فـسـاد انگيزى ثروت كليت ندارد, زيرا بوده و هستند افراد بضاعتمندى كه از دايره اصول دينى و انسانى قدم بيرون ننهاده اند, اما به هر حال , ثروت و رفاه گاهى مى تواند زمينه انحراف و انحطاط گـردد, زيـرا طـبـع اولـيه انسان , راحتى و عيش و نوش را دوست دارد و ثروت هم مقدمات اين راحت طلبى ها را فراهم مى كند .بـسـيـارنـد كـسانى كه چون از ايمانى ضعيف برخوردارند و آن چنان كه بايد عنان نفس در دست نـگـرفته اند و از نظر مالى و رفاهى در سطح بالايى قرار دارند, از حالت عادى خارج مى شوند و در مـسـيـر انـحـراف قـرار مى گيرند و ثروث آنان مقدمه افتادن در عيش و نوش ها و لذت طلبى ها مى شود, مخصوصا اگر اين ثروت در دست جوانى باشد كه بى تجربه است و جوانه درخت غرايزش تـازه سر از خاك روحش برداشته و درياى عقلش در ميان امواج كشش ها به طوفانى دچار شده و تـعـادل خـود را از دست داده است .از اين رو جوانانى كه در خانواده هاى مرفه زندگى مى كنند, بايد دايما متوجه باشند ثروتشان آنها را به پرتگاه فساد و تباهى نكشاند .قرآن كريم هم به ما هشدار مى دهد كه : ان الانسان ليطغى ان راه استغنى , آدمى به طغيان و سركشى مى گرايد, هنگامى كه خود را غنى و بى نيازببيند .بـه هنگامى كه راه زندگى هموار مى گردد بشر تغيير حالت مى دهد خونخوار مى گردد به وقت عـيـش و عـشـرت مـى نوازد كوس بد مستى به وقت تنگ دستى , مومن و ديندار مى گردد ويل دورانت مى گويد: ثروت مملكت ما در عصر حاضر, اصول اخلاقى محكم و خشن مهاجرين سابق به آمريكا را بيشتر از هـر انـقـلاب ادبـى بـه بـى بـنـدوبارى نفوس از قيد جسته بدل كرد .روزهاى آخر هفته كه براى اسـتراحت و عبادت بود, به ايام عيش و لذايذ دنيوى نامحدود بدل گشت و اين خود نشانه بارزى بـر تـغـيير اخلاق و زندگى دور از قيد و بند ما تواند بود .هنگام تنگ دستى تقوا آسان است و اگر پيروى از هوى وهوس به قيمت گران تمام شود مى توان آن را ترك گفت , اما اگر جيب ها از پول مالامال شد و انسان توانست خود را از چشم همسايگان بپوشاند, حفظ تقوا بسى دشوار است .از آنـچه گفتيم معلوم شد گرچه ثروت بطور كلى عامل انحراف نمى تواند باشد اما براى عده اى مـمـكـن است زمينه انحراف فراهم نمايد لذا هوشيارى لازم هنگام برخوردارى از ثروت ضرورى است .