ملاقات‌، مكاتبه‌ و فرستادن‌ نماينده‌ براي‌ سران‌ گروه‌ها - مخالفان سیاسی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مخالفان سیاسی - نسخه متنی

مهدی منصوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ملاقات‌، مكاتبه‌ و فرستادن‌ نماينده‌ براي‌ سران‌ گروه‌ها

امام‌ علي‌ در ذي‌ قار پيش‌ از نبرد با ناكثين‌ به‌ سران‌ آن‌ها، نامه‌ نوشت‌ و با يادآوري‌
بزرگي‌ گناهان‌ كه‌ در بصره‌ مرتكب‌ شده‌ بودند، از آنان‌ خواست‌ به‌مسلمانان‌ بپيوندند.

افزون‌ بر اين‌، ابن‌ عباس‌ را به‌ سوي‌ آنان‌ فرستاد و فرمود:بيعت‌ مرا به‌ آنان‌ ياد آوري‌
كن‌. در مأموريتي‌ ديگر ابن‌ عباس‌ را نزد زبير كه‌نرمش‌ بيش‌تري‌ نشان‌ مي‌داد فرستاد تا
شايد هدايت‌ شود.

در نبرد با خوارج‌ نيز در نشست‌هاي‌ خصوصي‌ با رهبران‌ خوارج‌ شركت‌جست‌ و كوشيد با استدلال‌ و
پاسخ‌ به‌ شبهه‌ها، آنان‌ را به‌ راه‌ راست‌ باز گرداند.

استفاده‌ از شخصيت‌هاي‌ مورد احترام‌ پيامبر و مسلمانان‌

پيش‌ از شروع‌ نبرد با ناكثين‌، شخصيت‌هايي‌ مانند عمار ياسر را كه‌ از سوي‌پيامبر، ملاك‌
تشخيص‌ حق‌ شمرده‌ شده‌ بود، براي‌ ارشاد آنان‌ فرستاد، عمارميان‌ دو لشكر حضور يافت‌ و لب‌
به‌ اندرز گشود؛ ولي‌ باتيرهاي‌ ناكثين‌ رو به‌ رو شد.

در نبرد جمل‌، عبدالله بن‌ عباس‌، و زيدبن‌ صوحان‌ را كه‌ پيامبر به‌ بهشتي‌بودنش‌ گواهي‌
داده‌ بود، نزد عايشه‌ گسيل‌ داشت‌، تا شايد شخصيت‌ اين‌بزرگان‌، عايشه‌ را به‌ مسير درست‌
باز گرداند، عايشه‌ گفت‌: من‌ ديگر سخنان‌علي‌ را پاسخ‌ نمي‌گويم‌؛ زيرا در بحث‌ با وي‌ برابر
نيستم‌.

حضرت‌ پيش‌ از جنگ‌ با خوارج‌ نيز شخصيت‌هايي‌ چون‌ ابن‌ عباس‌، صعصه‌بن‌ صوحان‌ و زياد بن‌
نضر را براي‌ اندرز و گفت‌ و گو نزد مخالفان‌ فرستاد.

امام‌ علي‌(ع) گاه‌ با هدف‌ هدايت‌ دشمن‌، خود نزد دشمنانش‌ حضورمي‌يافت‌ و گاه‌ برخي‌ از
افراد را به‌ طور مستقيم‌ مخاطب‌ قرار مي‌داد تا به‌ خودآيند و از گمراهي‌ نجات‌ يابند.

پيش‌ از شعله‌ روشن‌ شدن‌ آتش‌ جنگ‌ جمل‌، حضرت‌ بر مركب‌ پيامبرسوار شد و بي‌سلاح‌ ميان‌ دو
سپاه‌ ايستاد. آنگاه‌ زبير را خواند، زبير غرِ درسلاح‌ نزد حضرت‌ آمد. آن‌ها در وسط‌ ميدان‌
يكديگر را در آغوش‌ گرفتند.امام‌ به‌ زبير فرمود: «آيا ياد داري‌ روزي‌ با رسول‌ خدا(ص) از
كنارم‌مي‌گذشتيد، پيامبر اكرم‌ به‌ من‌ نگريست‌ و لبخند زد و من‌ نيز لبخند زدم‌؛ تو
به‌پيامبر(ص) گفتي‌: اي‌ رسول‌ خدا، فرزند ابوطالب‌ از خود نمايي‌دست‌برنمي‌دارد؛ پيامبر
اكرم‌(ص) فرمود: «زبير، ساكت‌ باش‌، او از خود نمايي‌دور است‌؛ ولي‌ تو با او ستمگرانه‌ جنگ‌
خواهي‌ كرد».

تأخير در عمليات‌ نظامي‌

در نيرد با شاميان‌، وقتي‌ امام‌ نهر فرات‌ را از اصحاب‌ معاويه‌ گرفت‌ وكريمانه‌ اجازه‌ داد
دوست‌ و دشمن‌ از آب‌ بهره‌گيرند، مدتي‌ ـ بي‌ آنكه‌ پيامي‌ميان‌ او و معاويه‌ رد و بدل‌ شود ـ
جنگ‌ را متوقف‌ كرد. درنگ‌ حضرت‌ به‌قدري‌ طول‌ كشيد كه‌ عراقيان‌ با خود گفتند: چرا فرمان‌
جهاد نمي‌دهد، آيا درجنگ‌ ترديد دارد يا از كشته‌ شدن‌ مي‌هراسد. امام‌ فرمود:

«اما اين‌ كه‌ مي‌گويند در مبارزه‌ با شاميان‌ ترديد دارم‌، هرگز چنين‌ نيست‌ به‌خدا سوگند،
حتي‌ اندكي‌ جنگ‌ را به‌ تأخير نيفكندم‌، مگر آنكه‌ اميدوار بودم‌،جمعي‌ از آن‌ها هدايت‌
شده‌ و در لابه‌ لاي‌ تاريكي‌ها پرتوي‌ از نور مرا ببينند وبه‌ سوي‌ من‌ آيند، اين‌ براي‌ من‌
از كشتار در گمراهي‌ بهتر است‌ ....»
حضرت‌ در جنگ‌ جمل‌ نيز، پس‌ از نماز صبح‌، پرچم‌ را در دست‌فرزندش‌ محمد حنفيه‌ داد، و تا
نيمروز درنگ‌ كرد؛ در اين‌ مدت‌ دائماً ناكثين‌را سوگند مي‌داد و به‌ صلح‌ فرا مي‌خواند.

اين‌ موارد به‌ خوبي‌ بر حق‌ ارشاد و راهنمايي‌ مخالفان‌ و لزوم‌ رعايت‌ آن‌،در نگاه‌ حضرت‌
امير(ع)، گواهي‌ مي‌دهد.

/ 19