سوره مؤمنون آيه هاى 71 - 62 - ترجمه تفسیر مجمع البیان جلد 18

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر مجمع البیان - جلد 18

امین الاسلام طبرسی؛ ترجمه: علی کرمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سوره مؤمنون آيه هاى 71 - 62

62. وَلاَنُكَلِّفُ نَفْساً اِلاَّ وُسْعَهَا وَلَدَيْنَا كِتَابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِّ وَهُمْ لاَ يُظْلَمُونَ.

63. بَلْ قُلُوبُهُمْ فِى غَمْرَةٍ مِن هَذَا وَلَهُمْ اَعْمَالٌ مِن دُونِ ذلِكَ هُمْ لَهَا عَامِلُونَ.

64. حَتَّى إِذَا أَخَذْنَا مُتْرَفِيْهِم بِالْعَذَابِ اِذَا هُمْ يَجْئَرُونَ.

65. لاَتَجْئَرُوا الْيَوْمَ اِنَّكُمْ مِنَّا لاَتُنْصَرُونَ.

66. قَدْ كَانَتْ آيَاتِى تُتْلى عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ عَلى اَعْقَابِكُمْ تَنْكِصُونَ.

67. مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ سَامِرًا تَهْجُرُونَ.

68. اَفَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَوْلَ اَمْ جَآءَهُمْ مَا لَمْ يَأْتِ آبَآءَهُمُ الأَوَّلِينَ.

69. اَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنكِرُونَ.

70. اَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ بَلْ جَآءَهُمْ بِالْحَقِّ وَاَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ.

71. وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ اَهْوَآءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالاَرْضُ وَمَن فِيهِنَّ بَلْ أَتَيْنَاهُمْ بِذِكْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِكْرِهِمْ مُعْرِضُونَ.

ترجمه

62 - و ما هيچ كسى را جز به اندازه توانش موظّف نمى سازيم؛ و نزد ما كتابى است كه [در مورد عملكرد بندگان،] به حق [و راستى ]سخن مى گويد؛ و بر آنان ستم نخواهد رفت.

63 - [شرك گرايان نه تنها به اين مسابقه و به اين ارزشها نمى انديشند ]بلكه دلهايشان از اين [ارزشها] در غفلت است؛ و آنان جز اين [غفلت و بى خبرى ]كارهايى [ناپسند ]دارند كه به انجام آنها مى پردازند.

64 - تا آنگاه كه خوشگذرانانشان را به عذاب [و كيفر بيداد و گناهشان ]گرفتار ساختيم؛ بناگاه [گريه و] زارى سر مى دهند.

65 - [به آنان گفته مى شود:] امروز [ديگر ناله و] زارى سر مدهيد؛ چرا كه شما از سوى ما يارى نخواهيد شد.

66 - [آيا از ياد برده ايد كه در گذشته ] آيات من بر شما تلاوت مى گرديد، امّا شما [بجاى حقگرايى و ايمان و رشد اخلاقى و انسانى ] همواره به انحطاط مى گراييديد.

67 - در حالى كه [بدينوسيله و با اين واپسگرايى ] در برابر آن [آيات و آورنده اش ]تكبر مى ورزيديد و شامگاهان [در نشست هاى خود ناروا و ]ناسزا مى گفتيد.

68 - پس آيا در [حقانيت و معنويت ] اين گفتار [و پيام آسمانى ]نينديشيده اند؛ يا بر آنان چيزى آمده است كه بر نياكانشان نيامده بود!

69 - يا پيام آورشان را [آن گونه كه بايد] نشناخته اند؛ از اين رو آنان به انكار او برخاسته اند.

70 - يا [با گستاخى و بيداد] مى گويند: در او نوعى ديوانگى است!! [نه، چنان نيست كه آن حق ستيزان مى گويند؛] بلكه [پيامبرشان از سوى خدا] حق را براى آنان آورده امّا بيشترشان حق را ناخوش مى دارند.

