مارقين - علی (علیه السلام) در آیینه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

علی (علیه السلام) در آیینه نهج البلاغه - نسخه متنی

حسین نمازی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


مارقين


امير مؤمنان "ع" پس از پايان جنگ ''صفّين'' به كوفه بازگشت؛ ولى آنان كه در اوج درگـيـرى با تهديد به قتل امام "ع" خواستار آتش بس شدند، پس از تعيين حكميت، شعار ''لا حـُكْمَ اِلاّ لِلّهِ'' سر دادند، راه خود را از آن حضرت جدا كردند و حدود دوازده هزار نفر در نـاحـيـه اى بـه نـام ''حـَرُوراء'' اقـامـت گـزيـدنـد و گـروه مـسـتقل و متشكلى به وجود آوردند. ''شَبَث بن رِبعى'' را فرمانده و ''عبدالله ابن كوّاء'' را امـام جـمـاعت خود كردند. [ كامل ابن اثير، ص 326 و مروج الذهب، ج 2، ص 395. ] بدين ترتيب، سومين حزب مخالف حكومت اميرمؤمنان "ع" تحت عنوان ''مارقين'' يا ''خوارج'' شكل گرفت.

ياران امام "ع" وقتى اين قضيه را شنيدند، براى آن كه وفادارى مجدد خويش را به امام "ع" ابراز دارند، پيمان ديگرى با آن حضرت بستند كه با دوستان وى دوست و با دشمنانش دشـمـن بـاشـنـد؛ ولى خوارج آن پيمان را معصيت و كفر دانستند و به شيعيان گفتند: شما و شـامـيـان هـمـچـون دو اسـبى كه براى رسيدن به مقصد مسابقه مى گذارند به سوى كفر پيش دستى كرديد.

حـضـرت عـلى "ع" ابـتـدا سـعـى كـرد بـا نـصـيـحـت و اسـتـدلال خـوارج را به راه صحيح بازگرداند و در اين راه، خود و ابن عباس با آنان به مـحـاجـّه پرداخت. از سوى ديگر كوچك ترين تغييرى در روش عطوفت آميز خويش نسبت به آنـان نـداد و آنـان را از اقـامـه نـمـاز در مسجد جامع شهر و از شركت در اجتماعات منع نكرد، علاوه بر اين كه حقوق آنان را نيز از بيت المال قطع نكرد. [ تاريخ طبرى، ج 5، ص 74. ]

امـّا خـوارج كم كم روش خود را تغيير داده و به فكر قيام و شورش افتادند و به همين جهت از شـهـر خـارج شده و در بيرون كوفه، به غارتگرى و آشوب پرداختند و امنيت راه ها را سـلب كـردند. آنان هم چنين به ترور طرفداران حضرت "ع" پرداخته و از جمله ''عبدالله بـن خـبـّاب'' را كـه از كـارگـزاران حـضـرت بـود بـه قـتـل رسـانـدنـد و هـمـسـرش را نـيـز كـشـتـه، شـكـمـش را پـاره كـرده و جـنـيـنـش را ذبـح نمودند. [ تاريخ طبري، ص 81. ]

در اين ايام، حضرت "ع" مشغول تهيه لشكر و حركت به سوى شام براى نبرد با معاويه بـود. امـا بـا شـنـيدن خبر غارتگرى هاى خوارج و ترور عبدالله بن خبّاب تصميم گرفت ابـتـدا مـشـكـل خـوارج را از مـيـان بـردارد. از ايـن رو، نـمـايـنـده اى بـه سـوى خـوارج گـسـيـل داشـت. آنـان نـمـايـنـده امـام "ع" را نـيـز بـه قتل رساندند. امام مجبور به نبرد با آنان شد.

