موضوع:لحاظ بعد معنوى اعمال در اوامر و طاعات الهى - صحیفه امام جلد 19

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

صحیفه امام - جلد 19

مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سخنرانى

زمان:

قبلازظهر 1 فروردين 1364 / 28 جمادى الثانى 1405

مکان:

تهران، حسينيه جماران

موضوع:لحاظ بعد معنوى اعمال در اوامر و طاعات الهى

مناسبت:

عيد نوروز

حضار:

خامنه اى، سيدعلى (رئيسجمهور)، هاشمى رفسنجانى، اکبر (رئيس مجلس شوراى اسلامى )، موسوى اردبيلى، سيد عبدالکريم (رئيس ديوانعالى کشور)، موسوى، ميرحسين (نخست

بسم اللّه الرحمن الرحيم

وزير) و مقامات لشکرى و کشورى لحاظ نمودن بعد معنوى پيروزيها من سال جديد را به همه مسلمين جهان، مستضعفان جهان و به ملت شريف خودمان و به آقايان و به همه کسانى که در جبهه ها مشغول خدمت هستند، يا در پشت جبهه ها و تمام کسانى که در اين انقلاب دخالت داشتند و فداکارى کردند، شهيد شدند، مفقود شدند، اسير شدند، به همه اينها تبريک عرض مى کنم و اميدوارم که اين سال جديد يک سال خوشى براى ملت ما و براى ملت هاى تحت ستم دنيا باشد.

تمام اين پيروزى ها و عدم پيروزى ها و سلطنت ها و ابرقدرتى ها و همه ، گذراست.

ما اين جا نشستيم، بلااشکال در صد سال ديگر از ما خبرى نيست، گذشته است، رفته است، پيروز بشويم رفته است، شکست بخوريم رفته است، قدرت داشته باشيم رفته است، نداشته باشيم گذشته است.

آن که باقى است، آن است که در پيش خودمان است.

آنچه باقى مى ماند، ما و چيزهايى که حمل مى کنيم به عالم ديگر است.

ما بايد فکر اين معنا باشيم که خدمت بکنيم، خدمتى که براى ما سرمايه باشد براى آن جهان.

زدن و پيروز شدن و فتح کردن و همه اينها اگر آن بعد معنوى اش نباشد، همه اش شکست است، بلکه آنهايى که بيشتر در نظر مردم پيروزند، شکسته ترند.

اين قدرت هاى بزرگى که در عالم بوده است و هست و خواهد بود، اينها اگر آن بعدى که آنها را به سعادت مى رساند نداشته باشند، تمامش شکست است.

چند روز خورد و خواب و جنايت و خيانت و بعدش تمام، اين جا بسته مى شود و در آن عالم باز مى شود، صحيفه ما باز مى شود.

همه اين عالم شهادت مى دهند براى ما، همه حاضرند.

ما بايد که فکرى بکنيم که نصرت کنيم خدا را، ان تنصروااللّه ينصرکم.

جنگ نيست، انزوا هم نيست پيشرفت نيست، شکست هم نيست.

نصرت يک معنايى است که در خود انسان بايد متحقق بشود.

ما اگر چنانچه در همه جبهه ها پيروز بشويم، لکن به عنوان نصرت خدا نباشد، براى نصرت خودمان باشد، بخواهيم که خودمان يک جايى را بگيريم، ما نصرت خدا را نکرديم و خدا هم آن وعده اى را که داده اند، عمل نمى کنند، اگر عمل کنند يک عنايت خاصى است، ربطى به ما ندارد.

آنى که وعده کرده است که ان تنصروااللّه ينصرکم و يثبت اقدامکم(1)، آن اين است که شما جبهه نصرت را بازکنيد، خدا هم باز مى کند.

شما براى خدا کار کنيد.

براى خدا پيش برويد، براى خدا زحمت بکشيد، براى خدا همه کارها را انجام بدهيد.

