میزان الحکمه جلد 11

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

میزان الحکمه - جلد 11

محمد محمدی ری شهری؛ ترجمه حمیدرضا شیخی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بعد از آنكه عِدّه زن اوريا به سر آمد، داوود او را به زنى گرفت و با وى همبستر شد و سليمان به دنيا آمد. روزى در محرابش بود كه دو مرد بر او وارد شدند. داوود از آنها در هراس شد. آن دو گفتند :

مترس، ما دو نفر متخاصم هستيم كه يكى از ما به ديگرى زور گفته است ، اكنون در ميان ما بحق داورى كن و ستم روا مدار و ما را به راه راست هدايت كن . اين برادر من است ؛ او نود و نه ميش دارد و من يكى بيش ندارم ، اما او اصرار مى كند كه اين يكى را هم به من وا گذار ـ تا آنجا كه مى فرمايد ـ و ايشان اندكند. آن گاه يكى از آن دو مرد به رفيقش نگاهى كرد و خنديد. داوود متوجّه شد كه آنها دو فرشته اند كه خداوند به صورت دو متخاصم نزد او فرستاده است، تا او را محكوم و به خطاى داوريش آگاه سازند. داوود توبه كرد و چندان گريست كه از كثرت اشك هايش گياه روييد.

سپس مؤلّف مجمع البيان مى گويد ـ و چه خوب مى گويد ـ كه در نادرستى اين داستان شكّى نيست؛ زيرا چنين چيزى به عدالت خدشه وارد مى كند. چگونه ممكن است انبياى الهى، كه امينان وحى او و سفيران ميان او و خلقش هستند، متّصف به صفت كسى باشند كه شهادتش پذيرفته نمى شود و حالتى داشته باشند كه مردم از شنيدن و پذيرفتن سخنان آنان گريزان شوند.
اين داستان از تورات گرفته شده، با اين تفاوت كه در تورات به گونه اى زشت تر و زننده تر آمده است ولى در روايات اسلامى اندكى حكّ و اصلاح شده است.

آنچه در تورات آمده به طور خلاصه چنين است : عصر بود كه داوود از تخت خود برخاست و بر بالاى كاخ خود به قدم زدن پرداخت. از روى بام زن بسيار زيبايى را ديد كه خود را مى شويد. داوود كسى را فرستاد تا درباره آن زن پرس و جو كند. به او گفته شد : او بتشبع، همسر اورياى حِثى است. داوود عدّه اى را فرستاد كه او را گرفتند و نزد وى آوردند و داوود با او كه در روزهاى پاكى [و آمادگى باردارى ] بود همبستر شد و وى چون به خانه خود برگشت معلوم شد كه حامله شده، پس پيغام فرستاد و به داوود خبر داد كه حامله شده است.

اوريا در سپاهى بود كه داوود براى جنگ با بنى عمون فرستاده بود. داوود به يوآب، فرمانده سپاه خود، نامه اى نوشت و به او دستور داد اوريا را به نزد وى روانه كند.اوريا نزد داوود آمد و چند روزى پيش وى ماند. داوود نامه اى به يوآب نوشت و آن را به دست اوريا فرستاد. در آن نامه نوشته بود : اوريا را پيشاپيش جنگ سخت روانه كنيد و خودتان از پشت سر او برگرديد تا ضربه بخورد و بميرد. يوآب اين كار را كرد و اوريا كشته شد و خبر كشته شدنش به داوود رسيد.
وقتى همسر اوريا از كشته شدن او خبردار شد، مدتى در عزاى شوهرش ماتم گرفت و پس از پايان مدّت عزادارى، داوود فرستاد و او را به خانه خود آورد و او زن وى شد و برايش پسرى زاييد. امّا كارى كه داوود كرده بود در نظر خداوند ناپسند آمد.

و خداوند ناتان نبى را نزد داوود فرستاد و نزد وى آمده او را گفت : در شهرى دو مرد بودند يكى دولتمند و ديگرى فقير و دولتمند را گوسفند و گاو بى نهايت بسيار بود. و فقير را جز يك ماده برّه كوچك نبود كه آن را خريده و پرورش داده بود و مسافرى نزد آن مرد دولتمند آمد و او را حيف آمد كه از گوسفندان و گاوان خود بگيرد تا به جهت مسافرى كه نزد وى آمده بود مهيا سازد و برّه آن مرد فقير را گرفته براى آن مرد كه نزد وى آمده بود مهيا ساخت. آن گاه خشم داوود بر آن شخص افروخته شده به ناتان گفت : به حيات خداوند قسم كسى كه اين كار را كرده است مستوجب قتل است. و چون كه اين كار را كرده و هيچ ترحّم ننموده، برّه را چهار چندان بايد ردّ كند.

