نـگـاه سـومـى هـم در بـحـث فـقـيـه وجـود دارد و آن ايـن اسـت كـه وظـيـفـه عـامـى در مـيـدانعـمـل چـيـسـت ؟ چـه كـار بـايـد بـكـنـد؟ تـكـليـف عـامـى كـه مـجـتـهـد نيست و مى خواهد به وظايفش عـمـل كـنـد چـيـسـت ؟ چـون عـامـى عـنـدالله مـكـلف بـه انـجـام وظـايـف اسـت ،حـال او بـراى انـجـام وظايف خود بايد چه كند؟ و به كجا مراجعه كند؟ در علم فقه بحث مى شودكـه بـر عـامـى واجـب اسـت بـراى انـجـام تـكـاليـفـش بـه فـتـواى فـقـيـهعـادل مـراجـعـه كـنـد. لذا از ايـن جـهـت هـم مـجـدداً فـتـواى فـقـيـهعـادل مـورد بـحـث اسـت منتها از جهت اينكه تكليف خلق الله چيست و بايد به كجا مراجعه كند، آنجاگـفـتـه مـى شود كه عوام بايد مراجعه كنند به فتواى مرجع فقيه ، و فتواى فقيه براى عامى حـجـت اسـت . دقـت بـفـرمـايـيـد مـرز بـيـن ايـن دو مـسـاءله را از هـم جـدا كـنـيـم . در عـلماصـول از جـهـت ايـنكه حجت است يا حجت نيست بحث مى شود. در علم فقه (چون بحث از موضوع علم فـقـه افـعـال مـكـلفين است و علم فقه متكفل بيان افعال مكلفين است ) از اين جهت بحث مى شود كهمـكـلف وظايفش چيست ؟ و چه كارهايى را بايد انجام دهد؟ از چه كارهايى بايد اجتناب كند؟ لذا درفـقـه بـحـث از نـمـاز و روزه و حـج و زكـات و امـر بـه مـعـروف و نـهى از منكر است كه از وظايفبـنـدگـى اسـت . پـس موضوع علم فقه افعال مكلفين است . و بحث از وظايف و تكاليف انسانهاى مكلف است كه در آنجا گفته مى شود تكليف مكلف اين است كه بايد رجوع كند به فتواى فقيه .بنابراين اگر سؤ الشـد كـه ولايـت فقيه از كداميك از اصول است ؟ آيا جزء علم كلام است يا جزء علم فقه است ؟ و درجزء علم فقه نيز بايد مرزها را از هم جدا كنيم . لذا علم فقه از يك نگاه ، از مباحث علم كلام است ،از نگاه ديگر از مباحث علم اصول است و از يك نگاه ديگر نيز از مباحث علم فقه است .
پيشينه بحث ولايت فقيه
سؤ ال دوم :
سـؤ ال ديـگـر ايـن اسـت كه آيا بحث ولايت فقيه از مباحث مستحدثه است ؟ يعنى از مباحثى است كهاخـيـراً پـيـدا شـده اسـت و طـراح و بنيانگذار آن حضرت امام خمينى (س ) بوده است يا اينكه بحثولايـت فـقـيـه يـك بـحـث قـديمى است ؟ متاءسفانه يك حرف خيلى عجيب و غريبى را كه بعضى ازآشنايان حوزه ها گفته اند كه واقعاً جاى تعجب است اين است كه بحث ولايت فقيه امرى است كه دردو قرن اخير مطرح شده است و بنيانگذار آن مرحوم عالم بزرگوار فقيه و عارف ملا احمد نراقى(ره ) بـوده انـد كـه (طبق ادعاى اين آقا) براى اولين بار بحث ولايت فقيه را مطرح كرده اند! آياواقـعـاً هـمـيـن طـور اسـت ؟ و بحث ولايت فقيه بحث جديدى است و تازه در جهان اسلام درست شده ؟اگـر چـه نـگـويـيـم مـثـلاً امـام در قـرن مـا مـطـرح كـرده انـد و بـگـويـيـم در دويـسـت يـا صـدسال قبل مطرح شده است . مرحوم نراقى يك از فقهاى بزرگ شيعه است كه معاصر با فتحعلىشـاه قـاجـار بـودنـد كـه سال 1245 از دنيا رفته اند. بعضى ها گفته اند براى اينكه ايشانحكومت فتحعلى شاه را تاءييد كند بحث ولايت فقيه را مطرح كرده اند. در پاسخ اين مطلب بايدگـفـت ايـن حـرف سـسـتـى اسـت زيـرا مـرحـوم مـلا احـمـد نـراقـى روايـتـى رانـقـل كـرده انـد كـه سـلسـله راويان احاديث به وجود نبى اكرم (ص ) و ائمه معصومين (ع ) برمىگردد و الا اعتبار نداشته و فاقد حجت است . حال در اين ميدان مى خواهيم اين بحث را مطرح كرده وشما را با فضاى اين بحث به صورت مفصل آشنا كنيم . در اين باره حقيقت آن است كه بحث ولايت فـقـيـه اصـلاً بـه بـشـر بـرنـمـى گردد بلكه بنيانگذارى اين بحث به ذات اقدس اله برمىگردد. همانگونه كه در بحث علم كلام اشاره كرديم كه ممكن نيست خداوند خلق خود را بدون حجت ،حـاكـم ، سرپرست ، قيم ، متولى ، رها كند. حال اگر بنا باشد كه خداوند سبحان كسى را بعداز امـام مـعصوم براى سرپرستى بشر قرار دهد، مثلاً كسى كه با امام معصوم سنخيت و بيشترين شباهت را دارد همان (فقيه عادل ) خواهد بود، لذا:اولاً: بنيانگذار بحث ولايت فقيه خداى سبحان است .ثـانـيـاً: پـيـامبر اكرم (ص ) با توجه به روايات : (اَلْفُقَه اءُ اُمَن اءُ الرُّسُلِ)(33)فـقـهـا امـنـاى انـبياءهستند، (اَلْفُقَه اءُ حُصُونُ الاِْسْلا مِ)(34) فقها دژهاى اسلام هستند.هـرچه مى گويند همه را از خداى سبحان نقل مى فرمايد (فَاِنّى قَدْ جَعَلْتُهُ ح اكِماً) اين من (خدا)هستم كه فقيه عادل را به عنوان حاكم نصب كردم . بنابراين بحث ولايت فقيه بحث جديدى نيستكه طرح آن توسط افراد يا حتى فقهاء باشد بلكه برمى گردد به عرش ، به لوح محفوظ،به حكمت الهى و نبوت و امامت .