيناً نامه آقاي كفعمي را با امضا ، از اول تا آخر خواند و اسم من هم آن جا بود بعد من به قم رفتم و نامه را به آقاي آشتياني و آقاي خوانساري و آقايان ديگر ، از جمله آقاي گلپايگاني دادم و پولي جمع آوري شد حكومت شاه وقتي متوجه آبروريزي اش در دنيا شد ، چند نفر از وزرا را فرستاد تا به وضع مردم رسيدگي كنند آبروي شاه رفت يك شب به خانه ام ريختند و زندگي ام را تفتيش كردند و تصادفاً كپي نامه ها را پيدا كردند و از من تعهد گرفتند از تهران خارج نشوم مگر با اجازه سازمان امنيت