میزان الحکمه جلد 11

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

میزان الحکمه - جلد 11

محمد محمدی ری شهری؛ ترجمه حمیدرضا شیخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

تفسير

علاّمه طباطبايى در تفسير آيه «همانان كه از اين فرستاده، پيامبر درس نا خوانده پيروى مى كنند...»

مى فرمايد: راغب در مفردات مى گويد : «اِصْر» [در ادامه آيه] به معناى بستن و نگهداشتن چيزى به زور است. گفته مى شود : اصرته فهو مأصور و مأصَر و مأصِر ـ به فتح و كسر صاد ـ به معناى بازداشتگاه كشتى است.

خداى متعال فرموده است : «و قيد و بندهايى را كه برايشان بوده است از آنها بر مى دارد»

يعنى امورى را كه مردم را از كارهاى نيك و رسيدن به ثواب ها و پاداش ها باز مى دارد و دست و پا گير آنهاست . و به همين معناست آيه «و لا تحمل علينا اِصراً». بعضى گفته اند به معناى بار گران است، اما حقيقت آن همان است كه گفتم. پايان گفته راغب. «اَغلال» جمع «غُلّ» است به معناى آنچه با آن بسته شود (طوقى آهنين كه برگردن يا دست بندند)... .

ياد كردن از پيامبر صلى الله عليه و آله با سه وصف «رسول»، «نبىّ» و «امّى» كه در هيچ آيه ديگرى جز همين آيه و آيه بعد با اين سه صفت يك جا ذكر نشده، در كنار جمله بعد يعنى «[پيامبرى ]كه [نام ]او را نزد خود در تورات و انجيل نوشته مى يابند» نشان مى دهد كه در تورات و انجيل از رسول خدا با اين اوصاف سه گانه ياد شده بوده است.
اگر غرض از وصف پيامبر با اين سه وصف، معرفى كردن آن حضرت به صفاتى نبود كه در تورات و انجيل براى آن بزرگوار ياد شده و يهوديان و مسيحيان او را با اين اوصاف مى شناخته اند، بى گمان در آوردن اين سه صفت ـ رسول نبىّ اُمىّ ـ بويژه صفت سوم، نكته روشنى نبود.

نيز ظاهر آيه شريفه دلالت يا اشعار بر اين دارد كه جمله «آنان را به كار پسنديده فرمان مى دهد و از كار ناپسند باز مى دارد» تا آخرِ امور پنجگانه اى كه خداوند در اين آيه پيامبر صلى الله عليه و آله را با آنها وصف كرده، از جمله نشانه هاى رسول خداست كه در آن دو كتاب [تورات و انجيل ]ذكر شده اند. با اين حال، اين اوصاف از ويژگى هاى پيامبر صلى الله عليه و آله و آيين پر شكوه اوست؛ زيرا درست است كه امّت هاى درستكار به وظيفه امر به معروف و نهى از منكر عمل مى كرده اند و دليل آن هم اين سخن خداى متعال است درباره اهل كتاب كه :

«آنان يكسان و همسان نيستند از اهل كتاب گروهى درست كردارند ـ تا آنجا كه مى فرمايد : ـ به نيكى فرمان مى دهند و از ناشايستى باز مى دارند و به نيكوكارى مى شتابند و اينان از شايستگانند».

همچنين روا شمردن پاكيزه ها و حرام كردن چيزهاى ناپاك در مجموع از جمله فطرياتى است كه همه اديان الهى بر آن همداستانند و خداى متعال هم فرموده :

«بگو چه كسى زينت الهى را ـ كه براى بندگانش پديد آورده ـ و رزق پاكيزه او را حرام كرده است».

نيز برداشتن قيد و بندها گر چه از امورى است كه اجمالاً در شريعت عيسى عليه السلام وجود داشته است و گواه آن نقل قولى است كه خداوند در قرآن كريم از آن حضرت كرده و مى فرمايد :

«همچنين گواهى دهنده بر [صدق ]تورات هستم كه پيش روى من است [و برانگيخته شده ام ]كه بعضى از آنچه بر شما حرام بوده است، حلال كنم»