71 - و اگر حق از هواهاى امّا [دل ] آنان پيروى مى كرد،[در آن صورت ]بى گمان آسمانها و زمين و هركه در آنهاست تباه مى شد؛ [بايد بدانند كه حق از هواى دل آنان پيروى نمى كند تفكّر و] بلكه [وسيله يادآورى و سرفرازى و ]پندشان را براى آنان آورديم؛ امّا آنان از پندشان [نگرش حق طلبانه و بهره ورى از وسيله سرفرازى و سربلندى و] روى گردانند.

نگرشى بر واژه ها

«وسع»: توانايى.


«تكليف»: اين واژه در اصل به مفهوم وادار ساختن ديگران به انجام يا وانهادن كارهايى كه در آنها رنج و سختى است، مى باشد امّا در آيه، منظور، موظف ساختن به انجام كارهاى شايسته و بايسته و دورى گزيدن از كارهاى زشت و ظالمانه است.

«جؤار»: فرياد و زارى سر دادن و كمك خواستن.

«نكوص»: عقب گرد و واپسگرايى.
«غمر»: پوشش.

«هجر»: اين واژه در اصل به مفهوم دورى گزيدن و جدايى است؛ امّا در اينجا منظور، اين است كه: شما با دورى از حق، بسان بيماران هذيان گو، ناسزا مى گفتيد.

«سامراً»: از ريشه «السّمره» به مفهوم بحث و گفتگو در نشست هاى شبانه آمده است.

تفسير -
آفت هاى چندگانه يا عوامل انحطاط و سقوط

در آيات پيش از ويژگيهاى مردم با ايمان و عملكرد شايسته و خداپسندانه و فرجام خوش و پرافتخار آنان سخن رفت. اينك روشنگرى مى كند كه درست است كه سرفرازى و سربلندى در گرو مسؤوليت پذيرى و انجام وظيفه و به دوش كشيدن بار رسالت و تكليف انسانى و اسلامى است، امّا اين اصل را نبايد از ياد برد كه وظيفه و تكليف و مسؤوليت هماره به اندازه توان و قدرت انسانهاست، نه فراتر از آن؛ چرا كه خدا عادل و فرزانه و پرمهر است. در نخستين آيه مورد بحث در اين مورد مى فرمايد:

وَ لاَ نُكَلِّفُ نَفْساً اِلاَّ وُسْعَهَا

و هيچ كس را جز در خور توان و امكاناتش موظّف نمى سازيم و او را به كارى كه در توان او نيست وانمى داريم.

وَلَدَيْنَا كِتَابٌ يَنْطِقُ بِالْحَقِ

و نزد فرشتگان ما كتاب و نوشته اى است كه بر اساس حق سخن مى گويد و گواهى مى دهد؛ و اين گفتار و گواهى ممكن است به سود و يا زيان شما باشد؛ امّا هرچه باشد بر اساس حق و عدالت است؛ چرا كه اين كتاب را فرشتگان به فرمان ما مى نويسند.

يادآورى مى گردد كه منظور، نامه عمل انسانهاست.

وَ هُم لاَ يُظْلَمُونَ
و بر آنان ستمى نخواهد رفت.

آرى، نه ذرّه اى از كارهاى شايسته و پاداش آنان كاسته مى شود و نه بر كيفر عملكرد گناهكارى بى دليل افزوده مى شود و نه به گناه ديگرى كيفر مى گردد.

در دوّمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

بَلْ قُلُوبُهُمْ فِى غَمْرَةٍ مِن هَذَا

امّا دلهاى كفرگرايان و ظالمان در آفت غفلت و بى خبرى است و قلبهاى آنان از اين كتاب پرشكوه خدا كه در بردارنده وعده ها و هشدارهاست، بيگانه مى باشد و در پوشش است.

«حسن» مى گويد: منظور اين است كه دلهاى آنان از قرآن و پيام زندگى ساز آن در غفلت و حيرت است.(106)

وَلَهُمْ اَعْمَالٌ مِن دُونِ ذلِكَ هُمْ لَهَا عَامِلُونَ.

و افزون بر آفت غفلت و بى خبرى، آنان كارهاى زشت و ظالمانه ديگرى نيز دارند؛ از اين رو هم در خور كيفر كفر و حق ستيزى خويش خواهند بود و هم كيفر گناه و كردار زشت خويش.

