سوره مؤمنون - آيه هاى 19 - 12 - ترجمه تفسیر مجمع البیان جلد 18

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه تفسیر مجمع البیان - جلد 18

امین الاسلام طبرسی؛ ترجمه: علی کرمی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سوره مؤمنون - آيه هاى 19 - 12

12. وَلَقَدْ خَلَقْنَا اْلاِنْسَانَ مِنْ سُلاَلَةٍ مِنْ طِيْنٍ.

13. ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِى قَرَارٍ مَكِينٍ.

14. ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَكَسوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ اَنْشَأْنَاهُ خَلْقاً آَخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ اَحْسَنُ الْخَالِقِينَ.

15. ثُمَّ اِنَّكُمْ بَعْدَ ذَلِكَ لَميِّتُونَ.

16. ثُمَّ اِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تُبْعَثُونَ.

17. وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَآئِقَ وَمَا كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِينَ.

18. وَاَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَآءِ مَآءً بِقَدَرٍ فَاَسْكَنَّاهُ فِى الاَرْضِ وَ اِنَّا عَلَى ذَهَابٍ بِهِ لَقَادِرُونَ.

19. فَاَنْشَأْنَا لَكُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِّنْ نَّخِيلٍ وَ اَعْنَابٍ لَكُمْ فِيهَا فَوَاكِهُ كَثِيرَةٌ وَمِنْهَا تَأْكُلُونَ.

ترجمه

12 - و بى گمان، ما انسان را از چكيده اى از گلى تيره آفريديم.

13 - آنگاه او را [به صورت ] نطفه اى در جايگاهى استوار قرار داديم.

14 - سپس آن نطفه را به صورت خون بسته اى درآورديم؛ و از پى آن، آن خون بسته را به صورت پاره گوشتى پديدار ساختيم؛ و در مرحله بعد، آن پاره گوشت را استخوانهايى گردانيديم؛ پس از آن،بر آن استخوانها گوشتى فروپوشانديم؛ و سرانجام [با دميدن روح ] او را به صورت آفريده اى ديگر پديد آورديم؛ پس با بركت [و خجسته ]است آن خدايى كه نيكوترين آفرينندگان است.

15 - آنگاه شما پس از اين، بى گمان، جهان را بدرود خواهيد گفت.

16 - سپس در روز رستاخيز [از رحم زمين ] برانگيخته خواهيد شد.

17 - و بيقين ما بر فراز [سر] تان هفت راه [آسمانى ] پديد آورديم. و ما از آفرينش، [و آفريدگان ] غافل [و بى خبر] نبوده ايم.

18 - و از آسمان، آبى به اندازه اى [مناسب ] فرود آورديم؛ آنگاه آن [آب ]را در زمين جاى داديم، و بى گمان ما براى [از ميان ]بردن آن توانا هستيم.

19 - سپس بوسيله آن [آب و فرود باران ] باغهايى [پرطراوت و سرسبز ]از درختان خرما و انگور براى شما پديد آورديم؛ در آنها ميوه هاى بسيارى براى [بهره ورى ]شماست و شما از آنها [بطور دلخواه ] مى خوريد [و بهره مى بريد].

نگرشى بر واژه ها

«سلاله»: خلاصه و عصاره اى است كه از چيزى برگزيده و گرفته مى شود.

«نطفه»: در اصل به مفهوم آب اندك است و گاه به آب بسيار گفته مى شود.

«قرار مكين»: «جايگاه استوار» و «قرارگاه امن» كه در اينجا منظور «رحم» مى باشد.

«طرائق»: راهها؛ و پاره اى نيز آن را به مفهوم طبقه ها گرفته اند.

تفسير -

آفرينش شگفت انگيز انسان

پس از ترسيم اساسى ترين ويژگيهاى مردم با ايمان و پاداش پرشكوه و فرجام خوش آنان، اينك به مراحل شگفت انگيز آفرينش انسان - كه از بهترين راههاى شناخت خدا و ايمان به اوست - پرداخته و مى فرمايد:

وَلَقَدْ خَلَقْنَا اْلاِنْسَانَ مِنْ سُلاَلَةٍ مِنْ طِيْنٍ

سوگند باد كه ما انسان را از عصاره و چكيده اى از گلى تيره پديد آورديم.

