روزى حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها از پدر خود، رسول خدا صلّى الله عليه وآله تقاضاى يك انگشتر نمود؟پيامبر اسلام به دخترش فرمود: آيا مىخواهى تو را به چيزى كه از انگشتر بهتر است، راهنمائى كنمهر موقع كه نماز شب را خواندى، خواسته خود را از خداوند در خواست نما كه برآورده خواهد شد.پس چون حضرت زهراء سلام اللّه عليها حاجت خود را از خداوند متعال طلب كرد، ندائى شنيد:اى فاطمه! آنچه مىخواستى برآورده شد و هم اكنون زير سجّاده جانماز مىباشد.حضرت زهراء سلام اللّه عليها، سجّاده را بلند نمود و انگشترى از ياقوت زير آن بود؛ برداشت و بسيار خوشحال گشت و خوابيد.در خواب ديد كه وارد بهشت شده است و سه ساختمان قصر زيبا، حضرت را جلب توجّه كرد؛ لذا سؤال نمود كه اين قصرها براى كيستپاسخ شنيد: براى فاطمه، دختر محمّد صلّى الله عليه وآله مىباشد، حضرت داخل يكى از آن قصرها شد كه بسيار مجهّز و زيبا بود، در اين، بين چشمش به تختى افتاد كه سه پايه داشت، سؤال نمود: چرا اين تخت سه پايه دارد؟گفته شد: چون صاحبش از خداوند انگشترى خواست؛ پس يكى از پايه هاى اين تخت براى او انگشترى ساخته شد.چون صبح شد، حضور پدرش رسول خدا آمد و جريان خوابش را بيان نمود، حضرت رسول صلّى الله عليه وآله فرمود: فاطمه جان! دنيا براى شما و پيروان شما آفريده نشده است؛ بلكه آخرت براى شماها خواهد بود و بهشت وعده گاه ما و شما مىباشد.و سپس افزود: اين دنيا ارزشى ندارد، بى وفا و از بين رفتنى است و غرورآور و فريبنده خواهد بود.هنگامى كه حضرت زهراء سلام اللّه عليها به منزل خويش آمد، آن انگشتر را زير جانمازش نهاد و از آن منصرف گرديد.و چون شب فرا رسيد خوابيد، در خواب ديد كه وارد بهشت شده است و همين كه عبورش در آن قصر به همان تخت افتاد، ديد كه بر چهار پايه استوار گشته است، وقتى علّت را جويا شد.گفتند: صاحبش انگشتر را برگردانيد و تخت به همان حالت اوّليّه خود چهار پايه بازگشت.(20)