ناتان به داوود گفت : آن مرد تو هستى و خداوند تو را عتاب كرده مى گويد : اينك، من از خانه خودت بدى را بر تو عارض خواهم گردانيد و زنان تو را پيش چشم تو گرفته به همسايه ات خواهم داد و او در پيش روى تمام اسرائيل و روز روشن با آنان خواهد خوابيد، به سزاى آنچه با اوريا و زن او كردى. داوود به ناتان گفت : نزد خداوند گناه كرده ام. ناتان به داوود گفت : خداوند نيز گناه تو را عفو نموده است كه نخواهى مرد. ليكن چون از اين امر باعث كفر گفتن دشمنان خداوند شده اى، پسرى نيز كه آن زن براى تو زاييده است البته خواهد مرد. و خداوند پسرى را كه زنِ اوريا براى داوود زاييده بود مبتلا به بيمارى سختى كرد و در روز هفتم طفل بمرد. پس از آن، زن اوريا براى داوود پسرش سليمان را زاييد.

در كتاب عيون اخبار الرضا عليه السلام ، در باب «مجلس امام رضا عليه السلام نزد مأمون و مباحثه اش با ارباب اديان و عقايد» آمده است : امام رضا عليه السلام به ابن جهم فرمود : پيشينيان شما درباره داوود چه مى گويند؟ ابن جهم گفت : مى گويند داوود در محرابش مشغول نماز بود كه ابليس به صورت زيباترين پرنده عالم در برابرش جلوه گر شد. داوود نماز خود را قطع كرد و برخاست تا آن پرنده را بگيرد.پرنده به اندرون خانه رفت و داوود آن را دنبال كرد. پرنده روى بام پريد و داوود هم روى بام رفت. پرنده به داخل خانه اوريا بن حيان افتاد. داوود به دنبال پرنده به درون خانه نگاه كرد ناگاه چشمش به زن اوريا افتاد كه مشغول شستن خود بود. همين كه او را ديد عاشقش شد. او قبلاً اوريا را به يكى از جنگ ها اعزام كرده بود.

لذا به فرمانده لشكر خود نوشت كه اوريا را پيشاپيش صندوق روانه كند. اوريا جلوتر از صندوق حركت كرد امّا بر مشركان پيروز شد و اين امر بر داوود گران آمد. دوباره به امير لشكرش نوشت كه اوريا را همچنان جلوتر از صندوق حركت دهد. امير چنان كرد و اوريا كشته شد و داوود با همسر او ازدواج كرد.

راوى مى گويد : امام رضا عليه السلام دستش را بر پيشانى خود زد و گفت : انا للّه و انا اليه راجعون. شما به يكى از انبياى الهى نسبت بى اعتنايى به نمازش را مى دهيد، به طورى كه نماز را قطع مى كند و در پى پرنده اى مى رود و نسبت فحشا و قتل به او مى دهيد.
ابن جهم عرض كرد : يا بن رسول اللّه ، پس، گناه او چه بود؟

حضرت فرمود : واى بر تو! داوود خيال مى كرد كه خداوند آفريده اى داناتر از او خلق نكرده است. لذا خداوند عزّ و جلّ دو فرشته به نزد او فرستاد و آن دو از ديوار محراب بالا رفتند. يكى گفت :

«مترس، ما دو مدّعى هستيم كه يكى از ما به حق ديگرى تجاوز كرد. پس به حق ميان ما داورى كن و از حقّ دور مشو و ما را به راه راست راهبر باش. اين شخص برادر من است. او را نود و نه ميش و مرا يك ميش است و مى گويد : آن را به من بسپار و در گفتار بر من غالب آمده است».

داوود بى آنكه از مدّعى بيّنه و شاهد بخواهد و يا رو به مُدّعى عليه كند و بگويد : تو چه مى گويى؟

شتاب زده داورى كرد و گفت :
«قطعاً او در مطالبه ميش تو [اضافه ]بر ميش هاى خودش، بر تو ستم كرده است».

خطا و اشتباه داوود در همين بود كه از راه و رسم داورى تجاوز كرد، نه آن چيزى كه شما مى گوييد. مگر نشنيده اى كه خداوند عزّ و جلّ مى فرمايد :
«اى داوود! ما تو را در روى زمين خليفه گردانيديم، پس ميان مردم به حق داورى كن...» تا آخر آيه.

ابن جهم عرض كرد : يا بن رسول اللّه ! داستان او با اوريا چيست؟

حضرت رضا عليه السلام فرمود : در زمان داوود هرگاه زنى شوهرش مى مرد يا كشته مى شد، آن زن ديگر حق نداشت ازدواج كند. و نخستين كسى كه خداوند عزّ و جلّ به او اجازه داد با زنى كه شوهرش كشته شده ازدواج كند داوود عليه السلام بود. آن حضرت وقتى اوريا كشته شد و عدّه زن او تمام شد، با وى ازدواج كرد و اين امر بر مردم آن روزگار گران آمد.

در امالى شيخ صدوق به سندش از امام صادق عليه السلام آمده است كه آن حضرت به علقمه فرمود : رضايت همه مردم را نمى توان به دست آورد و جلو زبان آنها را نمى توان گرفت. مگر به داوود عليه السلام نسبت ندادند كه به دنبال پرنده اى به راه افتاد تا جايى كه چشمش به زن اوريا افتاد و عاشق او شد و [براى رسيدن به آن زن ]شوهرش را جلوتر از صندوق حركت داد تا اينكه كشته شد و با همسر او ازدواج كرد؟! ... تا آخر حديث.

(انظر) باب 3730 حديث 19678 .

/ 340