به باور پاره اى، منظور اين است كه آنان دست به گناهان و كارهاى ناروايى مى يازند كه آنان را از حق دور مى سازد؛ چرا كه عملكردشان از حق و عدالت بيگانه است.

امّا به باور پاره اى ديگر، منظور اين است كه پيش از فرارسيدن مرگشان به ناگزير كارهايى انجام مى دهند.

و به بيان برخى، آنان كارهاى ديگرى هم انجام مى دهند كه از نظر زشتى و ناپسندى از كفر كوچك تر است و آنان تا فرارسيدن روز مرگشان به اين گناهان دست مى يازند.

در سوّمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

حَتّى إذا أَخَذْنا مُتْرَفيهِمْ بِالْعَذابِ

آنان همچنان در مستى غفلت و بى خبرى خواهند بود تا آنگاه كه خوشگذرانان و سردمداران مغرور و خودسر آنان را در چنگال عذاب و كيفر زشتكاريهايشان گرفتار سازيم.

در مورد اين عذاب و كيفر سه نظر آمده است:

1 - به باور پاره اى، منظور، كيفر و عذاب سراى آخرت است.

2 - امّا به باور پاره اى ديگر، منظور، كيفر دنيوى همچون شمشير ستم ستيز پيامبر و امير مؤمنان و مردم با ايمان در جنگ «بدر» مى باشد كه بر سر سركردگان شرك و بيداد فرود آمد و آنان را نابود ساخت.

3 - و برخى نيز بر آنند كه منظور، قحطى و گرسنگى است كه گريبانگير آن نعمت زدگان و برخورداران گرديد؛ چرا كه پيامبر گرامى دستها را به بارگاه خدا برداشت و گفت: بارخدايا بر اين قوم حق ستيز و بيدادپيشه سخت بگير؛ و سالهايى همانند سالهايى كه براى قوم «يوسف» پيش آوردى، بر اينان پيش آور؛ و خدا نيز بر اثر نفرين پيامبر، آنان را گرفتار قحطى ساخت و كارشان به جايى رسيد كه به خوردن مردار و گوشت سگ روى آوردند.

اِذَا هُمْ يَجْئَرُونَ
در اين هنگام و در اوج اين گرفتارى است كه از شدّت عذاب، ناله و زارى سر مى دهند.

به باور پاره اى، منظور اين است كه آنان در اوج گرفتارى و شدّت عذاب دست يارى خواهى ملتمسانه دراز مى كنند و براى نجات خود كمك مى خواهند.

امّا به باور پاره اى ديگر، منظور اين است كه آنان به بارگاه خدا با فرياد و زارى روى توبه مى آورند.

در ادامه گفتار در اين مورد، مى فرمايد:

لاَتَجْئَرُوا الْيَوْمَ اِنَّكُمْ مِنَّا لاَتُنْصَرُونَ.

امّا بجاى يارى رسانى به آن نگونساران و ظالمان، به آنان گفته مى شود: امروز ديگر زارى نكنيد و گريه و فرياد سر ندهيد كه كسى شما را براى نجات از عذاب يارى نخواهد كرد.

و مى فرمايد:
قَدْ كَانَتْ آيَاتِى تُتْلى عَلَيْكُمْ فَكُنْتُمْ عَلى اَعْقَابِكُمْ تَنْكِصُونَ.

در گذشته، آيات روشن و روشنگر من بر شما كفرگرايان - كه اينك گرفتار كيفر زشتكاريهاى خود هستيد - تلاوت مى گرديد؛ امّا شما بوديد كه بجاى حقگرايى و حق پذيرى، و بجاى بيدارى و هشيارى، هماره به واپسگرايى و حق ستيزى خود پافشارى مى كرديد و از حق و عدالت دورتر مى شديد و پيام خدا و پيامبرش را تكذيب مى كرديد.

و مى افزايد:
مُسْتَكْبِرِينَ بِهِ
اين در حالى بود كه شما كفرگرايان، مكّه و حرم امن الهى را وسيله برترى و برترى جويى خود بر ديگران و مركز سركشى و حق ستيزى قرار داده بوديد.

