حريم خدا(92)
اي خـاك پـاك قـم چـه لطيف و معطري
گـوهر كـجا و شأن تـو نبود عـجيب اگر
بس بـا شد اين مـقام ترا اي زمـين قـم
آن بـانوي حـريم امـامت كـه مـام دهـر
يا فـاطمه ، حـريم خــدا ، بـضعه بـتول
هستي تو دخت موسي و اخت رضـا يقين
فـخر امـام هـفتم و هشـتم كـه از شرف
مـريم كـه حق ز جـمله زنـهاش بر گزيد
از لطف خـاص و عـام تو اي عـصمت اله
صــد حـيف يـوم طـف نـبودي بكـربلا
وآن يك شكسته بازو و آن يك دريده گوش
زيـنب كشـيد نـاله كـه يا ايـها الرسول
يا فــاطمه بــجان عــز يز بــرادرت
بــر" احـتشام " لطف نـما قـصر اخـضري
خــاكـي ولي ز ذوق و صـفا بند گـوهري
گـويم ز قـدر و مـنزلت از عـرش بـرتري
مـدفن بـراي دخـتر مـوسي بـن جـعفري
نـازاده بـعد فـاطمه يك هـمچو دخـتري
مـــــحبوبه مكــــرمه حــــيّ داوري
گـردون نـديده هـمچو پـدر هـم بـرادري
وي را يگـانه دخـتر و آن را تـو خـواهري
شايسته نيست آنكه كند بـا تـو همسري
بـر عـاصيان شـفيعه فـرداي مـحشري
بـيني بـنات فـاطمه بـا حـال مـضطري
وآن ديگـري بـه چـنگ لئيـم سـتمگري
بـين بـهر ما نـمانده نـه اكـبر نـه اصـغري
بــر" احـتشام " لطف نـما قـصر اخـضري
بــر" احـتشام " لطف نـما قـصر اخـضري