دو سـپـاه، در كـنـار آب نهروان رو در روى هم قرار گرفتند. امير مؤمنان "ع" پيش از آغاز نـبـرد تـمـام تـلاش خـود را بـه كـار گـرفـت تا از جنگ و خون ريزى جلوگيرى شود، امّا تـلاش هـاى آن حـضـرت مـؤثـر واقـع نـشـد و سـركـردگان خوارج خود را براى نبرد با حضرت مهيّا كردند. با اين حال، حضرت على "ع" خطبه اى ايراد نمود و پرچم امانى به دسـت ابـوايـوب انـصـارى داد كه هر كس در كنار آن قرار گيرد در امان است. در نتيجه اين سخنان، هشت هزار نفر از دوازده هزار نفر لشكر خوارج از آنان جدا شده و در كنار ''پرچم امان'' گرد آمدند. [ شرح نهج البلاغه خويى، ج 4، ص 135. ]

جـنـگ آغـاز شـد و طـى درگـيـرى شـديدى كه رخ داد تمام لشكر باقيمانده خوارج به جز تعداد انگشت شمارى كشته شدند و بدين صورت فتنه خوارج نيز به پايان رسيد.

ايـن نـبـرد نـيـز هـر چـند با سركوب و انهدام نهروانيان به پايان رسيد امّا عواقب سوء و حـوادث انـدوهبارى را در ميان مسلمانان بر جاى گذاشت كه از جمله آن ها مى توان به موارد ذيل اشاره كرد:

1 ـ ايجاد اندوهى فراوان در قلب مردم عراق به خاطر فزونى كشتگان و بروز دو دستگى و اخـتـلاف مـيـان آنان. همچنين بدبين شدن بسيارى از خويشاوندان و دوستان مقتولين نسبت به امير مؤمنان "ع".

2 ـ افـزايـش روح تـمـرّد و عصيان در ارتش اسلام، چنان كه به بهانه خستگى از جنگ در بـرابـر فـرمـان امـام "ع" سـسـتـى نـمـودنـد. ايـن عـامـل و عـوامـل ديـگر باعث شد آنان براى هميشه جنگ را رها سازند و سازش با معاويه را بر جنگ با وى ترجيح دهند.

در يـك جـمـع بـنـدى، مـجـموع توطئه هايى كه در حكومت امام على "ع" توسط مخالفان آن حضرت برپا گرديد موجب شد كه فرصت به دست آمده براى حضرت "ع" از دست برود و آن حـضـرت اكـثـر ايـام خلافت خود را مشغول نبرد و يا تجهيز قوا براى نبردها باشد و نتواند آن گونه كه مى خواهد اهداف بلند خود را پياده نمايد و نمونه اى از حكومت اسلامى را بـراى مـدتـى طـولانى در جامعه پياده كند، بلكه توطئه ها سبب شد كه حكومت، پس از وى به غاصبان برسد و حكومت بنى اميه و سپس بنى عباس تداوم يافته و درنتيجه عموم مسلمانان از برخوردارى از حكومت عدل اسلامى محروم بمانند.


احاديث منظوم از غررالحكم


1 ـ اَلصِّدْقُ اَمانَةُ اللِّسانِ. [ غررالحكم، ج 1، ص 65. ]

راستگويى و صداقت، امانتدارى زبان است.




  • اين نكته امير مؤمنان گفت
    تا وردِ زبان خويش، سازى
    ''اَلصِّدْقُ اَمانَةُ اللِّسانْ'' گفت



  • از ''صدق'' و امانتِ زبان گفت
    ''اَلصِّدْقُ اَمانَةُ اللِّسانْ'' گفت
    ''اَلصِّدْقُ اَمانَةُ اللِّسانْ'' گفت




2 ـ خَيْرُ الْمَواهِبِ الْعَقْلُ.
[ غررالحكم، ج 3، ص 420. ]

بهترين بخشش هاى خداوند، عقل است.




  • آدمى را، گره گشا، عقل است
    روشنى بخش و رهنما، عقل است



  • روشنى بخش و رهنما، عقل است
    روشنى بخش و رهنما، عقل است





سَرورِ مؤمنان، على "ع" فرمود:

''بهترين بخششِ خدا، عقل است.''

3 ـ اَلْمَعْصِيَهُ تَمْنَعُ الاِْجابَةَ. [ غررالحكم، ج 1، ص 201. ]

گناه، سبب اجابت نشدنِ دعا، مى شود.