و به باور پاره اى ديگر، منظور اين است كه: اين در حالى بود كه شما از پذيرش دعوت آسمانى و سخنان دل انگيز پيامبر، سر باز مى زديد و در برابر آن تكبر مى ورزيديد.

سَامِرًا تَهْجُرُونَ.
افزون بر اين، شما شب نشينيها تشكيل مى داديد و در آن نشست ها از پيامبر و قرآن به بدى ياد مى كرديد و با روى گردانى از حق و دورى از فضيلت و عدالت براى پيام خدا و پيامبرش عيب مى تراشيديد و نارواها مى ساختيد و ناسزاها مى بافتيد!

در هفتمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

اَفَلَمْ يَدَّبَّرُوا الْقَولَ

پس آيا اين حق ستيزان و ظالمان، در مورد قرآن، تدبر و انديشه نكردند تا دليلهاى روشن و روشنگر آن را در باره راستگويى و امانت و درستكارى پيامبر ما دريابند؟

اَمْ جَآءَهُمْ مَا لَمْ يَأْتِ آبَاءَهُمُ الاَوَّلِينَ.

«ابن عباس» مى گويد: منظور اين است كه: آيا نوح، ابراهيم و پيامبران ديگر را به سوى جامعه و مردمشان نفرستاديم!

آيا نينديشيدند كه پيامبر گرامى اسلام نيز بسان پيامبران پيشين از سوى خدا فرمان يافته است و آنان را به سوى او فرا مى خواند.

و مى فرمايد:

أَمْ لَمْ يَعْرِفُوا رَسُولَهُمْ فَهُمْ لَهُ مُنكِرُونَ.

يا پيام آورشان نشناخته اند و از اين رو به انكار او برخاسته اند!

«ابن عباس» مى گويد: منظور اين است كه: آيا اين همان محمد صلى الله عليه وآله و همان بزرگمردى نيست كه اين كفرگرايان و ظالمان از خردسالى و كودكى گرفته تا جوانى و ميانسالى وبزرگى اش، او را مى ديدند و وى را به درست انديشى و حقگويى و كارهاى شايسته مى شناختند و هماره راستگويى، امانتدارى و وفاى به عهد و پيمانها از سوى او زبانزد همگان بود!!

بدينسان آيه شريفه آنان را به باد نكوهش مى گيرد كه چرا با وجود شناخت آن حضرت و آگاهى از راستى و درستى و عدالت و امانت و شرافت خانوادگى او، بازهم بناى حق ستيزى و انكار نهاده و دعوت او را نفى مى كردند!

در ادامه سخن، در نكوهش حق ناپذيران و بيدادگران مى فرمايد:

اَمْ يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةُ

يا با گستاخى و بيداد مى گويند او ديوانه است!!

«ابن عباس» مى گويد: منظور اين است كه آنان كدام نشان ديوانگى و كدامين علامت جنون را در اين بزرگمرد فرزانه و خرد سراغ دارند؟

گفتنى است كه آن تبهكاران براى دور ساختن مردم حقجو از گرد پيامبر و در راه جلوگيرى از تلاش خستگى ناپذير و خيرخواهانه و پر اميد آن حضرت براى حق پذيرى و ايمان آوردن آنان به خدا و آيات او، آن تيره بختان به او تهمت جنون و ديوانگى مى زدند.

بَلْ جَاءَهُمْ بِالْحَقِ

در حالى كه اين بهانه جويى آنان بى اساس و تهمتى رسوا بيش نبود، و آن حضرت دينى حق و كتاب آسمانى را براى آنان آورده و در زندگى او ذره اى نشان از آنچه آنان مى گفتند نبود.

وَاَكْثَرُهُمْ لِلْحَقِّ كَارِهُونَ

امّا بيشتر آنان حق را ناخوش مى داشتند، چرا هماهنگ با هواها و خواسته هاى ظالمانه آنان نبود.

در آخرين آيه مورد بحث مى فرمايد:

وَلَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ اَهْوَاءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّمَاوَاتُ وَالاَرْضُ وَمَن فِيهِنَ

و اگر حق از هواى دل آنان پيروى مى كرد و آفريدگار هستى مطابق هوسهاى آنان براى خود همتا و شريكى مى پذيرفت، آسمانها و زمين و هر آن كس كه در آنهاست، همه و همه تباه و نابود مى شد!

