میزان الحکمه جلد 11
لطفا منتظر باشید ...
19789- الإمامُ الباقرُ عليه السلام ـ لَمّا سَألَهُ عالِمٌ نَصرانِيٌّ عن رجُلٍ دَنا مِنِ امرأتِهِ فحَملَت باثنَينِ ، حَمَلَتهُما جَميعا في ساعَةٍ واحِدَةٍ ، و وَلَدَتهُما في ساعَةٍ واحِدَةٍ ، و ماتا في ساعَةٍ واحِدَةٍ ، و دُفِنا في قَبرٍ واحِدٍ ، عاشَ أحَدُهُما خَمسينَ و مِائَةَ سَنَةٍ و عاشَ الآخَرُ خَمسِينَ سَنَةً ، مَن هُما ؟ ـ : عُزَيرٌ و عُزرَةُ ، كانا حَمَلَت اُمُّهُما بِهما على ما وَصَفتَ و وَضَعَتهُما على ما وَصَفتَ و عاشَ عُزَيرٌ و عُزرَةُ كذا و كذا سَنَةً ، ثُمّ أماتَ اللّه ُ تباركَ و تعالى عُزَيرا مِائةَ سَنَةٍ ، ثُمّ بُعِثَ و عاشَ مَع عُزرَةَ هذهِ الخَمسينَ سَنَةً ، و ماتا كِلاهُما في ساعَةٍ واحِدَةٍ .
(1) 19790- الإمامُ الصّادقُ عليه السلام : أماتَ اللّه ُ إرمياءَ النَّبيَّ عليه السلام الّذي نَظَرَ إلى خَرابِ بَيتِ المَقدِسِ و ما حَولَهُ حِينَ غَزاهُم بُختُ نَصَّرُ ، و قالَ : أنَّى يُحيي هذهِ اللّه ُ بَعدَ مَوتِها ؟! فأماتَهُ اللّه ُ مِائةَ عامٍ ثُمّ أحياهُ ، و نَظَرَ إلى أعضائهِ كيفَ تَلتَئمُ و كيفَ تَلبَسُ اللَّحمَ ، و إلى مَفاصِلِهِ و عُروقِهِ كَيفَ تُوصَلُ ، فلَمّا استَوى قاعِدا قالَ :
«أعْلَمُ أنّ اللّه َ على كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ» (2)
.
(3) 19789- امام باقر عليه السلام ـ در پاسخ به عالمى نصرانى كه از ايشان پرسيد : مردى با زنش مقاربت كرد و زن دو قلو حامله شد. هر دوى آنها را همزمان باردار شد و همزمان زاييد و آن دو همزمان مردند و هر دو در يك قبر دفن شدند. امّا يكى از آنها صد و پنجاه سال عمر كرد و ديگرى پنجاه سال. اين دو چه كسانى بودند؟
ـ فرمود : عُزير و عزره. مادرشان، همان طور كه تو گفتى، آن دو را همزمان حامله شد و همان طور كه گفتى همزمان زاييدشان و عزير و عزره چندين و چند سال زندگى كردند. سپس خداوند تبارك و تعالى عزير را به مدّت صد سال ميراند و آن گاه دوباره زنده شد و پنجاه سال با عزره زندگى كرد و هر دو در يك ساعت مردند.19790- امام صادق عليه السلام : هنگامى كه ارمياى نبىّ به ويرانه هاى بيت المقدس و پيرامونش كه بخت نصّر در جنگ با يهود ويرانش كرده بود، نگاهى افكند و گفت : چگونه خداوند اين ها را پس از مرگشان زنده مى كند؟
خداوند او را به مدّت صد سال ميراند و سپس زنده اش كرد و او اعضايش را ديد كه چگونه به هم مى پيوندند و چگونه گوشت بر آنها مى رويد و چگونه بندها و رگ هايش به هم وصل مى شود. پس چون راست نشست گفت :
«مى دانم كه خدا بر هر كارى تواناست».