  • هر گناهى، حساب مى گردد
    مرتضى گفت: ''با وجود گناه
    كِىْ دعا، مستجاب مى گردد؟''



  • همه، رنج و عذاب مى گردد
    كِىْ دعا، مستجاب مى گردد؟''
    كِىْ دعا، مستجاب مى گردد؟''




4 ـ مَنْ حَسُنَتْ سيرَتُهُ، لَمْ يَخَفْ اَحَداً. [ غررالحكم، ج 5، ص 253. ]

انسان نيكو سرشت، از هيچ كس نمى هراسد.




  • مؤمن از ابتلا، نمى ترسد
    ''مردِ خوش باطن و نكو سيرت
    از كسى ـ جز خدا ـ نمى ترسد''



  • از غم و، از بلا نمى ترسد
    از كسى ـ جز خدا ـ نمى ترسد''
    از كسى ـ جز خدا ـ نمى ترسد''




5 ـ اَلصَّمْتُ وَقارٌ. [ غررالحكم، ج 1، ص 31. ]

خاموشى، سبب وقار و هيبت انسان است.




  • مسلمان در دو عالَم، رستگار است
    خموشى، پيشه كُن، اى دوست! زيرا
    على فرمود: ''خاموشى، وقار است.''



  • و از بيهوده گويى، بركنار است
    على فرمود: ''خاموشى، وقار است.''
    على فرمود: ''خاموشى، وقار است.''




6 ـ اَلْحَسُودُ مَغْمُومٌ. [ غررالحكم، ص 36. ]

حسادت پيشه، همواره اندوهناك و غمگين است.




  • حسادت عادتى شوم است، اى دوست!
    على با شادى و، شور و شعف گفت:
    ''حسادت پيشه، مغموم است.'' اى دوست!



  • و از اخلاقِ مذموم است، اى دوست!
    ''حسادت پيشه، مغموم است.'' اى دوست!
    ''حسادت پيشه، مغموم است.'' اى دوست!




7 ـ اَلْعَيْشُ يَحْلُو وَ يَمُرُّ. [ غررالحكم، ص 138. ]

زندگانى، گاه تلخ است و گاه شيرين.




  • ''رسم ديرين روزگار اين است.
    آدمى، در ميان ''خوف'' و ''رجا''
    گاه، شادان و گاه غمگين است



  • يك زمان، تلخ و گاه شيرين است.''
    گاه، شادان و گاه غمگين است
    گاه، شادان و گاه غمگين است





8 ـ اَلاِْخلاصُ مِلاكُ الْعِبادَةِ. [ غررالحكم، ص 215. ]

معيار بندگى و عبوديّت پروردگار، خلوص نيّت است.




  • ز بين برنده ريا، اخلاص است
    انديشه غير، در دلت راه مده
    ''معيار عبادتِ خدا، اخلاص است.''



  • روشنگرِ روح و جان ما اخلاص است
    ''معيار عبادتِ خدا، اخلاص است.''
    ''معيار عبادتِ خدا، اخلاص است.''




9 ـ اَلْعِلْمُ اَصْلُ الْحِلْمِ. [ غررالحكم، ص 249. ]

دانش، اساس و بنيانِ بُردبارى است.




  • سرمايه فوز و رستگارى، علم است
    كوتاه سخن، اين كه على "ع"، نورِ يقين
    فرمود: ''اساس بُردبارى، علم است.''



  • درمان و علاج بى قرارى، علم است
    فرمود: ''اساس بُردبارى، علم است.''
    فرمود: ''اساس بُردبارى، علم است.''




10 ـ اَلْغَمُّ مَرَضُ النَّفْسِ. [ غررالحكم، ص 101. ]

غم و اندوه، بيمارى روح و جان آدمى است.




  • ''غم و اندوه، جان را مى گدازد''
    جهان را، تيره مى سازد بر انسان
    زمين و آسمان را مى گدازد



  • ز سر، تا استخوان را، مى گدازد
    زمين و آسمان را مى گدازد
    زمين و آسمان را مى گدازد





''يك ساعت عدالت از يك سال عبادت، برتر است.''

حضرت على "ع"

''اجراى عدالت بايد به صورت يك فرهنگ درآيد.''

"مقام معظم رهبرى، حضرت آيت الله خامنه اى"

/ 39