آن که در جبهه هست براى خدا بايد جبهه باشد.

آن که پشت جبهه است براى نصرت خدا باشد.

اين کسى که متصدى امور لشکر است براى خدا متصدى باشد.

آن که متصدى امور کشور است براى نصرت خدا باشد.

آن که در مجلس است براى خدا در مجلس باشد، براى نصرت خدا باشد.

و بالاخره اگر همه در نصرت خدا باشيم، خدا به وعده خودش بى اشکال عمل مى کند.

اگر نقصى باشد در ماست.

اگر ما به خيال خودمان پيروزى داريم پيدا مى کنيم، لکن نصرت خدا نباشد، يعنى براى او نباشد براى پيشرفت مقاصد الهى نباشد، مقاصد الهى مقصود اين است که براى مظلومان، براى مستمندان، براى پيشرفت احکام اسلام، براى دفع ظلم از مظلومان، براى قطع يد ستمگران، همه اينها براى خدا، خدا فرموده است، ما عمل مى کنيم.

اگر فرموده بود که برويد در منزلتان بنشينيد، آن وقت ما براى خدا مى رفتيم منزل مى نشستيم.

وقتى مى فرمايد که قتال کنيد.قاتلوهم(2) براى خدا، براى اطاعت اوست.

وقتى براى اطاعت اوست، نصرت و شکستش هيچ فرقى با هم ندارد، براى اين که ، اين وجهه الهى اش همه اش نصرت است.

آن چيزى که مربوط به معنويات است و مربوط به يک جهان ديگر است و براى ما، مايه دست است، براى ما سرمايه است، وقتى در دست ما باشد، چه شکست بخوريم و چه پيروز بشويم، هيچ فرقى با هم ندارد، و اگر اين معنا نباشد باز هم فرقى ندارد، بلکه پيروزى ها شکستش بيشتر است.

ناراحت نشدن از سخن مردم در اطاعت الهى بايد ما جديت کنيم که اين معنا را درست بکنيم.

دنبال اين باشيم که اگر چنانچه متصدى امر دولتيم، دولتى باشيم که براى خدا کار بکنيم.

و براى خدا کار کردن،اين است که ببينيم خدا چى فرموده است، چى گفته است، ما بايد بکنيم.

فرموده است که به مستمندان بايد برسيد، به ضعفا بايد برسيد، به مردم فقير بايد برسيد،براى همه بايد تهيه کنيد.

وقتى که بنا شد ما براى اين جهت خدمت کرديم، ايننصرت خداست.

نصرت خدا، نصرت بندگان خداست نصرت دين خداست.

وقتى ما نصرت کرديم بندگان خدا را براى خدا، براى اين که اينها عيال اللّه هستند.

ما اگر چنانچه در جبهه ها هم پيروز نشويم، اين جا پيروزيم.

و اگر اين طور نشد، شکست خورديم از همين حالا، در اوج پيروزى در شکست هستيم و در حضيض شکست، پيروز هستيم.

ميزان، اين است و ما بايد اين را در نظر بگيريم.

در هيچ پيروزى به مقدار خارج از متعارف که مربوط به خدا نباشد، غرور و خوشحالى پيدا نکنيم و در هيچ شکستى سرشکستگى نداريم، براى اين که ، ما نمى خواستيم خودمان يک چيزى بشويم که سرشکستگى پيدا کنيم، ما مى خواستيم اطاعت امر خدا را بکنيم.

خدا فرموده است: برويد دست ظالم را قطع کنيد.

ما مى رويم، آن قدرى که قدرت داريم، دست ظالم را، بتوانيم قطع مى کنيم، نتوانستيم، کار خودمان را انجام داده ايم.

به ما فرموده است که قاتلوهم، يا خداوند تعزيرشان مى کند به دست شما.

