فاطمه ثاني (82)
اي كه به خـلق جـهان تويي سـر و سـرور
و قت ثــناي تــو مـات عـقل خـردمند
طــاير وهـم ار، رسـد به پـايه قـدرت
شـانه گـيسوي تـوست ، پنجه خورشيد
رشحه اي از نور طـلعت تـو به افلاك
عكس ز ابـروي تـو هـلال چـو بردا شت
بــهر وجــود تـو خــلق گشـته دو عـالم
خلقت هسـتي ، تو داده اي به هـمه خلق
آدم و نـوح و خـليل و مـوسي و عـيسي
كـفو تـو را چـون نـكرد خـلق خـداوند
خـلق جـهان جـمله اند زوج و خدا فرد
ذرّه اي از عـــصمتت زنـان جــهان را
شـبنمي ازجـودِ تـوست رحمت نيسان
د ست كشـيدي مگـر تـو بـر سـر آهـو
و اللّـيل از مــوي تـو شد است مـبيَّن
بــاب عـطايت گشاده بـر هـمه عـالم
گــرد ضــريحت دواي اكـمه و ابـرص
حكــم الـهي به مـهر تـوست مسـجل
بــقعه زهــرايي و ســلاله حــيدر
فــاطمه ثــانيي بــه عــالم ظــاهر
مـــظهر حــقّند خــانواده عـصمت
بسته لبــم لم يلد و گـر نـه بگـويم
عـمر تو كـوتاه هـمچو شـاخه گـل بود
نـيست مــرا غــير درگه تو پـناهي
آخـــر و اوّ ل تـــويي و اوّ ل و آخــر
شأن تــو از قــدر كــاينات فــزون تر
گــاه مــديح تـو مـحو فكـرِ سـخنور
بـال و پـرش سـوزدار بـود چـو سـمندر
آيـــنه روي تـــوست مـــاه مــنوّر
بَـرشـد و افـلاك از آن شدند پُر اختر
گشت مشــاراليــه خـــلق ســراســر
بــهر تــو گــرديده كــاينات مســخّر
ز آنـرو مـهتر تـويي بر اين هـمه كـهتر
از مـــدد فــيض تــو شــدند پــيمبر
از آن نـنمودي به عمر خويش تو شـوهر
تـو چـو خـدا فـردي و نـداري همسر
گــر بــرسد مــريمند جـمله و هـاجر
سبزه اي ازكِشت تو است گنبد اخـضر
كــز وي حـاصل شـد است نا فه اذفـر
والشّـمس از طـلعت تـو گشته مـفسّر
چشــم امـيد خـلايق است بر ايـن در
گــرد حــريمت شـفاي عـاجز و مـضطر
امـر خـدايـي به حبّ تو است مـقرّر
نــور دو چشـم نــبي ، حــبيبه داور
ليك بـه مـعني تـويي هـمان و نه ديگر
جـــلوه ربّـــند دودمــان مــطهّر
دخت خـداي است بـنت مـوسي جعفر
چـون تـو بـزرگي و اين سـراست مـحقّر
آخـــر و اوّ ل تـــويي و اوّ ل و آخــر
آخـــر و اوّ ل تـــويي و اوّ ل و آخــر