بیشترلیست موضوعات مقدمه بحث نخست: انسان و حق حق چيست؟ انسان كيست؟ الف) هويت انسان ب) جايگاه انسان در هستى ج) ارتباط انسان با هستى جمع بندى بحث نخست بحث دوم: دين و حق انسان يك: آيا «بايد و نبايد»، حق محور نبوده و نافى «حق دار بودن» بشر است؟ جشن تكليف دو: آيا نظام بندگى و عبوديت با حقوق انسان در تضاد است؟ سه: آيا مجازاتهاى دنيوى و اخروى دليل تكليفگرا بودن دين است. دين، تأمين كننده حقوق انسان دين ابلاغ كننده حقوق واقعى بشر توضیحاتافزودن یادداشت جدید
صفحهى 5يكى از اضلاع سه گانه مثلثى است كه يك ضلع آن «جهان»، ضلع ديگر آن «انسان» و ضلع سوم آن پيوند «جهان و انسان» است. اين گونه نيست كه انسان كارى را بيرون از حوزه جهان يا منقطع از عالم انجام دهد، بلكه تمام ذرّات هستى او در عالم اثر مىگذارد؛ چه اينكه عالم هم در او اثر گذرا است. پس اگر كسى بخواهد انسان را بشناسد، چون انسان يكى از اضلاع سه گانه اين مثلث است، ناچار است جهان را بشناسد، از پيوند جهان و انسان آگاهى يابد و در باره شناخت انسانيتِ انسان نيز تلاش و كوشش كند. شناخت صحيح اضلاع سه گانه اين مثلث، راهى است مطمئن براى شناخت حقوق انسان؛ چرا كه حق انسان چيزى است كه با اين مثلث هماهنگ شود، يعنى هم با هويت و ساختار درون و بيرون انسان هماهنگ باشد، هم با نظام هستى و هم با پيوند انسان و جهان. پس اگر انسان در درون اين مثلث قرار دارد و در درون اين نظامِ به هم پيوسته زندگى مىكند، حقوق او، يعنى حقوق حكمت عملى و حقوقى كه در قبال اخلاق و فقه است و حقوقى كه به عنوان حقوق بشر، حقوق خانواده، حقوق جامعه و حقوق سياسى مطرح است. بايد با توجه به آن مثلث منظور منظوم شود. بايد ملاحظه كرد كه اولاً: چه چيزى در نظام هستى حق است، تا حقوق بشر با آن مطابق باشد. ثانياً: در ساختار انسان چه چيزى حق است تا حقوق بشر با آن هماهنگ گردد. ثالثاً: در پيوند ميان عالم و آدم، چه چيزى حق است تا حقوق بشر با آن همآوا باشد. اين يك اصل در شناخت حقوق انسان است.گفتنى است، شناخت انسان در فضاى اين مثلثِ نظام يافته، مىتواند راههاى فراوانى داشته باشد. بهترين راه آن، عنايت تام به رهنمود و سخن انسان آفرين است. انسان اگر موجودى تصادفى بود و مانند علفهاى هرز به خودى خود مىروييد، مىتوانست در شناخت خودش اظهار نظر كند. يا اينكه اگر معتقد شويم انسان تصادفى نيست و علّت دارد، ولى علّت فاعلىاش خودش مىباشد! آنگاه جامعه انسانى، عقل جمعى و مانند آن، مىتوانست در شناخت انسان كارگشا باشد و وقتى انسان خود را با خِرَدْ فردى يا جمعى شناخت مىتواند حق و تكليف خودش را مشخص سازد. اما اگر برهان عقلى و نقلى ثابت كرد كه انسان نه تصادقى است و نه وابسته به خود، بلكه در حدوث و بقا به خداوند وابسته است، ناچار است در شناخت انسان از راهنمايى انسان آفرين كمك بگيرد. اين نيز اصل ديگرى است كه بايد در شناخت آفريدهها، تعليم آفريدگار را مورد توجه قرار داد. در غير اين