ما مقاتله مى کنيم، اطاعت است، يعنى سربسته و دربسته در اختيار او بايد باشيم، اطاعت بکنيم، دنبال هرچى مى رويم اطاعت بکنيم.

اگر موعظه مى کنيم براى اطاعت خدا باشد و اگر موعظه مى شنويم هم براى اطاعت خدا باشد.

اگر جنگ مى کنيم براى خدا باشد، اطاعت خدا باشد و اگر صلح مى کنيم، اطاعت خدا.

هر جا فرموده آن کار را بکنيد، آن کار را مى کنيم.

هرجا فرموده اين کار را بکنيد، اين کار را مى کنيم.

اگر اين طور شديم که از خودمان يک چيزى را مايه نگذاشتيم، هر چه هست از اوست، چيزى هم نداريم که مايه بگذاريم، خيال مى کنيم چيزى داريم، هر چى هست از اوست.

هرچى ما خيال مى کنيم داريم، نه ! از اوست پيش ما، امانت است.

اين امانت هم يک وقتى رد مى شود به خودش.

اگر هم داشته باشيم به خيال خودمان، از ما نيست، اشتباه مى کنيم.

همه عذاب هايى که در آن عالم هست براى نفهمى آدم است.

خيال مى کند خودش چيزى است، چون خيال مى کند خودش چيزى است، مى خواهد به همه تفوق پيدا کند.

چون براى خودش هست، مى خواهد همه چيز را براى خودش تحصيل بکند، و اين است که انسان را به شقاوت مى رساند.

و سعيد اين است که هم چيز را براى او بخواهد و براى او خواستن، يعنى براى بندگان خدا، براى احکام خدا.

ما اگر چنانچه در اين جنگى که برمان تحميل شده است، دفاع مى کنيم و دفاع کرديم و بيرون کرديم اين اشخاص جنگجوى مفسد را، براى اين است که خدا فرموده است: دفاع بايد بکنيد.

دفاع هست، ما دفاع مى کنيم.

اگر هم فرموده بود که نه ، برويد جنگ بکنيد، مى رفتيم جنگ مى کرديم.

حالا چون فرموده دفاع است، ما دفاع مى کنيم.

مادامى که آنها مشغول اين کارهاى مفسده جويى هستند، ما هم بايد دفاع کنيم، يعنى، ما اطاعت امر خدا مى کنيم، هر کس هم هر چى مى خواهد بگويد.

اگر براى خدا شد، از حرف هاى مردم هيچ ناراحت نمى شويم، حرف را همه مى زنند، حرف زده مى شود.

شما بايستيد شب و روز را اطاعت خدا بکنيد، برايتان يک چيزى مى گويند، برويد براى جنگ و همه کار بکنيد براى خدا، برايتان يک چيزى مى گويند.

مامون نيستيد از زبان مردم، همان طورى که پيغمبر اکرم مامون نبود، براى او آن همه مى گفتند، براى اميرالمؤمنين هم آن همه مى گفتند.

لکن آنها براى اين که ، کارشان براى خدا بود از اين که بگويند فرض کنيد که ، مگر اميرالمؤمنين نماز هم مى خواند مگر على نماز هم مى خواند که تو مسجد کشتندش او از اين ناراحت نمى شود.

اگر ناراحت بشود، براى اين که چرا يک آدمى اين طور است، نه چرا براى من مى گويد.

انبيا، ناراحت اگر مى شدند براى اين بود که چرا بايد بندگان - اين مردمى که آمدند در اين جا و بنده هستند- خودشان را مستقل بدانند و براى خودشان کار بکند و فساد بکنند، براى اين دلسوزى مى کردند.

و احتمال من مى دهم که ما اوذى نبى مثل ما اوذيت(3) هم، اين معنا باشد.

من احتمال مى دهم که آن معرفتى که رسول خدا داشت، ديگران نداشتند، مقاماتشان هر چه بود، به اندازه ايشان نبود.

