بحران نیهیلیسم فکری و هنری نیچه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

بحران نیهیلیسم فکری و هنری نیچه - نسخه متنی

محمد مددپور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


10) از نظر نيچه فردانگارى مدرن اغلب به صورت مفهوم انفراد انسان مسيحى در مى آيد كه در آن فرد در خدمت سعادت همگانى است و اين همان شكل متواضع و هنوز ناخودآگاه اراده به قدرت است. تنهايى پيامد اخلاقى فردانگارى مدرن است كه به صورت بيمارى زندگى مدرن درآمده، اما در ضمن همين تنهايى گريز از عامه بنيان هر فرهنگ اصيل نخواهد بود. از اينجا در نظر نيچه «وانهادگى ديگر است و تنهايى ديگر». در سراسر قرن بيستم هنرمندان به تنهايى مى انديشند كه نهايتاً به انديشه در باب مرگ مى انجامد. از اينجا مدرنيته و فرديت و آزادى و آگاهى مدرن انسان به صورت دردناك ترين صورت و نحوه زندگى انسان بى جايگاه تبديل مى شود، مشحون از رنج كه به وانهادگى، درماندگى و اضطراب مى انجامد. گريز انسان به زندگى جمعى نيز نمى تواند درد و رنج جانكاه انسان نيست انگار غربى را رفع كند.

11) واژه ويدانته، در اصل به معنى پايان وداهاست، يعنى اُپانيشادها. امروزه در هند اين لفظ به نظامى حكمى اطلاق مى شود كه مى كوشد به تعاليم بنيادى اُپانيشادها، يعنى به انديشه اى كه برهمن و آتمن را يكى مى داند، بپردازد. كم ترين صورت اين تفكر و طريقت حكمى را «برهمه - سوتره» يا «دراينه» خوانده اند.

12) Friedrich Nietzsch, Jenseit Von Gut und Bخse, S:01

13) شاعر مگارايى مطرح در قرن ششم قبل از ميلاد. در زمان زندگى او بر «مگارا» جنگ هاى بسيارى گذشت، و تلخى آن به كامش نشست، از زندگى نااميد شد و با ميانمايگان و فرومايگان و كلاً جهانيان و زندگى دشمنى ورزيد. و در شعرى سرود:

در جهان نعمتى وجود ندارد، بزرگ تر از آن كه انسان زاده نشود و خورشيد را نبيند.

اگر انسان زاده شد، سعادت آن است كه هر چه زودتر بميرد و در خاك بيارامد.

14) حقيقت در عرف فيلسوفان مسلمان نيز اغلب مفهومى يونانى دارد،هر چند در كلام حكيمان اُنسى و عارفان به استناد حديث قدسى: «الحقيقه كشف سبحات جلال من غير اشاره، محو موهوم و صحو معلوم» با انكشاف و رفع حجاب هم معنى است.

15) نيچه از آن باب زرتشت را سخنگوى زندگى و درد و دوران مى خواند، زيرا حيات و زندگى در تفكر با درد و دوران يكى است. از سويى زندگى اختصاص به دسته اى از موجودات ندارد، بلكه عين «اراده به قدرت» است كه اين اراده هم، صفت ذات تمام موجودات است، نه آن كه اراده مختص به انسان باشد. اراده به قدرت هرگز منفك از درد نيست. دوران و دايره هم دال بر بازگشت جاويدان همان است. پس زرتشت از سويى زندگى «بازگشت جاويدان همان» را مى آموزد. لازمه اين تعليم آن است كه ذات و ماهيت اَبَرمرد هم مطرح شود.

16) اگر تاريخ جديد، تاريخ استيلاى بشر بر زمين و زمان است، بشر كنونى هم بايد در طريق اين استيلا باشد، اما اين بشر هنوز چيزهاى بسيار از ضعف و حقارت در خود دارد. چنان كه زرتشت در خطاب خود به اين بشر مى گويد: «شما از صورت كرمى تا صورت آدمى، اين همه راه آمده ايد، و هنوز هم چيزهايى از كرم در خود داريد، پيش از اين بوزينه بوديد، و حتى اكنون هم انسان از هر بوزينه اى، بوزينه تر است، حتى آن كه در ميان شما از همه فرزانه تر است. موجودى عقيم و ابتر و ناساز است، نيمش از گياه و نيمى ديگر از شبح، آيا من شما را فرموده ام كه اشباح يا نبات بشويد؟» اين انحطاط ذاتى، در گذر زمان و ظهور بشر كامل، به تدريج به كمال مى گرايد، هر چند اين انحطاط را نيز اندكى از مردم درمى يابند، چنان كه نيچه مدعى است: تعداد مردمى كه با چنين دردى آشنا، و نسبت به آن خودآگاهى داشته باشد، چندان زياد نيست: مع هذا درصدد گردآورى تمام علائم و نشانه هايى هستم كه مرا متقاعد ساخته است، به اين كه مسأله تراژيك دنياى جديد، و اصل همه فلاكت ها و مسكنت ها همين امر است كه در وجود من به مرحله خودآگاهى رسيده است.»

/ 40