منظور از انسان در آيه شريفه، فرزندان آدم عليه السلام مى باشند؛ چرا كه اين واژه اسم جنس است و همه را فرا مى گيرد.

و منظور از واژه «سلالة»، «نطفه» انسان است كه از خاك آدم پديده آمده، چرا كه اين نطفه از همان خاكى است كه آدم از آن آفريده شد.

به باور پاره اى منظور از «انسان» در اين آيه، آدم عليه السلام مى باشد كه عصاره و چكيده اى از قشر رويين زمين است.

در دوّمين آيه مورد بحث مى فرمايد:

ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِى قَرَارٍ مَكِينٍ.

آنگاه او را بصورت نطفه اى در جايگاهى استوار قرار داديم.

منظور از جايگاه استوار، «رحم» مى باشد؛ چرا كه آنجا قرارگاه استوارى است كه نطفه تا هنگامه اى كه مقرّر شده است، در آنجا به رشد و سير تكاملى خود ادامه مى دهد.

با اين بيان در آيه نخست، سخن از آغاز وجود انسان است كه از خاك برخاسته و به خاك برمى گردد امّا در آيه دوّم از تداوم نسل انسان از راه نطفه و قرار گرفتن آن در رحم، و آنگاه رشد و ولادت كودك سخن مى گويد.

در سومين آيه مورد بحث در اشاره به سير تفكّرانگيز اين نطفه در عالم رحم، و ترسيم چهره هاى گوناگون آفرينش آن مى فرمايد:

ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً

آنگاه آن نطفه را به صورت خون بسته اى درآورديم.

فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً

سپس آن خون بسته را [بسان ] پاره گوشتى پديدار ساختيم.

فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً

و از پى آن، آن پاره گوشت را به صورت استخوانهايى درآورديم.

فَكَسوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً

و در مرحله بعد بر آن استخوانهاى منظّم، گوشت فروپوشانديم.

منظور پروردگار از ترسيم مراحل بهت آور و شگفت انگيز آفرينش و تكامل انسان در عالم رحم اين است كه خردمندان و انديشوران را به حكمت بديع و صنعت عجيب و نعمت وصف ناپذير و كامل خود توجّه دهد تا از اين راه به قدرت، فرزانگى، توانايى و عظمت او پى برند.

ثُمَّ اَنْشَأْنَاهُ خَلْقاً آَخَرَ

آنگاه كه اين جنين و اين موجود شگفت آور پس از پيمايش راه كمال، از نظر استخوان بندى و پوشش گوشت بر روى آنها به مرحله مطلوب و مقرر رسيد، ما آفرينشى نوين - با دميدن روح - به او بخشيديم.

به باور گروهى ديگر، اين فراز، اشاره به رويش مو و دندانها و مجهّز شدن به نيروى دريافت است.

و به باور «حسن» منظور اين است كه: و آنگاه نر بودن و يا ماده بودن او را مقرر كرديم.

فَتَبَارَكَ اللَّهُ اَحْسَنُ الْخَالِقِينَ.

پس پرشكوه و خجسته است آن خدايى كه خير و بركت او هماره و جاودانه است.

و به باور پاره اى منظور، اين است كه: پس در خور بزرگداشت و ستايش است آن خدايى كه خير و بركت او جاودانه و پايان ناپذير است؛ چرا كه ذات پاك او آغازگر و سرآغاز و جاودانه و زوال ناپذير است؛ و واژه مبارك از ريشه «بروك» به مفهوم «ثبوت» برگرفته شده است.

قرآن بدان دليل به «بهترين و نيكوترين آفرينندگان» تعبير مى كند كه هرآنچه مى آفريند زيبا و نيكو و تحسين برانگيز است و تفاوتى در آفرينش او نيست.

واژه «خلق» در اصل به مفهوم تقدير و اندازه گيرى است؛ و «خلق اديم» به مفهوم اندازه گيرى سفره يا قطعه اى از چرم براى جدا كردن و بريدن آن است.

