حق و تکلیف نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حق و تکلیف - نسخه متنی

عباس پسندیده

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید
‌صفحه‌ى 15

بدون علت فاعلى پديد آيد و يا مستقل و وابسته به خود يعنى علت فاعلى دارد و آن خودش است. اما اگر انسان نه تصادفى است و نه آفريده خود، بلكه خدايى و آفريدگارى دارد، بايد در تدوين حقوق، به سخن انسان آفرين مراجعه كرد. انسان حرّيت دارد و داراى حقوق فراوانى است. براى اين‏كه مكرّم است: (و لقد كرّمنا بني آدم)(35). ولى بايد توجه كرد كه كرامت او به استناد خلافة اللهى او است. كرامت انسان را بايد در كنار خلافت الهى انسان تفسير و تحليل كرد. تمام ارزش انسان به اين است كه خليفة اللّه است. اگر چنين است بايد ديد مقتضاى خليفة اللهى انسان چيست؟ مقتضاى خليفة اللهى اين است كه اگر كسى خليفه شخص معين شد، بايد كلام مستخلف عنه را ادا كند نه كلام خودش را.

خيلى‏ها، بعضى از اصول اوّلى را قبول دارند؛ مثلاً مى‏پذيرند كه انسان از حرّيت و آزادى برخوردار است و نيز قبول دارند كه انسان داراى كرامت است و نيز مى‏گويند: كرامت انسان به استناد خليفة اللهى او است. همه اين اصول معقول و مقبول است، اما آنان همينجا متوقف مى‏شوند و بيش از اين پيش نمى‏روند. پرسش اين است كه مقتضاى خليفة اللهى انسان چه مى‏شود؟ اگر موجودى «خليفه خدا» شد، بايد كلام مستخلف‏عنه را بزند. اگر گفته مى‏شود كه اومانيسم؛ يعنى «احترام به انسانيت و تكريم انسان»، اين سخن در برخى از جهات صحيح است ولى بايد ديد حاميان اين مكتب چه چيزى را بر اين مبنا بار مى‏كنند. آنان مى‏گويند: چون انسان كريم است پس تمام كارها بايد در مدار انسان بچرخد.

حقيقت سخنشان اين است كه «الحق يدور مدار الانسان حيثما دار» ولى اين مكتب صحيح نيست و با مقام خليفةاللّهى سازگار نيست. اين خدايى كردن انسان است. ا ين همان است كه قرآن كريم مى‏فرمايد: (أفرأيت من اتّخذ الهه هواه)! اگر كسى بگويد من به ميل خودم عمل مى‏كنم، هر چه فكر بشر است. هر چه خودم خواستم. اين يعنى من «اللّه» هستم نه خليفة اللّه! اگر كسى تحت ربوبيت اللّه نباشد، در حقيقت خلافت او را نپذيرفته است. چون خليفه كسى است كه قانون مستخلف عنه را بپذيرد. جانشين بايد از طرف رييس امضا كند. اگر كسى جانشين فلان رييس شد، نمى‏گويد من خودم رييس هستم.

اگر كسى به مقتضاى خليفة اللهى عمل نكند، ديگر انسانيت ندارد و در نتيجه كرامت و شرافتى هم نخواهد داشت؛ زيرا همه كرامت‏ها به پاس خلافت الهى بود، وقتى قانون خلافت رعايت نشد، خلافت منتفى است و با انتفاى خلافت همه شؤون وابسته به آن، رخت بر مى‏بندد. چنين موجودى فقط حيوان ناطق است: و در واقع بهيمه است و يا شيطان است «ان هم كالانعام بل هم اضل»، «شياطين الجن و الانس»، جماد است «كالحجارة أو أشدّ قسوة».

/ 41