بیشترلیست موضوعات مقدمه بحث نخست: انسان و حق حق چيست؟ انسان كيست؟ الف) هويت انسان ب) جايگاه انسان در هستى ج) ارتباط انسان با هستى جمع بندى بحث نخست بحث دوم: دين و حق انسان يك: آيا «بايد و نبايد»، حق محور نبوده و نافى «حق دار بودن» بشر است؟ جشن تكليف دو: آيا نظام بندگى و عبوديت با حقوق انسان در تضاد است؟ سه: آيا مجازاتهاى دنيوى و اخروى دليل تكليفگرا بودن دين است. دين، تأمين كننده حقوق انسان دين ابلاغ كننده حقوق واقعى بشر توضیحاتافزودن یادداشت جدید
صفحهى 7سبب ايجادى به نام خداوند باشد، به گونه ديگر. كارفرما حقوق و وظايفى دارد و كارمند حقوق و وظايفى ديگر. آنكه خالقى براى خود قائل نباشد، نظام حقوق و تكاليف او «انسان محور» است و كسى كه خالق خود را بشناسد، نظام حقوق و تكاليف او متناسب با مخلوق بودن خودش و خالق بودن خداى او است. بى شك آنكه در اصل پيدايش و بقا وابسته است، نمىتواند مبدأ پيدايش و منبع تداوم خود را ناديده انگارد. چگونه مىشود موجودى كه در اصل هويت به غير خود وابسته است، در بحث حقوق مستقل از مبدأ خود عمل كند؟ چنين مطلبى اصلاً فرض علمى ندارد.2- «معرفت ربوبيت خدا»؛ پرسش اين است كه پس از اصل خلقت انسان، تدبير گرِ امور وى كيست؟ آيا ربوبيت و پرورش انسان در دستان خود او است يا ربّ و پروردگار ديگرى دارد؟ اين بحث، هم درمورد كسانى كه خدا را قبول ندارند صدق مىكند و هم در باره كسانى كه خالقيت خدا را در مقام علم پذيرفتهاند. كسى كه خالقى براى انسان قائل نباشد، ربوبيت و تدبير شخص ديگرى را هم قبول ندارد.اما در ميان كسانى كه خالقيت خداوند را در مقام علم در مقام علم پذيرفتهاند، ممكن است كسانى باشند كه ربوبيت او را حداقل در مقام عمل به رسميت نشناسند. در قرآن كريم آمده است: (و لئن سألتهم من خلقهم ليقولن اللّه قل فاَنَّى يؤفكون)(13) اين گروه معتقدند كه تدبير امور آنان به خودشان تفويض شده و آنان خود صاحب اختيار خوديش هستند. خطر تفويض از خطر جبر هم بدتر است. اين در حقيقت ناديده گرفتن توحيد ربوبى است. با چنين نگرشى اگر كسى به سراغ بحث حقوق و تكاليف برود، بدون ترديد نتيجهاش با كسى كه خدا را ربّ خود مىداند، تفاوت اساسى خواهد داشت. كسى كه ربوبيت خدا را نپذيرد، در حقيقت ميل و هوس خود را خداى خود قرار داده است: (أفرأيت من اتخذ الهه هواه)(14) آنكه اُمانيستى مىانديشد، مىگويد: منشأ تقنين و تصميم انسان است و ديگر هيچ؛ طبع و ميل و فرهنگ و سنن او به منزله قرآن و عترت وى است و حقوق خود را بر اساس ميل و خواست خود تنظيم و تدوين مىكند. غافل از آنكه همواره ميل انسان با مصلحت او هماهنگ نيست: (عسى أن تكرهوا شيئاً و هو خير لكم و عسى ان تحبّوا شيئاً و هو كره لكم)(15)بديهى است كه چنين نظام حقوقى، ره آوردى جز ظلم بر خود ندارد. اينجا است كه گفته مىشود حقوق بشر بايد با واقعيات تكوينى هماهنگ باشد. ممكن است چيزى با ميل بشر تطبيق كند اما مطابق مصلحت وى نباشد و چه بسا چيزى براى بشر ناخوشايند است، ليكن به