حبيبه حقّ (83)
تـو اي حـبيبه حـق جـلوه از خـدا داري
به چـرخ حشـمت و اجـلال بيشتر از مـهر
تو آ شـنا نشـوي گـر چه به كسي از قدر
به زائـرين حـريم خـود اي سـتوده خـصال
بـه يك نگـاه مِس قـلب مـا طـلا سـازي
بـه هـر كـه مـي نگرم جـانب تـو روي آرد
از آن كه دختر مـوسي ابـن جعفري بـخدا
كـنند مـدح تو گـر تا بـه حشـر جـا داري
كه سوي خويش همه چشم مـا سوي داري
بــه پيش ديـده اهـل صـفا ضـيا داري
وليك درهــمه عــالم تـو آشـنا داري
نــظر ز راه مــحبّت جُــدا جُــدا داري
تـويي كـه با نـظر خـويش كـيميا داري
تو خود نظر مـگر از لُـطف سـوي مـا داري
كـنند مـدح تو گـر تا بـه حشـر جـا داري
كـنند مـدح تو گـر تا بـه حشـر جـا داري