رفيق -دائمي - مرگ نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مرگ - نسخه متنی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رفيق -دائمي

ازشيخ بهاءالدين عاملي معروف به شيخ بهائي متوفي 1031ه .

ق نقل شده است كه گفت روزي به ديداريكي ازعرفاي صالح واهل حال كه دريكي ازمقبره هاي قبرستان اصفهان ماواگزيده بودرفتم ،دمي بااونشستم واحوال پرسيدم ،اوگفت من ديروزدراين قبرستان حادثه عجيبيي مشاهده كردم وآن اينكه جماعتي راديدم جنازه اي راآوردندودراين قبرستان درفلان موضع دفن كردندورفتند،پس از ساعتي بوي بسيارخوشي به مشامم رسيدكه ازبوهاي خوش اين دنيانبود،حيران شدم وبه اطراف نگريستم ببينم اين بوي خوش ازكجاميرسد،ناگاه جوان خوش قامت و رعناچهره اي كه لباس زيباپوشيده بودواردقبرستان شدوكنارآن قبررفت و نشست ناگاه مفقودگرديد،خيلي تعجب كردم كه خدايااين جوان كه بود؟وكجا رفت ،آيادردرون قبررفت ،پس جرابيرون نيامد؟همچنان بهت زده بودم ، ناگاه بوي بسياربدي به مشامم رسيدكه پليدترازهربوي بدي بود،به طرف چپ و راست نگاه كردم ،ديدم سگي واردقبرستان شد،وبه سوي آن قبرميرفت ،تابه آن قبررسيدوهمانجاپنهان شد،من بيشترتعجب كردم ،ناگاه ديدم آن جوان ازقبر بيرون آمدولي بسياربدحال وبدهيئت شده بود،چهره اش راخون آلودديدم ،واز همان راهي كه آمده بود،ميرفت ،من معقب اورفتم وازاوخواهش كردم كه حقيقت حال رابيان كند .

اوگفت من عمل نيك اين ميت بودم ،وماموربودم كه درقبراوجاي بگيرم ومونس تنهائي اودرتاريكي قبرباشم ،ناگاه اين سگي كه ديدي آمد،اين سگ عمل زشت اوبود،واردقبرشد،من خواستم اورابيرون كنم ، تاوفاداري رابه صاحبم ابرازنمايم ،آن سگ مرادندان گرفت وگوشت مراكند، ومراچنانكه ميبيني مجروح كردوبرمن غالب شدونگذاشت درقبربمانم ، ناگزيرميت راواگذاشتم وازقبربيرون آمدم .

شيخ بهائي هنگامي كه اين جريان راازآن عارف شنيد،فرمودراست گفتي ،به عقيده مااعمال انسان به صورتهاي مناسب خود،مجسم ميگردد .

/اربعينيات قاضي سعيدقمي مطابق نقل منازل الاخره محدث قمي ص 56 .

/ 45