بیشترلیست موضوعات مقدمه بحث نخست: انسان و حق حق چيست؟ انسان كيست؟ الف) هويت انسان ب) جايگاه انسان در هستى ج) ارتباط انسان با هستى جمع بندى بحث نخست بحث دوم: دين و حق انسان يك: آيا «بايد و نبايد»، حق محور نبوده و نافى «حق دار بودن» بشر است؟ جشن تكليف دو: آيا نظام بندگى و عبوديت با حقوق انسان در تضاد است؟ سه: آيا مجازاتهاى دنيوى و اخروى دليل تكليفگرا بودن دين است. دين، تأمين كننده حقوق انسان دين ابلاغ كننده حقوق واقعى بشر توضیحاتافزودن یادداشت جدید
صفحهى 17هستى پيرامون وى را گرفتهاند و لذا يكى از شؤون بشر، تعامل با هستى است. اين تعامل مىتواند سازنده و يا مخرّب باشد. چگونگى رفتار بشر تأثير مستقيم بر هستى مىگذارد. تمام اجزاى ريز و درشت و مرئى و نامرئى هستى، ارتباطى تنگاتنگ با يكديگر دارند. هر حركت بشر، بر نظام هستى تأثير مىگذارد. بنابراين، اگر بنا است حقوقى براى انسان تعريف و تنظيم شود، بايد به گونهاى باشد كه نظام هستى آسيبى نبيند. همان گونه كه انسان حق ندارد به خود ستم كند و خويشتن اصيل را از مقام و منزلتى كه دارد پايين بكشد، همچنين حق ندارد كه به محيط زيست و جهان پيرامونىاش ستم كند. حقوق انسان بايد با توجه به محيط پيرامونى بشر و جهانى كه در آن زندگى مىكند، تدوين شود.خداوند در اين باره چنين مىفرمايد: (لو اتبع الحق أهوائهم لفسدت السموات و الأرض و من فيهِنَّ).(39) لازم است عنايت شود كه دو عنصر حبّ در مقابل يكديگراند يكى حق و ديگرى هوى. اگر قانون بشر بر اساس ميل و هوس باشد، آسمان و زمين به فساد كشيده مىشود و نتيجه همان مىشود كه خداوند مىفرمايد: (ظهر الفساد في البرّ و البحر بما كسبت أيدي الناس)(40) ره آورد حقوق بشرى كه بر اساس تفكّر اومانيستى تنظيم شده باشد، چيزى جز فساد و تباهى نظام هستى نيست. تفكّر غير الهى به خود اجازه مىدهد كه به هر كشورى كه خواست يورش ببرد و آن را نابود كند. خداوند در باره حاكمان غير دينى مىفرمايد: (إن الملوك اذا دخلوا قرية أفسدوها)(41) نابودى كشورها ره آورد حقى است كه قدرتمندان براى خود قائلاند و اين گونه حقها ريشه در تفكّر انسان مدارى دارد.اين در حالى است كه قرآن كريم مىفرمايد: كه خداوند شما را در زمين قرار داد تا آن را آباد كنيد؛ (و استعمركم فيها).(42) آبادانى زمين نيز جز از راه ايمان و تقوا به دست نمىآيد: ( لو أن أهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الأرض)(43).حال اگر حقوق انسان بر اساس وحى و ايمان و تقوا تنظيم شود، زمين نيز آباد خواهد شد و اما اگر بر مبناى هوس باشد، ره آوردى جز فساد و نابودى نخواهد داشت. حقوقى كه طبيعت را نابود سازد، آيا مىتواند حق واقعى باشد؟ و اگر زمين به فساد كشيده شود، آيا زيان آن به خود بشر بر نمىگردد؟ و اگر قانون بشر، در نهايت زيان آور باشد، مىتوان آن را حق ناميد و تأمين كننده حقوق بشر دانست؟