میزان الحکمه جلد 11

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

میزان الحکمه - جلد 11

محمد محمدی ری شهری؛ ترجمه حمیدرضا شیخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

داستان ادريس عليه السلام

«از ادريس تنها در دو جاى قرآن ياد شده است : يكى در سوره مريم آنجا كه مى فرمايد :

«و در اين كتاب از ادريس ياد كن كه او راستگويى پيامبر بود. و ما او را به مقامى بلند ارتقاء داديم»

و ديگرى در سوره انبياء آنجا كه مى فرمايد :

«و اسماعيل و ادريس و ذو الكفل را [ياد كن] كه همه از شكيبايان بودند و آنان را در رحمت خود داخل نموديم چرا كه از شايستگان بودند».

خداوند در اين آيات از ادريس به نيكى ياد مى كند و او را مى ستايد؛ زيرا او را يك پيامبر و راستگو و از شمار شكيبايان و شايستگان مى شمارد و مى فرمايد كه وى را به مقامى بلند ارتقا داد....
از ادريس عليه السلام به نام هرمس نيز ياد مى شود. قفطى در كتاب «اِخبار العلماء بأخبار الحكماء» ذيل شرح حال ادريس مى نويسد : درباره زادگاه و منشأ ادريس و اينكه پيش از نبوّتش از چه كسانى علم آموخته است، ميان حكما اختلاف نظر است. گروهى گفته اند : او در مصر به دنيا آمد و نام وى را هرمس الهرامسه گذاشتند و زادگاهش «منف» است و گفته اند : كلمه هرمس عربى شده نام يونانى ارميس مى باشد و اِرميس به معناى عطارد است.

عدّه اى ديگر گفته اند : نام او به يونانى طرميس است و به زبان عبرى خنوخ كه در عربى به صورت اخنوخ در آمده و خداوند عزّ و جلّ در كتاب عربى مبين خود او را ادريس ناميده است.
همين عدّه گفته اند : نام معلّم اوغوثاذيمون بوده و به قولى : اَغثاذيمون مصرى است. ولى نگفته اند كه اين مرد كه بوده است، فقط گفته اند : وى يكى از پيامبران يونانى ـ مصرى بوده است. همچنين نام اين معلّم را اُورين دوم گفته اند و ادريس نزد آنان اُورين سوم بوده است. غوثاذيمون به معناى خوشبختِ كوشاست. و گفته اند : هرمس ديار مصر را ترك كرد و سراسر زمين را گشت و دوباره به مصر برگشت و خداوند او را، كه در اين هنگام هشتاد و دو سال داشت، به سوى خويش بالا برد. گروهى ديگر گفته اند : ادريس در بابِل به دنيا آمد و در همان جا نشو و نما يافت و در آغاز عمرش از شيث بن آدم كه جدّ جدّ پدرش بود، علم آموخت. چون ادريس پسر يارد است و يارد پسر مهلائيل بن قينان بن انوش بن شيث. شهرستانى مى گويد : اَغثاذيمون همان شيث است.

چون ادريس بزرگ شد، خداوند به او مقام نبوّت عطا كرد. لذا ادريس به كار نهى انسان هاى تبهكار از مخالفت با شريعت آدم و شيث پرداخت و تعداد اندكى از آنان اطاعتش كردند و اكثريتشان با او مخالفت ورزيدند. از اين رو، تصميم گرفت از ميان آنان كوچ كند و به پيروانش نيز دستور كوچ داد، امّا ترك وطن برايشان گران آمد و به ادريس گفتند : اگر برويم، ديگر كجا مانند بابِل پيدا كنيم؟

