در ايـن جا سعى مى كنيم از كلى گويى خارج شويم و از عالم مفاهيم به مصاديق سفر نماييم و به بـعـضى از مصاديق و نمونه هايى از تهاجم فرهنگى كه فعلا در دستور كار مهاجمان فرهنگى قرار گرفته اشاره كنيم :
1 . معرفى الگوهاى كاذب
با توجه به حس الگوپذيرى در جوان , قطعا الگويى كه جامعه به او معرفى مى كند, نقش مهمى در تـكـمـيـل يـا تخريب شخصيت روحى و اجتماعى و معنوى وى دارد .اگر الگو سالم باشد, موجب تكميل و رشد شخصيت جوان و اگر ناسالم باشد, عامل تخريب و انحطاط او خواهد گشت .از اين رو مـهـاجمان فرهنگى و دنياى غرب , كه به اهميت حس الگو پذيرى در جوانان پى برده اند, سعى در اشـاعـه الـگـوهـاى كـاذب مـى نـمـايـنـد .آنـهـا از طريق معرفى هنرپيشه هاى فاسد سينما, فـوتـباليست هاى ناسالم , ورزشكاران بى بندوبار, خوانندگان بى شخصيت , نويسندگان مزدور و هـنـرمـنـدان ناپاك , سعى در ارائه الگو به جوانان هستند .البته آنها همه اين كارها را در پرتو امور مقدس , مانند هنر, ورزش , دفاع شخصى , نشاط روحى و غيره به جوانان القا مى كنند.جوانان مسلمان و آگاه بايد مواظب باشند فريب الگوهاى كاذب را نخورند كه سرمشق قرار دادن آنـهـا چـيـزى , جـز پـستى , ذلت , سقوط, بى شخصيتى و در يك كلام , تبديل شدن به يك حيوان تمام عيار به دنبال ندارد, زيرا آنان كسانى را الگوى جوانان مى دانند كه در فساد, پوچى , شهوترانى و مـادى گـرايى , گوى سبقت از ديگران ربوده باشند و به قطع الگو قرار دادن چنين افرادى جز همشكل شدن با آنان ثمره اى ديگر ندارد.