تفكر نيچه ادامه راه افلاطون - بحران نیهیلیسم فکری و هنری نیچه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بحران نیهیلیسم فکری و هنری نیچه - نسخه متنی

محمد مددپور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در اين وجهه نظر، ديگر آن مفهوم آغازين تفكر غربى، به معناى گذار از امر پوشيده به ناپوشيدگىِ aletheiaحقيقت، در كار نيست، و يا حقيقت چونان «انكشاف و ناپوشيدگى»، ديگر علامت خاص و اصلىِ خود هستى و وجود تلقى نمى شود، بلكه بر حسب وابستگى به «ايده» و سپس معنى درستى و صدق به خود گرفته، و از اين پس، شاخص شناختن، «امر وجودى» onticاست، نه امر وجود شناسانه ontologic. امر وجودى ontic مربوط به «موجود» است، نه وجود، در حالى كه امر وجود شناسانه ontologic به «ناپوشيدگى و وجود» تعلق دارد.

پيش از متافيزيك افلاطونى - ارسطويى، «امر وجودشناسانه» و وجود و هستى «ناپوشيده» بود، اما از اين پس ناپوشيدگى و تجلّى و ظهور وجود و هستى aletheia، تابع نظر متفكران و فيلسوفان، و از آنجا آدميان مى شود. با اين نظريه افلاطونى - ارسطويى، حقيقت به سطح ديده سوژه و فاعل شناسايى، و تابعيت فكر بشر، و سطح ديد و ايده و نظرگاه انسان، تقليل مى يابد.

در يونان فلسفى ديگر حقيقت از آنِ وجود نيست كه خود را به ما بازنماياند و آشكار كند، بلكه نحوه ارتباط سوژه يعنى ما را، به عنوان موضوع و فاعل شناسايى نسبت به «موجود» متعيّن مى سازد. «حقيقت» اينك تحت سيطره ايده، يعنى ديدار عقلى ماست، و اين نگرش همان «موجود بينى» و ديدن «موجود» چونان «حجاب وجود»، در تاريخ دو هزار پانصد ساله متافيزيك غربى، به نام هاى مختلف است.

«متافيزيك» در تفكر افلاطون، به تبعِ تغيير ذات و ماهيتِ حقيقت تولد و زايش پيدا مى كند، و در تفكر نيچه، فرجام محتوم خود را آغاز كرده است. از اين رو، وجهه نظر
افلاطون درباره حقيقت امرى سپرى شده نيست، بلكه حضور در زمان حال تاريخى دارد، نه به عنوان يك رساله آموزشى فلسفى، و يا تقليد از عصر باستان، و يا صرف نگهدارى و صيانت از سنّت. دگرگونىِ «ذات حقيقت» اكنون نيز بدون فرسودگى، ناظر بر تاريخ پيش رونده و مدرن كره زمين است. صدق و كذب همه چيز، در پى اين دگرگونى، بر اساس ايده ها و ارزش ها سنجيده مى شود، امر واقع بر حسب ايده ها بازنمايى و تعريف و تصور مى شود.

بى ترديد انكشاف و ناپوشيدگى، چونان مميزه ذات حقيقت، هرگز معناى افلاطونى حقيقت، يعنى وابسته كردن آن به ايده و نحوه ديد سوژه را، پذيرا نتواند بود، چه رسد به نظر نيچه كه به انكار كلى اين حقيقتِ ثابت انتزاعى و ذهنى منجر مى شود. در هر حال، شأن امر ايجابى، يا آنچه براى نيچه چونان نگرش آپولونى مى نمايد، در ذات سلبى، يا آنچه براى نيچه چونان نگرش ديونوسوسى ظهور پيدا مى كند، در دو ساحت انكشافى و استتارى حقيقت، به نحوى ديگر، در فضاى ايده افلاطونى بسط يافته است.

تفكر نيچه ادامه راه افلاطون

نيچه متفكر پايانى متافيزيك غربى كه «نيهيليسم» را نيز بر مبناى تلقى خاص خويش - يعنى «انكار زندگى» به نفع «حقايق جاويدان» - وارونه تأويل كرده بود، به نحوى همان «راه افلاطونى» را، چونان نقاب انديشه، استمرار بخشيد. او در آغاز راه، طلب و تمناى خويش را، با طرح دوگانگىِ پرسش مثبت حياتىِ انسان يونانى به زندگى، براى آرى گفتن به آن، به هنر و شعر و موسيقى، چونان دليل وجودى فرهنگ، و به طور كلى حقيقت زندگى بشرى، آشكار كرد، و به انتقاد از سقراط پرداخت، اما در مرحله دومِ سير تفكر خويش به سقراطِ روشنگر روى خوش نشان مى دهد، و طالب آن مى شود كه آخرين لايه هاى مابعدالطبيعى و متافيزيكى را، چونان يك پوزيتيويست، كنار زند. اين مابعدالطبيعه و متافيزيك در نظر نيچه، همان مفاهيم كهن و سنتى تئولوژيك است، مانند آن كه وجدان را نداى خداوند بدانند، يا خير و شر را بر اساس فايده انديشى تقسيم كنند.

اما تراژيك ترين دوران تفكر فلسفى نيچه، همان دوران پايانى و مرحله سوم انديشه هاىِ اوست؛ آنجا كه در سپيده دمان (1881) از نبرد با اخلاق انكار نفس، و از پى آن در حكمت شادان (1882) از دشمنى با مسيحيت و «مرگ خدا» سخن مى گويد. به اعتقاد او «مرگ خدا» افق هاى گسترده اى را به روى جان هاى آزاده مى گشايد!!

/ 40