ـ بابِل، به زبان سريانى به معناى نهر است و گويا مقصودشان از اين نهر، دجله و فرات بوده ـ ادريس گفت : اگر براى خدا هجرت كنيم نهر ديگرى روزيمان خواهد فرمود.
پس، ادريس با پيروان خود بابِل را ترك گفته رفتند و رفتند تا به اين اقليمى كه بابليون نام دارد رسيدند. رود نيل و درّه اى خالى از سكنه ديدند. ادريس در كنار نيل ايستاد و خدا را تقديس نمود و به همراهان خود گفت: «بابليون». در معناى اين كلمه اختلاف نظر است. به قولى يعنى : رود بزرگى است . به قولى يعنى : رودى همچون رود خود شماست. به قولى يعنى : رودى پر بركت است. بعضى گفته اند : كلمه «يون» در زبان سريانى مانند كلمه «اَفعَل» در زبان عربى است كه معناى مبالغه را مى رساند. بنا بر اين، «بابليون» يعنى رودى بزرگتر. از آن پس، اين منطقه در ميان كليه اقوام و ملل به نام بابليون خوانده شد، به جز در ميان عرب ها كه آن را، از باب نسبت به مصر بن حام كه بعد از توفان در آنجا فرود آمد، اقليم مصر مى نامند، و خداوند به حقيقت امر داناتر است.

ادريس و همراهانش در مصر رحل اقامت افكندند. او مردم را به خوبى ها فرمان مى داد و از زشتى ها باز مى داشت و به اطاعت از خداوند عزّ و جلّ فرا مى خواند. در زمان او مردم به هفتاد و دو زبان سخن مى گفتند و خداوند زبان همه آنان را به ادريس آموخت تا هر گروهى از آنان را به زبان خودشان آموزش دهد. او نحوه شهر سازى و آبادانى شهرها را به مردم آموزش داد و جويندگان علم را از هر شهرى گرد خود جمع كرد و مديريّت شهرى را به ايشان شناساند و مبانى آن را برايشان مقرّر داشت. و هر گروهى از اقوام و ملل در سرزمين خود شهرهايى ساختند و تعداد شهرهايى كه در زمان ادريس ساخته شد يكصد و هشتاد و هشت شهر بود كه كوچكترين آنها را «رها» تشكيل مى داد. او همچنين انواع علوم را به آنان آموزش داد. ادريس نخستين كسى است كه حكمت و ستاره شناسى را ابداع كرد؛ زيرا خداوند عزّ و جلّ راز فلك و تركيب آن و نقطه هاى اجتماع ستارگان را به او فهماند و نيز سال شمارى و علم حساب را به وى تفهيم كرد و اگر چنين نبود هرگز ذهن بشر با فحص و تحقيق خود به اين علوم دست نمى يافت.

ادريس عليه السلام در هر اقليم و منطقه اى سنّت ها و قوانينى شايسته مردم آنجا مقرّر داشت و زمين را به چهار قسمت تقسيم كرد و براى هر قسمتى پادشاه و فرمانروايى قرار داد كه به سياست و اداره امور آنجا بپردازد و هر پادشاهى را مأمور كرد تا مردم منطقه خود را به شريعتى كه بعداً نام برخى از آنها را مى بريم، ملزم سازد. نام چهار پادشاهى كه عهده دار زمامدارى شدند عبارت است از : اوّل، ايلاوس، كه به معناى مهربان است. دوم، اوس. سوم، سقلبيوس. چهارم، اوس آمون و به قولى : ايلاوس آمون و به قولى : يسيلوخس كه همان آمون شاه است. اين بود سخن قفطى كه در حدّ نياز آورديم.

اين ها روايات و خبرهايى هستند كه به ما قبل تاريخ مى رسند و اعتماد چندانى نمى شود به آنها كرد. منتها، همين كه مى بينيم نام او نسل اندر نسل در ميان فلاسفه و دانشمندان زنده مانده و او را بزرگ مى شمارند و به مقامش احترام مى نهند و ريشه هاى علم را به او مى رسانند، خود نشان مى دهد كه ادريس عليه السلام از قديمى ترين پيشوايان علم است كه جهان انسانى را به ميدان انديشه استدلالى و دقّت در بحث و كاوِش از معارف الهى كشاندند و شايد هم نخستين آنها باشد.

(انظر) المحبّة (حبّ اللّه ) : باب 673 حديث 3292 .

/ 340