ارزش هاى هم سو با توسعه اقتصادى ـ اجتماعى در كشورهاى توسعه يافته
نگرش علمى و آمادگى براى تحوّل و نوآورى نگرش علمى اولين و مهم ترين خصيصه اى است كه جريان توسعه از جنبه فرهنگى بدان نياز دارد و حاكم بودن آن بر فرهنگ جامعه به اين معناست كه انسان ها بايد به مجموعه آراء فرهنگى خود اين تفكّر را اضافه كرده باشند كه هر حادثه اى علّت يا عللى دارد كه قابل كشف است و كشف آن ها بايد به روش علمى صورت گيرد. (روش علمى عبارت است از مشاهده دقيق و موشكافانه، طرح فرضيه، آزمون فرضيه، طرح نظريه علمى و عدم تعصّب غير علمى.) به عبارت ديگر، بايد اعتقاد عمومى به اين باور فرهنگى پيدا شود و براى استفاده از اين روش نياز به استدلال نباشد. (نداشتن تعصّب غير علمى به اين معناست كه بپذيريم ممكن است آزمون جديدى نظريه علمى ما را رد كند.) بنابراين، نبايد به دنبال اين باشيم كه اگر آزمون خلاف نظريه ما را ثابت كرد به هر طريق، اصرار ورزيم كه نظريه ما درست است و آزمون مورد بحث اعتبارى ندارد. خصلت روش علمى اين است كه كار و فعاليت علمى بايد با بررسى، مطالعه و مشاهده دقيق و خوددارى از قضاوت فورى صورت گيرد.( )جامعه غربى به صورت يك باور فرهنگى، به علم و كارايى آن معتقد گرديده است و براى حل مشكلات به سراغ متخصصان مربوط به هر رشته مى رود. آن ها به اين نتيجه رسيده اند كه بدون علم و تخصص، اگر بخواهند مشكلى را حل كنند دچار حيرت و سرگردانى شده، به راه خطا خواهند رفت. به عبارت ديگر، در فرهنگ جامعه اعتقاد به قانونمند و قابل پيش بينى بودن كارها غلبه يافته است و از بينش هاى خرافى همراه با عقيده به شانس و تصادف ـ كه افراد را نامنظم و غير مسؤول بار مى آورد و احياناً به سوى تنبلى و جبرگرايى سوق مى دهد ـ پرهيز مى گردد.لازمه چنين نگرشى حذف عناصر خرافى و ضد توسعه از فرهنگ جامعه است، به طورى كه در چنين وضعى، ديگر كسى طرفدار بى چون و چراى حفظ سنّت ها نباشد، بلكه در راستاى اعتقاد به توسعه و ضرورت رسيدن به آن، هر كس درصدد كسب دانش و تخصص لازم و ايفاى نقشى مؤثر براى دست يابى به اين هدف باشد. در اين زمينه، روحيه استقبال از تغيير و گرايش به سمت پويش و نوآورى در جوامع پيشرفته يك ارزش محسوب مى شود و اين وظيفه را بر عهده نظام آموزشى قرار مى دهد تا افراد را از دوران كودكى براى زندگى در محيطى پر تحول و تغييرپذير آماده سازد.( )بديهى است جامعه اى كه در آن روحيه علمى حاكم نبوده و گرايش به پويايى و نوآورى و آمادگى براى تغيير و تحول نباشد اولاً، نمى تواند وضع موجود خود ـ يعنى شرايط و امكانات داخلى ـ را براى توسعه و موانع و مشكلات آن به خوبى بشناسد و در نتيجه، در توليد قادر به اتخّاذ بهترين و كاراترين روش نيست; زيرا افراد آن جامعه روابط بين پديده ها و ميزان تأثير هر كدام را بر ديگرى كشف نكرده اند.( ) ثانياً، همواره دست نياز به سوى كشورهاى توسعه يافته دراز مى كند و به جاى تقويت و تحكيم اقتصاد خود، همواره موجب رونق اقتصاد و تجارب كشورهاى پيشرفته مى گردد. به طور كلى، مسير و نرخ توسعه سياسى و اقتصادى در يك كشور تا حد زيادى مبتنى بر محتواى اذهان نخبگان آن است و فكر آن ها بايد به گونه اى باشد كه تغيير و تحول را ارزشمند بشمارد و براى نوآورى افراد ارزش قايل باشد.( )