و هر چه مقامات بيشتر است راجع به معصيت هايى که در عالم مى شود، بيشتر اذيت مى شود.

اگر بشنود که در آن سر دنيا يک کسى يک کسى را اذيت کرده اين ناراحت بشود، نه از باب اين که شهر خودم است، نه از باب اين که مملکت خودم است، اقرباى خودم است، از باب اين که يک مظلوم در دنيا واقع شده .

ولهذا مى بينيد که حضرت امير آن طور مى فرمايد که وقتى که آن چيز را از پاى يک ذمى بيرون آوردند، مى فرمايد مرگ براى انسان چطور است(4).

از ظلم، بما انه ظلم(5) بدش مى آيد، نه از ظلم به خودم، از خوبى به آن طورى که خوب است خوشش مى آيد.

هر کس هم به هر کس خوبى کند، از باب اين که خوبى است خوشش مى آيد.

هرکس هم به هرکس ظلم کند، از باب اين که ظلم است ناراحت مى شود.

اين معنى، اين است که يک انسانى بداند که چى هست و کجا هست و کجا مى رود.

همه اين بساط برچيده مى شود، لکن صحف ما برچيده نمى شود، هست، آن طرف است.

پرده را الان هم اگر بردارند، ما خودمان مى بينيم که چه کرديم، چى هست، ديگران هم مى بينند، اگر ستاريت خدا نباشد.

معصيت خداوند در کارشکنى و ضربه به وحدت ما دنبال اين باشيم که اطاعت خدا بکنيم.

خدا فرموده است که شماها بايد با هم باشيد، اتحاد داشته باشيد، وحدت.

اگر کسى يک کلمه بگويد که به اين وحدت صدمه بزند، اين معصيت کار که هست هيچ، خائن که هست هيچ، معصيت يک معصيتى است که ممکن است که يک کشورى را به هم بزند.

اگر کارشکنى براى اين وحدت بشود، اين وحدتى که الان در بين ملت ما موجود است، بين دولت و ملت ما موجود است، اگر يک نفر خدشه بکند بر اين، بخواهد به هم بزند اين وحدت را، اين معصيت خدا را کرده است و در حضور خدا، معصيت خدا را کرده است و علاوه بر اين جنايت بر جمهورى اسلام کرده .

اگر اين معنا در ذهن انسان باشد که خدا فرموده است که با هم باشيد، تنازع با هم نداشته باشيد، خدا فرموده است که وحدت داشته باشيد، و ما براى خدا وحدت مى خواهيم داشته باشيم، اين وحدت را کسى نمى تواند به هم بزند، اين وحدت الهى است، اين يداللّه است.

يداللّه فوق همه ايدى(6) است، اين را کسى نمى تواند به هم بزند.

اما اگر براى خودم هى مى خواهم بکشم، اگر هم مى گويم وحدت پيدا کنيد که خودم به نوايى برسم، اين مال شيطان است، هيچ اثرى ندارد، يعنى اثر سوء دارد براى انسان.

ما بايد دنبال تحکيم وحدت خودمان باشيم.

ملت و دولت مان خيال نکند که او دولت است و آن ملت.

همه مال يک کاروان هستيم که رو به آن عالم مى رويم و بايد اطاعت خدا بکنيم و با هم بايد باشيم.

اگر اين طور باشد، پيروزى هيچ اشکال ندارد، که نصيبتان مى شود و اين پيروزى اى است که خدا مى دهد، اين نصرتى است که خدا مى دهد، او را ما با جان و دل قبول مى کنيم چون هديه خداست.

و اگر خداى نخواسته ، اين طور نباشد و ما با زور شمشير فرض کنيد و با زور تفنگ پيروز بشويم و پيروزى را از خودمان بدانيم، اين پيروزى نيست، اين شکست است، حالا شما خيال مى کنيد پيروزى است اما اگر پرده برداشته بشود، مى بينيد يک شکست بزرگ است.