«حذيفه» مى گويد: آيه شريفه نشانگر اين نكته ظريف و دقيق است كه واژه خلق به مفهوم اندازه گيرى و ساختن چيزى، گاه در مورد كار ديگرى نيز به كار مى رود، امّا آفرينش واقعى شاهكارى است كه ويژه آفريدگار هستى است؛ چرا كه ذات پاك اوست كه با اندازه گيرى و محاسبه دقيق و بدون تفاوت و اختلاف، پديده هاى گوناگون و از آن جمله انسان را، جامه هستى مى پوشاند و آنها را بدون ضعف و نقص پديدار مى سازد؛ آرى، اين خداست كه ماده و صورت پديده ها را مى آفريند و قدرت و قدرت نمايى او بى كرانه است.

در آيه ديگرى مى فرمايد:
«ألا له الخلق و الأمر(100)

بهوش باشيد كه آفرينش و گردانندگى، ويژه ذات پاك اوست.»

در روايت است كه «عبدالله بن سعد» كه يكى از كاتبان وحى بود و به دستور پيامبر گرامى هر آيه اى رادر جاى مقرّرش مى نوشت و براى پيامبر بازمى خواند، هنگام نگارش اين آيه، وقتى به اين جمله رسيد كه:«ثم انشأناه خلقاً آخر»، پيش از آنكه پيامبر ادامه آيه را بخواند، به قلب او افتاد كه: «فتبارك اللّه احسن الخالقين». در اين انديشه بود كه پيامبر ادامه آيه را تلاوت فرمود؛ و او ديد شگفتا، همان فرازى است كه بر قلبش افتاد.

او به اين پندار رفت كه اگر محمد صلى الله عليه وآله پيام آور خداست و وحى الهى را دريافت مى دارد، من چرا نباشم؟ مگر اينك به من الهام نشد و آنچه بر دلم افتاده بود، درست از كار درآمد؟

با اين پندار مدينه را به آهنگ مكّه ترك كرد و در آنجا راه كفر و ارتداد را در پيش گرفت.

اگر اين روايت درست باشد، ممكن است چنين جمله و فرازى به قلب انسان خطور كند، امّا نه دليل رسالت است و نه دريافت وحى و پيام، و آن عنصر فرومايه اگر چنين كرده باشد يا دستخوش اشتباهى هولناك گرديده و يا خود را به پستى و فرومايگى درافكنده و بخاطر حسادت ورزيدن به مقام والاى پيامبر به آفت ترديد و كفر گرفتار گشته و كارش به رسوايى دنيا و آخرت كشيده است.

پس از ترسيم مراحل شگفت انگيز آفرينش انسان در جهان رحم، و به تابلو بردن قدرت و حكمت و عظمت آفريدگار هستى و قدرت نمايى بى نظير و نقش بهت آورش بر قطره بى مقدارى از آب، آنهم در ظلمتكده رحم، اينك مى فرمايد:

ثُمَّ اِنَّكُمْ بَعْدَ ذَلِكَ لَميِّتُونَ.

پس از همه اين مراحل و همه اين شگفتيها، سرانجامْ همه شما پس از رسيدن، به سرآمد مقرّر، جهان را بدرود خواهيد گفت و كسى جاودانه در اين جهان نخواهد ماند.

و در ادامه آيات در اين مورد به روشنگرى مى پردازد كه: امّا اين مرگ به مفهوم پايان همه چيز و نابودى شما نيست بلكه رستاخيزى در كار است و سرانجامْ همه شما دگرباره از شكم زمين برخواهيد خاست؛ در اين مورد مى فرمايد:

ثُمَّ اِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ تُبْعَثُونَ.

سپس همه شما در روز رستاخيز برانگيخته خواهيد شد و آنگاه به جايگاه حسابرسى و دريافت پاداش كارهاى شايسته و چشيدن طعم تلخ كيفر گناهان، هدايت خواهيد گشت.

در آيه شريفه آفريدگار هستى روشن مى سازد كه اين ساختمان شگفت انگيز وجود انسان سرانجام با مرگ از هم مى پاشد و دگرباره به خاك باز مى گردد؛ امّا از آنجايى كه جهان هدفدار است و آفرينش انسان نيز بر اساس هدفى حكيمانه صورت پذيرفته است؛ او دگرباره در روز رستاخيز به خواست پروردگارش از دل زمين برمى خيزد و به سوى بهشت و يا دوزخ رهسپار مى گردد و مرگ هرگز به مفهوم نابودى او نيست.

