حدي كه مزاحم ساير فعاليتهاي مغزي و رواني انسانباشد، قابل دفاع نيست. آنگاه
كه انديشهاي ثابتترين اصول علم و معرفت رامورد ترديد و اخلالگري قرار دهد، انديشه
مفيد و با ارزش نيست.ممكن است به اين گفته اعتراض شود كه اين بيانات موجب سلب آزاديانديشه از
انسانهاست كه به زيان بشريت منتهي ميگردد، پاسخ اين اعتراضبسيار روشن است،
زيرا چنانكه نظريه هنر براي حيات معقول انسانها، ارزشقائل شدن به حيات انساني
است نه سانسور هنر، و چنانچه لزوم كاوش دردارويي كه براي مرضي خطرناك معرفي
ميشود، بيان كننده ارزش جانانسانهاست نه سانسور پزشكي و دارو سازي، نظريه تجويز
انديشه برايحيات معقول نيز، نشانه ارزش حيات معقول انسانهاست.امام علي(ع) كه هدايت انديشهها را از مهمترين وظايف خود ميداند،انديشههاي پاك
را از خطر انحراف و تباهي برحذر داشته، و در مواردي ازتفكر در حوزههايي كه فهم
انسانهاي معمولي از درك آن، عاجز است بازداشته است. بر همين اساس، امام(ع) به
صورت عمومي يا خصوصي گاهافراديرا از انديشه در مسائلي خاص بر حذر ميداشت. اين كردار
امام به معنايزير پا نهادن آزادي انديشه نيست؛ زيرا آن حضرت تنها حاكم جامعه نبود
ومرشد و راهنماي مردم نيز به شمار ميآمد و هدايت انديشهها را مهمترينوظيفه خود
ميدانست. بنابراين، در مواردي انديشههاي پاك را از خطرانحراف و تباهي بر حذر
ميداشت و از تفكر در حوزههايي كه از دسترسفهم انسانهاي عادي بيرون است، نهي
ميكرد.براي مثال حضرت در پاسخ پرسشي چنين فرمود:«اي پرسشگر عميق و دقيق، اين را بدان كه ژرف انديشان در دانشدين، تنها كسانياند
كه با ـ شناخت خود و باور غيب به ايمانرسيدهاند، و از هجوم عبث و نسنجيده به درهاي
فرو بسته عوالم غيبباز ايستادهاند و ناتوانيشان را اعتراف كردهاند. پس خداوند
اعتراف بهعجزشان را ستوده است و رها كردن كاوش بيرون از مسؤوليتشان راژرف انديشي
نام نهاده است. تو نيز به همان كه حوزه فهم تو استبسنده كن وگرنه از تباه
شدگاني».در حكومت علوي اقليتهاي ديني نيز هيچگاه به خاطر داشتن عقيده خوداز حقي محروم
نشدند و يا مورد باز خواست قرار نگرفتند، بلكه علي(ع) دفاعاز حقوق اقليتهاي ديني را كه
در ذمه حكومت اسلامي قرار گرفته بودند، برخود و كارگزاران خود واجب و لازم ميشمرد.آزاد گزاردن خوارج كهمردمي خشن، كوته نظر، متحجر و داراي عقيدهاي فاسد به شمار
ميآمدند،نشان دهنده پايبندي عملي حضرت به اين حق انسانها است. شهيد
مطهريدرباره رفتار امام با خوارج چنين مينويسد:«آن حضرت در منتها درجه آزادي و دموكراسي رفتار كرد ... زندانشاننكرد و حتي سهميه آنان
را از بيتالمال قطع نكرد ... آنها همه جا دراظهار عقيده آزاد بودند ...».اصل كلي در سيره عملي آن حضرت اين بود كه مخالفان گمراه ومنحرفان، با دشمن
فتنه جو كه آگاهانه در پي آشوب است، تفاوت دارد. بر ايناساس، در وصيت خود چنين
فرمود: پس از من خوارج را نكشيد؛ زيرا آن كهدر جست و جوي حق به گمراهه ميرود با
كسي كه هدفي باطل دارد و بداندست مييازد، همسان نيست.