بايد با هم باشيد.

براى اطاعت خدا که فرموده است که بايد با هم باشيد، وحدت بايد داشته باشيد، اختلاف نبايد داشته باشيد.

ما بايد وحدت داشته باشيم، يعنى حفظ کنيم وحدت را.

وحدت هست، لکن ادامه مى خواهد.

ادامه بايد بدهيم ما اين وحدت را و او اين است که به حرف کسانى که خداى نخواسته مى خواهند تفرقه بيندازند، به حرف آنها گوش ندهيم اصلش.

البته در هر جايى هستند اشخاصى که بخواهند که فساد بکنند، لکن وقتى يک ملتى براى خدا وحدت را مى خواهد ايجاد کند و واحد باشد با ديگران، اين ديگر گوشش به حرف اين کسى که فساد مى خواهد بکند، بدهکار نيست.

گوش آن آدمى بدهکار است که در او يک سستى هست در اين جهت.

در جهت معنويت و الهيت وقتى که يک سستى باشد، آن وقت آن چيزهايى که گفته مى شود، در انسان تاثير مى کند.

تاثيرش هم کم کم زياد مى شود، يک وقتى انسان هم مى شود از آن ورى.

اما اگر اين جهت را محکم کرديم ما که ما براى خدا، از خدا هستيم و براى خدا بايد عمل بکنيم و به خدا مراجعه مى کنيم،اناللّه و انا اليه راجعون(7) ما از اوييم، به او برمى گرديم، او فرستاده ، برمى گرديم، اگر ما اين را تحکيم کنيم در قلبمان که ما از او هستيم، و هر چه او گفته است بايد بکنيم.

گفته است که با هم بايد باشيد که اگر با هم باشيد کسى نمى تواند شما را چه بکند، ما هم با هم بايد باشيم براى اطاعت خدا.

اسلام خواهى ملت ايران منشا دشمنىها اين نصرت خداست، اين نصرتى است که تخلف ندارد از نصرت هايى که خدا مى کند، ما او را نصرت مى کنيم، ما بنده ضعيف، نصرت بندگان خدا را براى او مى کنيم و او به واسطه عنايات زيادش اين را نصرت خودش حساب کرده است، با اين که غنى از همه عالم است.

نصرت ضعفا را، نصرت مظلومين را نصرت خودش حساب کرده است و گفته است: ان تنصروا اللّه و الا نصرت خدا يعنى چه ما کى هستيم که نصرت خدا را بکنيم عالم کى هست همه موجودات عالم هيچند.

نصرتى که ما بکنيم از دين خدا، نصرتى که بکنيم از بندگان خدا، خدا به عنايت خودش اين را نصرت خودش حساب کرده ، فرموده اند: ان تنصروا اللّه، ما مى دانيم که خدا محتاج به نصرت ما نيست، لکن نصرت بندگان خدا را مى کنيم، نصرت دين خدا را مى کنيم و خدا به عنايت خودش قبول کرده است که اين نصرت من است.

و ما شک نداريم که خدا - غنى مطلق - که گفته است که نصرت من را بکنيد و نصرتتان مى کنيم، اگر ما ضعفا، نصرت او را کرديم، او نصرت ما را مى کند، اين مسئله عقلى است.

او فرموده است که بايد با هم باشيد، اگر ما دنبال اين معنا باشيم که اطاعت اين امر خدا را بکنيم، هر کس هر حرفى بزند به گوش ما فرو نمى رود، هر شايعه اى درست بکنند، شايعه ها همه خنثى مى شود، هر دروغپردازى که بکنند - تبليغاتى که در خارج دارد مى شود و در هرجا - همه اش خنثى خواهد شد، براى اين که ، ما اين پايه را محکم کرديم که ما براى خدا وحدت داريم.

ما وحدتمان براى اين نيست که خودمان به جايى برسيم يک کارى بکنيم.