و اين سخن عيسى عليه السلام خطاب به بنى اسرائيل نيز مشعر به همين نكته است : «به راستى براى شما حكمت آورده ام، و براى شما بعضى از امورى را كه در آن اختلاف نظر داريد روشن مى سازم»، آرى با همه اين احوال، هيچ شكّاكى شك ندارد كه دينى كه محمّد صلى الله عليه و آله با كتابى از جانب خدا آورد، كه كتاب هاى آسمانى پيش از خود را تصديق و تأييد مى كند ـ يعنى دين اسلام ـ تنها دينى است كه روح زندگى را به طور كامل در كالبد امر به معروف و نهى از منكر دميد و آن را از حدّ يك دعوت صرف و خالى به درجه جهاد مالى و جانى در راه خدا رساند و آن تنها دينى است كه كليه شؤون و اعمال مربوط به زندگى انسان را در نظر گرفت و سپس آنها را به پاك و ناپاك تقسيم كرد و پاك ها را حلال و نا پاك ها را حرام شمرد. هيچ شريعت آسمانى و قانون اجتماعىِ ديگرى، به لحاظ تفصيل قوانين تشريعى، به پاى اين دين نمى رسد. اسلام تنها دينى است كه كلّيه احكام دشوارى را كه براى اهل كتاب، بويژه يهود، وضع شده بود و تمام مقرّراتى را كه دانشمندان آنها و احبار و رهبانشان از پيش خود به وجود آورده بودند، لغو و نسخ كرد.

اسلام، تنها دينى است كه اين امور پنجگانه را به كمال خود رساند، گر چه در اديان ديگر نمونه هايى از اين پنج امر يافت مى شد.
كامل بودن اين امور پنجگانه در اين آيين پر شكوه، راست ترين گواه و روشنترين دليل بر صداقت و حقانيّت كسى است كه به دعوت به اين امور برخاست؛ يعنى رسول خدا صلى الله عليه و آله . اگر هم نشانه هايى از ايشان در تورات و انجيل بازگو نمى شد، باز شريعت او مرحله كامل شريعت موساى كليم و مسيح عليه السلام بود و آيا از يك شريعت حقّه انتظارى جز اين مى رود كه نيكى ها را به رسميت بشناسد و با زشتى ها بستيزد و چيزهاى پاك و پاكيزه را روا شمارد و چيزهاى ناپاك و پليد را حرام گرداند و هر گونه قيد و بندى را از دست و پاى انسان ها باز كند و بارهاى گران را از دوششان بردارد؟

اين ها جزئيات همان حق و حقيقتى است كه قوانين و شرايع الهى به آنها فرا مى خوانند. پس، بايد پيروان تورات و انجيل اعتراف كنند كه شريعتى كه اين امور را با همه جزئياتش در بردارد درست همان شريعت آنهاست، در مرحله كمال آن.
با اين توضيح روشن مى شود كه جمله «آنان را به كار پسنديده فرمان مى دهد و از كار ناپسند باز مى دارد» در مجموع مفيد اين معناست كه آنچه را از شرايع و قوانين در كتاب هاى آسمانى تورات و انجيل آمده است، تأييد و تصديق مى كند و مثل اين است كه گفته شده :

«گواهى دهنده بر [صدق ]تورات هستم»؛

چنان كه در آيه شريفه آمده است : «و چون پيامبرى از سوى خداوند به نزد ايشان آمد كه گواهى دهنده بر ]حقانيت [كتابشان بود گروهى از اهل كتاب، كتاب الهى را به پشت سر افكندند، گويى ]حقيقت را [نمى دانند»

نيز مى فرمايد : «و آنگاه كه كتابى از سوى خداوند براى آنان آمد كه همخوان با كتابشان بود ـ با آنكه پيش از آن در برابر كافران ]از فرا رسيدن پيامبر اسلام و قرآن [يارى مى جستند ـ چون آنچه ]از پيش [مى شناختند به نزدشان آمد، آن را انكار كردند، پس لعنتى الهى بر كافران است» .

مقصود اين است كه پيامبر صلى الله عليه و آله شريعتى را كه در كتاب آنها بود به صورتى كامل آورد، امّا آنان به آن كفر ورزيدند در حالى كه مى دانستند نام او در كتاب هايشان آمده و از زبان پيامبرانشان بشارت آمدن او داده شده است؛ چنان كه خداى سبحان به نقل از مسيح مى فرمايد :

«اى بنى اسرائيل! من پيامبر خداوند به سوى شما هستم، ]و[ استوار دارنده توراتى كه پيشا روى من است و بشارتگر به پيامبرى كه پس از من مى آيد و نامش احمد است».

/ 340