لازم به يادآورى است كه اين زنده شدن انسان در روز رستاخيز و آمدنش به صحراى محشر و يا يادآورى اين اصل، هيچ گونه ناسازگارى با زنده شدن او در عالم قبر و جهان برزخ يا موارد ديگر ندارد؛ چرا كه آفريدگار هستى در همين جهان بسيارى را پس از مرگ، از روى حكمت و مصلحت، زندگى دوباره بخشيده و براى مدّتى ديگر به اين جهان بازگردانده است كه دو نمونه آن عبارتند از:

1 - اين كه خدا جان هزاران تن از مردم را - كه از بيم مرگ از خانه هاى خويش خارج شدند - گرفت و آنگاه آنان را زندگى بخشيد كه قرآن در اين مورد مى فرمايد:

ألم تر الى الّذين خرجوا من ديارهم و هم الوف حذر الموت فقال لهم اللّه موتوا ثمّ احياهم.(101)

آيا از حال و روز كسانى كه از ترس مرگ از خانه هاى خويش بيرون رفتند و شمارشان به هزاران تن مى رسيد، خبر نيافتى؟ پس خدا به آنان فرمود: اينك تن به مرگ سپاريد و جهان را بدرود گوييد؛ و آنگاه آنان را زنده گردانيد.

2 - و ديگر اين كه خدا گروهى از قوم موسى را پس از آنكه آنان را در كوه طور از دنيا برد، دگرباره زندگى بخشيد.

گفتنى است كه آيه شريفه نشانگر آن است كه ديدگاه «نظام» كه انسان را روح پندارد، بى اساس است.

و نشانگر آن است كه ديدگاه «معمّر» نيز كه انسان را موجودى غير مادى مى پندارد، باطل است.

نشانه هاى خدا در آفرينش

در ششمين آيه مورد بحث به نشانه هاى يكتايى قدرت خدا در آفرينش باز مى گردد و مى فرمايد:

وَلَقَدْ خَلَقْنَا فَوْقَكُمْ سَبْعَ طَرَائِقَ

و بيقين ما بر فراز سرتان هفت آسمان آفريده ايم.

به باور پاره اى، منظور از هر آسمان در آيه شريفه يك راه است و بدان دليل از آسمان به طريق و راه تعبير مى كند كه همه آسمانها به يكديگر راه دارند و هر كدام پس از ديگرى قرار گرفته اند.

امّا به باور پاره اى ديگر، بدان دليل به آسمانها، راهها گفته شده است كه آنها راه عبور فرشتگان مى باشند.

از ديدگاه برخى منظور از واژه «طريق» طبقه است و بر اين اساس مفهوم آيه اين است كه: و ما بر فراز سرتان طبقه هاى هفتگانه آسمان را آفريديم.

برخى بر آنند كه ميان هر آسمان پانصد سال راه است.

وَمَا كُنَّا عَنِ الْخَلْقِ غَافِلِينَ.

و ما از كار آفرينش و حال و روز آنچه آفريده ايم بى خبر نيستيم؛ چرا كه ما هفت آسمان بر سر آنان آفريديم و نيز خورشيد و ماه و ستارگان را بر فرازشان فروغ افكن ساختيم.

به باور پاره اى، منظور اين است كه ما آنها را بيهوده نيافريديم، بلكه همه را از روى آگاهى و مصلحت و بر اساس حكمت آفريده و به روند كار و حال آنها آگاهيم.

اين آيه شريفه نشانگر آن است كه خدا بر هر چيزى آگاه است.

و نيز انسان را از نافرمانى و گناه بازداشته و به انجام كارهاى شايسته بر مى انگيزد.

در ادامه سخن در اين مورد، در اشاره به جلوه ديگرى از قدرت خدا مى فرمايد:

وَاَنْزَلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً بِقَدَرٍ

و ما از آسمان، آبى به اندازه مناسب و مقرّر فرو فرستاديم؛ نه آنقدر زياد كه زمينها را غرق و تباه سازد و نه كم و ناچيز كه زندگى گياه و حيوان و انسان به خطر افتد.

فَاَسْكَنَّاهُ فِى الاَرْضِ

آنگاه اين آب را در دل زمين و يا روى آن در منابع و مخازن گوناگونى گرد آورديم و زمين را جايگاه آب ساختيم تا بتدريج مورد بهره بردارى قرار گيرد.

به باور پاره اى، منظور اين است كه ما آب را در جويبارها و نهرها و چاهها قرار داديم تا مردم در تابستان كه ديگر فصل بارندگى نيست از آن استفاده كنند.