به باور پاره اى واژه «حق» به مفهوم چيزى است كه به نيكيها و ارزشها فرا مى خواند و هواى دل در برابر آن قرار دارد به ضد ارزشها و گناهان وسوسه مى كند؛ بر اين باور، منظور اين است كه اگر حق پيرو هواهاى دل آنان مى شد، به گناه و زشتى دعوت مى كرد و در آن صورت بود كه تدبير حكيمانه آسمانها و زمين تباه مى شد؛ چرا كه تدبير آسمانها و زمين بر اساس حق است و نه هواى دل اين و آن!

به باور پاره اى ديگر، منظور اين است كه نظام آسمانها و زمين تباه مى شد؛ چرا كه گردش و حركت آنها بر اساس حكمت است و نه هوا و هوس!

منظور از كسانى كه در آسمانها و زمين مى باشند، فرشتگان و جنّيان و آدميان مى باشند و علت تباهى آسمانها و زمين در اين صورت آن است كه اگر حق و عدالت پيرو هوا گردد، دليل و برهانهاى روشن، پوچ و بى اساس جلوه داده مى شود و اعتمادها و اطمينانها رخت بر مى بندد و هيچ وعده پاداش و يا هشدار كيفرى از خداى هستى پذيرفته نمى شود و ممكن است در آن صورت عدل خدا هم به ستم و بيداد تغيير يابد.

بَلْ أَتَيْنَاهُمْ بِذِكْرِهِمْ

آرى، ما براى آنان چيزى فرو فرستاده ايم كه مايه شرف و افتخار، و وسيله عزت و سربلندى و آبروى آنان است؛ چرا كه اين پيامبر بزرگ از جامعه آنان است و قرآن نيز به زبان و لغت آنان فرود آمده است.

فَهُمْ عَنْ ذِكْرِهِمْ مُعْرِضُونَ.

امّا آنان از چيزى كه مايه شرافت و باعث سربلندى و افتخار آنان است روى مى گردانند و تن به خوارى و خفت مى سپارند.

پرتوى از آيات

آفتهاى دوازده گانه رشد و صعود جامعه ها و تمدّنها :

در آيات دهگانه اى كه گذشت قرآن شريف به چندين آفت از آفتهاى زندگى شايسته و بايسته و در خور شأن انسان كه باعث تباهى و انحطاط و سقوط فرد و خانواده و جامعه مى گردد، انگشت نهاده و با روشنگريهاى ويژه اش مردم را از اين آفت هاى رشد و تعالى و زندگى سعادتمندانه و خداپسندانه هشدار داده و از اين عوامل انحطاط و سقوط باز مى دارد.

اين آفت هاى چندگانه اى كه در اين آيات بدانها اشاره رفته و در چهره هاى گوناگون از آنها هشدار داده مى شود عبارتند از:

1 - آفت غفلت و بى خبرى؛(107)

2 - گناهكارى و بيدادگريى؛(108)

3 - خوشگذرانى و عياشى و بدمستى؛(109)

4 - واپسگرايى؛(110)

5 - تكبّر و سركشى در برابر حق؛(111)

6 - دورى جستن از پيام خدا و پيامبر او؛(112)

7 - عدم تدبّر و آينده نگرى؛(113)

8 - كتمان حقيقت؛(114)

9 - تهمت تراشى و تهمت پراكنى در ميدان زندگى و مبارزه؛(115)

10 - ناخوش داشتن حق و عدالت(116)

11 - هواپرستى و هوسبازى و خودكامگى(117)

12 - رويگردانى از آنچه مايه سربلندى و افتخار انسان است(118)

آرى اينها آفت هايى است كه در هر جامعه و تمدّنى ريشه دواند و جا باز كرد آن جامعه و مردم را - هر نام و عنوانى كه بر خود برگزينند و با هر بهانه و توجيهى به اين زشتكاريها دست يازند - سرانجام به انحطاط و سقوط خواهد كشاند. اين واقعيت افزون بر قرآن و روايات در رويدادهاى تلخ و دردناك تاريخ نيز به تابلو برده شده است.(119)

/ 40