خدا فرموده وحدت داشته باشيد، براى او وحدت داريم و اين وحدت که براى خداست، هر کيدى در مقابلش خنثى است.

براى اين که اين کيد، کيد با خداست، اين دشمنى، دشمنى با خداست.

وقتى ما براى خدا اين کار را کرديم، کسى اگر مخالفت کند، مخالفت با خدا کرده است.

چون ما براى او مى کنيم، آنها هم براى اين که ما براى خدا مى کنيم دارند دشمنى مى کنند.

الان دشمنىها براى اين است که ما براى اسلام داريم کار مى کنيم، و الا ما چيزى نيستيم که .

آنها مى بينند که اسلام اگر چنانچه دامنه اش توسعه پيدا بکند، دامنه نفاق برچيده مى شود، دامنه کفر برچيده مى شود، همه اين چيزها از بين مى رود، قدرت ها فلج مى شوند.

اينها ديدند که يک موج کوچکى در اين جا پيدا شده ، لکن الان در شرق و غرب از آن حرف است، صحبت است، اينها از اين صحبت مى ترسند.

الان ايران در همه جا مطرح است، آنها از اين مطرح شدن مى ترسند.

ايران هم براى خودش، براى اين بيست ميليون نيست، براى اين چهل ميليون، پنجاه ميليون نيست، پيشتر هم بوديم.

ايران براى اين است که مردم يک تحول الهى پيدا کرده اند، و اين تحول الهى اسباب اين شد که با هم شدند و قدرت بزرگى را - مثل قدرت شيطانى رژيم سابق - در هم شکستند، و مقابل همه قدرت ها هم ايستاده اند، مردانه ايستاده اند، مشتشان را هم محکم نگه داشته اند، مى گويند ما نه شرق را مى خواهيم، نه غرب را مى خواهيم.

اگر شرق با ما بسازد و نخواهد به ما آن طمطراق شرقيت خودش را نشان بدهد، ما اهل جنگ نيستيم، اگر غرب هم همين طور باشد ما نيستيم.

هر يک از اينها بخواهند تعدى بکنند ما تا آخر نفرمان مى ايستيم مقابلش.

نصرت الهى اگر چنانچه اين معنا در قلب ما واقع شده باشد که نصرت کشور اسلامى ، نصرت خداست و نصرت بندگان خدا، نصرت خداست، نصرت مظلومان، نصرت خداست، اين معنا اگر در قلب ما محکم بشود، از هيچ چيز نبايد بترسيم.

و انشاءاللّه نمى ترسيم و هيچ کس هم به ما نمى تواند که غلبه کند و در همه جا هم پيروز هستيم.

در همه جبهه ها، در جبهه هاى جنگ، در جبهه هاى صلح، در جبهه هاى - عرض مى کنم که - بيمارستان، در همه جا پيروز هستيم.

و من اميدوارم که خداى تبارک و تعالى به ما توفيق بدهد که ما بتوانيم به اين مقصدى که مقصد انبياست برسيم.

و ما انشاءاللّه با هم باشيم و اين قافله را با هم به منزل برسانيم و اين امانت را به صاحب امانت رد کنيم.

1- سوره محمد(ص)، آيه 7: اگر خدا را يارى کنيد، خدا هم شما را يارى کرده و قدمهايتان را استوار مى کند.

2- سوره بقره ، آيه 193: و قاتلوهم حتى لا تکون فتنة و يکون الدين للّه با کافران جهاد کنيد تا فتنه و فساد از روى زمين برطرف شود و همه دين، از آن خدا باشد.

3- هيچ پيامبرى آنچنان که من آزار ديدم، آزار نديد.

مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 247.

4- نهجالبلاغه ، خطبه 27.

5- ظلم از آن جهت که ظلم است.

6- جمع يد: دست.

7- سوره بقره ، آيه 156: ((ما همه از خداييم و به سوى او باز مى گرديم)).

/ 251