تفكر نيچه و ويرانگرى آن نسبت به خويش - بحران نیهیلیسم فکری و هنری نیچه نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
از اين منظر است كه تئوگنيس يونانى Theognisمى گويد: «بهترين چيز براى انسان، زاده نشدن و آفتاب را نديدن است، ولى همين كه زاده شد، هر چه زودتر گذشتن از دروازه مرگ است.»(13) او شاعرى است كه سرانجام تسليم زندگى مى شود، و چگونگى كار عالم را على رغم غلبه فرومايگى مى پذيرد.
يونانيان گرچه نظراً طالب اعتدال بودند، اما دائماً دستخوش حرص و آزِ قدرت طلبى مى شدند، و از اعتدال و ميانه روى دور مى افتادند. جنگ و ستيز دائمى ميان دولت شهرهاى يونانى، حتى در اوج سعادت و اعتلاى فرهنگ يونانى، غالب است. جاه طلبان و عوام فريبان و مزدوران بر اوضاع مسلطاند. حال چگونه مى توان از فضيلت و آزادى و خردمندى سخن گفت، زمانى كه فقط قدرت و ثروت در ميان مردم نابرابر حكومت مى كند. يونانيان، مانند لژيونرهاى معاصر فرانسوى و انگليسى كه با توجيه منورالفكران و روشنگران قرن هجده و نوزده، به كشتار و قتل و خونريزى مردمان، براى قدرت بيش تر دست مى زدند، راه تجاوز را بر مى گزيدند و همان طورى كه روشنفكران معاصر، اعمال تجاوزكارانه عصر مدرن را به نام توسعه و مدنيت و آزادى و فرهنگ توجيه مى كنند، توسيدس نيز اعمال جبارانه مردم آتن را درباره اهل مِلُس تأييد مى كند، يا تقبيح نمى كند. اين داستان، امروز هم به نام دموكراسى و آزادى و عدالت، از زبان روشنفكران، در رفتار جبارانه اصحاب قدرت و ثروت شنيده مى شود، در حالى كه افلاطون و امثال او اين نظريه كه «توانايى و زور حق است» را محكوم مى كنند، اما آپولون وار پرده اى زيبايى شناسانه بر چهره قدرت و زور و درد و رنج هولناك زندگى مى كشند، و همه چيز زشت و پليد را با زيبايى يا توجيه عقلانى مى پوشانند.
اين مراتب، با فلسفه آغازين نيچه در باب هنر، مناسبت دارد. او دريافته بود كه جنبه تاريك فرهنگ يونانى، از جمله افراط و تفريط و قدرت طلبى، تنها جنبه اين فرهنگ نيست، بلكه ايده آل يونانىِ اعتدال و هماهنگى نيز حقيقتى است. از اين نظر، فرهنگ يونانى، دو جنبه و ساحت دارد:
1) جنبه و ساحت آپولونى: اعتدال و هنرهاى زيبا و خدايان المپى.
2) جنبه و ساحت ديونوسوسى: خودبينى افسارگسيخته و آشفتگى و ديوانگى و شيدايى.
همين طور، در عالم خيالى دين و اسطوره هنر المپى، شوريدگى ديونوسوسى و گرداب بدبينى و همه گونه فقدان اعتدال آشكار است. در سايه دين و هنر المپى، نظارتِ بر خود تحميل شده اى از سوى يونانى ديونوسوسى را مى توان مشاهده كرد. وقتى قدرت طلبى به تباهى و خود ويرانگرى كشانده شد، يونانى عالم رؤيايى المپى را مى آفريند كه ايزدانش با رشك و حسادت مراقب او هستند كه ببينند از حدود كوشش انسانى تجاوز نكند. از اينجا همين طور مى توان گفت، افلاطون عالم ايده و مثال هاى جاويدان را مى آفريند!!
تفكر نيچه و ويرانگرى آن نسبت به خويش
از جهاتى، نظر نيچه در باب پيدايى فرهنگ پيش و پس از سقراط، چندان موجه نمى نمايد، هر چند مى توان پذيرفت كه سير فرهنگ از اسطوره به فلسفه، با نحوى انحطاط و بُعد از حقيقتِ نسبتاً انضمامىِ اسطوره و ميتولوژى ماقبل سقراطى همراه است، اما اسطوره خود نگرش تشبيهى و مادى به حقيقت تنزيهى و معنوى دين بوده است، نه آن كه مبدأ وجود و حقيقت عالم و آدم را آشكار كند، و انكشاف بى واسطه زمين و زمان باشد. در حقيقت، نيچه به اقتضاى روح آپولونى - افلاطونى - ويدانته اى خويش، همان راه پيشينيان را در بسط تفكر تكنيكى، در تصرف عالم استمرار مى بخشد، و انحراف از كوشش روح آپولونى در تأسيس دين و هنرهاى زيباى يونانى المپى، و يا گذر از ويرانگرى تراژيك و موسيقايى ديونوسوسى نيست.