عروج ملكوتى يا پرواز نجاتبخش - چهل داستان و چهل حدیث از حضرت فاطمه زهرا (س) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چهل داستان و چهل حدیث از حضرت فاطمه زهرا (س) - نسخه متنی

عبداللّه صالحی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

عروج ملكوتى يا پرواز نجاتبخش

امام جعفر صادق صلوات اللّه عليه حكايت فرمايد:

هنگامى كه رسول خدا صلّى الله عليه وآله رحلت نمود، دو چيز گرانبها را در بين امّت خود به عنوان امانت قرار داد، كه يكى قرآن و ديگرى عترت و اهل بيتش عليهم السلام بود.

پس از آن به نقل از فاطمه زهراء عليها السلام حكايت فرمايد:

چند روزى پس از رحلت پدرم رسول خدا صلوات اللّه عليه، ايشان را در خواب ديدم و اظهار داشتم:

اى پدرجان! تو رفتى و با رفتن تو ارتباط ما با عالم وحى قطع گرديد؛ و هنوز سخنم پايان نيافته بود كه در همين لحظات متوجّه شدم، چندين نفر از فرشته هاى الهى نزد من آمدند و مرا به همراه خود بالا بردند.

وقتى وارد آسمان ها شدم، ساختمان هاى با شكوه و باغات بسيار سبز و خرّم را ديدم و چون به يكى از آن قصرهاى بهشتى نزديك شدم، مشاهده كردم كه چندين حوريه از آن بيرون آمدند و مىخنديدند و به يكديگر بشارت مىدادند.

و من با ديدن چنان صحنه هاى سعادت بخش و دلنشين، بسيار علاقه مند شدم كه نزد آن ها بمانم و برنگردم؛ ليكن در همين حالت از خواب بيدار شدم.

سپس حضرت صادق عليه السلام به نقل از اميرالمؤمنين، امام علىّ عليه السلام چنين فرمود:

ناگهان ديدم كه فاطمه زهراء عليها السلام حيرت زده و پريشان از خواب بيدار شد و مرا صدا زد، جلو رفتم و جريان را جويا شدم

و چون آن مخدّره مظلومه، خواب خود را برايم بيان نمود، از من عهد و پيمان گرفت كه چون رحلت نمايد كسى در مراسم تشييع و تدفين وى شركت نكند، مگر سه نفر از زنان به نام هاى:

امّ سلمه، امّ اءيمن و فضّه.

و هشت نفر از مردان كه به نام هاى:

دو فرزندش، حسن و حسين، عبداللّه بن عبّاس، سلمان فارسى، عمّار ياسر، مقداد و ابوذر غفارى بودند.

حضرت امام علىّ عليه السلام در ادامه فرمود: و در آن شبى كه وعده الهى فرا رسيد و فاطمه زهراء عليها السلام در آن شب قبض روح گرديد، متوجّه شدم كه آن مظلومه، بر عدّه اى تازه وارد سلام مىدهد و مىگويد: «وعليكم السّلام».

بعد از آن، همسر مظلومه ام به من خطاب كرد و اظهار داشت:

يا علىّ! اين جبرئيل امين است كه بر من وارد شده و مرا بر نعمت هاى بهشتى بشارت مىدهد.

پس از گذشت لحظه اى ديگر، باز اظهار نمود: «و عليكم السّلام»، و سپس به من خطاب نمود: اى پسر عمو! اين ميكائيل است كه بعد از جبرئيل بر من وارد شد.

در مرتبه سوّم دختر رسول خدا چشم هاى خود را گشود و اظهار داشت: و اين عزرائيل است كه اكنون وارد شد؛ و پدرم اوصاف و حالاتش را برايم گفته بود.

و بعد از آن عزرائيل را مورد خطاب قرار داد و گفت: سلام بر تو، اى گيرنده ارواح! تعجيل نما و جانم را برگير، وليكن سعى كن مرا عذاب ندهى و جانم را به سختى نگيرى.

و سپس به درگاه پروردگار متعال چنين اظهار نمود: بار خداوندا! من به سوى رحمت و بركات تو مىآيم، نه به سمت آتش و عذابِ دردناكى كه به معصيت كاران وعده داده اى.

و آن گاه، آن بانوى ستمديده در حالى كه رو به قبله دراز كشيده بود چشم هاى خويش را بر هم نهاد و به عالم بقاء رحلت نمود.(53)

در سوگ حضرت زهراء سلام اللّه عليها




  • بتاب اى مه تو بر كاشانه من
    بتاب اى مه كه بينم روى نيلى
    بتاب اى مه كه تا با قلب خسته
    بتاب اى مه كه شُويم من شبانه
    بتاب اى مه كه تا كلثوم و زينب
    بتاب اى مه حسن مادر ندارد
    بتاب اى مه گلستانم خزان شد
    بريز آب روان اَسماء، ولى آهسته آهسته
    ببين بشكسته پهلويش، سيه گرديده بازويش
    بُوَد خون جارى اى اسماء هنوز از سينه زهراء
    حسن اى نور چشمانم،حسين اى راحت جانم
    همه خواب و علىّ بيدار، سرش بنهاده برديوار
    روم شب ها سراغ او، به قبر بى چراغ او
    سينه اى كز معرفت گنجينه اسرار بود
    طور سينا تجلّى مشعلى از نور شد
    آن كه كردى ماه تابان پيش او پهلو تهى
    گردش گردون دون بين، كز جفاى سامرى
    صورتش نيلى شد از سيلى كه چون سيل سياه
    روى گيتى زين مصيبت تا قيامت تار بود(55)



  • كه تاريك است امشب خانه من
    بشويم در دل شب جاى سيلى
    دهم من غسل، پهلوى شكسته
    ز اشك ديده، جاى تازيانه
    ببيند روى مادر در دل شب
    حسين من كسى بر سر ندارد
    به زير خاك، زهراى جوان شد(54)
    به جسم اطهر زهراء، ولى آهسته آهسته
    به ريز آب روان رويش، ولى آهسته آهسته
    بنالم زين مصيبت ها، ولى آهسته آهسته
    بيائيد اى عزيزانم،ولى آهسته آهسته
    بگريد با دل خونبار، ولى آهسته آهسته
    بگريم از فراق او، ولى آهسته آهسته
    كى سزاوار فشار آن در و ديوار بود
    سينه سيناى وحدت، مشتعل از نار بود
    از كجا، پهلوى او را تاب آن آزار بود
    نقطه پرگار وحدت، مركز مسمار بود
    روى گيتى زين مصيبت تا قيامت تار بود(55)
    روى گيتى زين مصيبت تا قيامت تار بود(55)



/ 60