امّا به باور پاره اى ديگر، منظور اين است كه ما آب را در چشمه سارها جارى ساختيم.

«ابن عباس» از پيامبر گرامى آورده است كه فرمود: خدا پنج نهر پر آب از بهشت روان ساخت: رودخانه «سيحون» كه در «هند» است و رود «جيحون» كه در «بلخ» است و رودخانه «دجله» و «فرات» كه هردو در خاك «عراق» مى باشند و «نيل» كه در «مصر» است، آرى خدا اينها را از يك چشمه جوشان فرو فرستاد و در زمين جارى ساخت و در آنها سودهاى سرشارى براى مردم جهان قرار داد كه در اين مورد مى فرمايد:

و انزلنا من السّماء ماءً بقدرٍ

و ما از آسمان، آبى به اندازه مناسب و مقرر فرو فرستاديم.

وَاِنَّا عَلَى ذَهَابِ بِهِ لَقَادِرُونَ

و بى گمان ما مى توانيم اين آبهايى كه در مخازن و منابع گوناگون زمين ذخيره مى سازيم، نابود سازيم و از ميان ببريم؛ و آنگاه همه جانداران از فشار بى آبى و تشنگى هلاك گردند.

و بدينسان در اين آيه شريفه آفريدگار هستى پرتوى از عظمت نعمتِ گران آب را كه هر سال باندازه مقرر و مناسب از آسمان فرو مى فرستد ترسيم مى كند.

در آخرين آيه مورد بحث به نعمت گران و حياتبخش ديگرى كه بوسيله باران زندگى ساز و آب، مى رويد و شكوفا مى گردد، پرداخته و مى فرمايد:

فَاَنْشَأْنَا لَكُمْ بِهِ جَنَّاتٍ مِّن نَّخِيلٍ وَ اَعْنَابٍ

آنگاه بوسيله همين آب است كه ما باغهايى از خرما و انگور براى بهره ورى شما انسانها پديد آورديم.

لَكُمْ فِيهَا فَوَاكِهُ كَثيرَةٌ

در اين باغها و بوستانها براى شما ميوه هاى رنگارنگ و فراوانى است؛

وَ مِنْهَا تَأْكُلُونَ.
و شما از آنها بهره ور مى گرديد و مى خوريد.

در آيه شريفه بدان دليل از ميان همه ميوه ها تنها از خرما و انگور نام مى برد كه در «حجاز» تنها اين ميوه ها بدست مى آمد و آنان اين دو ميوه را خوب مى شناختند.

نظم و پيوند آيات

در مورد چگونگى نظم و پيوندِ اين آيات متنوّع آورده اند كه:

1 - در آيات گذشته، آفريدگار هستى در مورد نعمتهاى ارزشمند آن جهان كه ويژه مردم با ايمان است سخن گفت؛ و اينك در اين آيات، نخست، در باره آفرينش انسان سخن مى گويد تا آنان را به تفكّر و انديشه برانگيزد و به تلاش و كوشش براى رسيدن به نعمتهاى سراى آخرت، شوق و شورشان بخشد و به انجام كارهاى شايسته، تشويق و ترغيب شان نمايد.

2 - آنگاه پس از بحث درباره سراى آخرت و نعمتهاى آن، روشنگرى مى كند كه هر كس بتواند انسان را با اين شگفتى ها و اسرار و رموز بيافريند، همو مى تواند پس از مرگ و متلاشى شدن جسم انسان، دگرباره او را در آستانه رستاخيز زندگى بخشد.

3 - آنگاه به ترسيم پرتوى از قدرت بى كران خدا در آفرينش آسمانها و زمين و فروفرستادن باران و ذخيره ساختن آب در زمين و منابع و مخازن آن مى پردازد و روشنگرى مى كند كه چگونه و با چه حكمت و تدبيرى اين آبها را در چشمه سارها، جويبارها، رودخانه ها، درياها و اقيانوسها تقسيم و روان مى سازد.

4 - و سرانجام روشن مى سازد كه اگر بخواهد مى تواند اين نعمت گران و زندگى ساز را از زمين بگيرد، امّا چنين نمى كند بلكه به اراده حكيمانه خويش، آن را در دسترس انسان قرار مى دهد.

/ 40