شكي نيست كه يكي از شؤون پيامبران و يكي از شاخه هاي ولايت تشريعي پيامبران، حكومت و فرمانروايي آنان است؛ حكومتي كه اصالتاً مربوط به خدا و نيابتاً مربوط به پيامبران و اولياي الهي است؛ حكومتي كه پايه هاي آن را دستورهاي الهي و عدل و دادگري تشكيل مي دهد.در امت بني اسرائيل، حضرت داوود و حضرت سليمان به فرمان خدا داراي چنين حكومت حقه الهي بودند، آن جا كه مي فرمايد:.يا داوُدُ اِنّا جَعَلناكَ خَليفَةً في الاَرضِ فَاحكُم بَينَ الناسِ بِالحَقِ ّ وَ لاتَتَّبِعِ الهَوى؛(7).اي داوود! ما تو را در زمين خليفه قرار داديم، پس ميان مردم به حق داوري كن و از هوا و هوس پيروي منما.حكومت به حق، همان حكومتي است كه براساس دستورهاي خدا نه دستورهاي ظني و تخميني كه با شك و ترديد همراه است و پيراستگي از هوا و هوس استوار باشد و فرمانرواي چنين حكومتي لازم است كه ازتمام حدود و خصوصيات موضوع و مورد حكومت خود آگاه باشد و در داوري اسير تمايلات دروني و هوا و هوس نگردد و اين دو بدون عصمت و علم وسيع، امكان پذير نيست.پيامبر گرامي اسلام به نص قرآن مجيد، حاكم، فرمانروا، سياست مدار و قاضي مسلمانان بود و آيات قرآن در اين مورد بيش از آن است كه در اين جا منعكس گردد. ما فقط به بيان چند آيه اكتفا مي كنيم:.يا اَيُّهَا الَذينَ آمَنُوا اَطيعُوا اذ وَ اَطيعُوا الرَسُولَ وَ اُولِي الاَمرِ مِنكم؛(8).اي كساني كه ايمان آورده ايد! خداوند و پيامبر و اولي الامر ازخودتان را اطاعت كنيد.مقصود از اطاعت رسول و اولي الامر، اطاعت در مسائل حكومتي است، مانند دستورهاي مربوط به عزل و نصب افراد، بسيج عمومى، پرداخت مبلغي به بيت المال و... نه اطاعت در احكام، عبادات و مانند آن؛ زيرا پيامبر گرامي در اين قبيل احكام، فرمان و امر و نهي ندارد كه اطاعت او واجب باشد، بلكه پيامبر در مورد اين قبيل احكام، بيانگري بيش نيست.به عبارت روشن تر هرگاه پيامبر به مردم بگويد: خدا به من دستور داده كه به شما بگويم: نماز بخوانيد و زكات بپردازيد، در اين هنگام اطاعت خدا واجب است، نه اطاعت رسول؛ زيرا رسول در اين صورت داراي امر و نهي نيست، بلكه نقش او در اين مورد، جز نقش يك وسيله بيانگر چيز ديگري نيست. ولي در زماني ديگر پيامبر به مردم مي گويد: فلاني از مقام خود معزول و ديگري به جاي او منصوب است يا مي گويد: بايد همه مردم آماده جهاد در راه خدا باشند و يا فلان ثروتمند بايد مبلغي به عنوان هزينه ارتش اسلام بپردازد و يا بايد فلاني دختر خود را به عقد جواني معين در آورد و ... در چنين مواقعي است كه پيامبر داراي امر و نهي است و اطاعت اوامر او لازم و واجب مي باشد و ظاهراً آيه مورد بحث ناظر به چنين امرهاست.فَلا وَ رَبِّكَ لايُؤمِنُونَ، حَتّي يُحَكِّمُوكَ فيما شَجَرَ بَينَهُم ثُّمَّ لايَجِدوُا في اَنفُسِهِم حَرَجاً مِمّا قَضَيتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسليماً؛(9).به پروردگارت سوگند، آنان هرگز مؤمن واقعي نخواهند بود، مگر اين كه در مورد اختلافاتشان تو را حكم و داور قرار دهند و از داوري تو در دل هاي خود حرجي نيابند و در برابر قضاوت تو تسليم گردند.پيامبر به موجب اين آيه، قاضي و داور امت است و همه مردم در برابر حكم و داوري او كه روي حق و حقيقت است بايد تسليم گردند.وَ ما كانَ لِمُؤمِنٍ وَ لا مُؤمِنَةٍ اذا قَضي اذ وَ رَسُولُهُ اَمراً اَن يَكُونَ لَهُمُ الخِيَرَةُ مِن اَمرِهِم وَ مَن يَعصِ اذ وَ رَسُولَهُ، فَقَد ضَلَّ ضَلالاً مُبيناً؛(10).وقتي خدا و پيامبر او درباره موضوعي حكم كردند، براي هيچ مرد و زن مؤمنى، اختيار و حق رد آن نيست و هر كس خدا و پيامبر را نافرماني كند آشكارا گمراه شده است.