بیشترلیست موضوعات مقدمه بحث نخست: انسان و حق حق چيست؟ انسان كيست؟ الف) هويت انسان ب) جايگاه انسان در هستى ج) ارتباط انسان با هستى جمع بندى بحث نخست بحث دوم: دين و حق انسان يك: آيا «بايد و نبايد»، حق محور نبوده و نافى «حق دار بودن» بشر است؟ جشن تكليف دو: آيا نظام بندگى و عبوديت با حقوق انسان در تضاد است؟ سه: آيا مجازاتهاى دنيوى و اخروى دليل تكليفگرا بودن دين است. دين، تأمين كننده حقوق انسان دين ابلاغ كننده حقوق واقعى بشر توضیحاتافزودن یادداشت جدید
صفحهى 23مال شما است؛ اگر زيان بار بود مال عامل است، اگر هم سودمند بود مال صاحب كار است.اگرچنين است پس همه تكاليف به حقوق بر مىگردد؛ يعنى اگر كسى به تكليف خود عملنكرد، «حق» خود را تضييع كرده است. اگر ترك تكليف منجر به تضييع حقوق شخص ديگرى مىشد، ممكن بود بگوييم كه تكليف، بار ديگرى است بر دوش مكلّف، اما وقتىترك تكليف، منجر به تضييع حقوق خود فرد شود، نشان مىدهد كه تكاليف راه استيفاى حقوقاند.4- نداى قرآن كريم در پيوند ناگسستنى عمل و عامل، اين است: (لها ما كسبت و عليها ما اكتسبت).(53) حرف «لام» در «لها» براى منفعت است و حرف «على» در «عليها» براى ضرر. آيه مزبور به روشنى بيان مىكند كه نه سود عمل كسى به دين، به خدا باز مىگردد و نه زيان عصيان و ترگ عمل به آن، به خداوند رجوع مىكند. اگر سود عمل كسى به دستور دينى به خدا بر مىگشت، معلوم مىشد كه اين تكليف براى تحقق يافتن حقوق خداوند است و نيز اگر زيان ترك آن به خدا مىرسيد، موجب ترك منفعت وى بود، معلوم مىشد كه اصل تكليفبراى حفظ حق خداوند است. اما وقتى سود و زيان فعل و ترك تكاليف، به خود انسانبر مىگردد، معلوم مىشود كه تعيين و تدوين احكام تكليفى، راه رسيدن به حقوق خود انسان است.5- صلاى وحى الهى در تعيين قلمرو ظلم، اين است كه: هدف تير ظلم فقط خود ظالم است. در آيات متعددى از قرآن آمده است كه بشر با سرپيچى از فرمان خداوند، در حقيقت به خودش ستم كرده است نه به خداوند؛ يعنى اداى حق، عدل است و تضييع حق، ظلم. اگر نتيجه ترك كارى، ظلم به شخص معيّن باشد، معلوم مىشود آن كار براى استيفاى حق الآن شخص بوده و اگر نتيجهاش ظلم به خود ظالم باشد، معلوم مىشود آن تكليف تأمين كننده حق خود فرد مزبور بوده نه شخص ديگر و تكاليف دينى از اين قبيلاند. در اين گونه موارد، ادبيات تكليفى و ادبيات حقى، دو روى يك سكهاند، نه دو حقيقت جدا از هم. گاهى معلمى با زبان تكليف سخن مىگويد و گاهى با زبان حق. اگر معلم بخواهد دبيرانه و معلمانه و مديرانه سخن بگويد، مىگويد شما مكلّفيد فلان روز اين مقدار مشق بنويسيد، اين مقدار مطالب تاريخى را حفظ كنيد...اما وقتى حكيمانه سخن بگويد، مىگويد كمال شما در تحرير فلان مقدار و تعلّم فلان مطلب و تحفّظ فلان مسأله است و اگر كسى از آن تحرير و تعلّم و تحفّظ گريخت چنين مىگويد: اين محصل گريز پاى، نه به ما آسيبى رساند و نه به مدرسه، بلكه به