موضوع:رسالت و وظايف روحانيون - صحیفه امام جلد 19

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

صحیفه امام - جلد 19

مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سخنرانى

زمان:

صبح 16 ارديبهشت 1364 / 15 شعبان 1405

مکان:

تهران، حسينيه جماران

موضوع:رسالت و وظايف روحانيون

مناسبت:

سالروز ميلاد حضرت مهدى (عج)

حضار:

مهدوى کنى، روحانيون و طلاب حوزه علميه قم، روحانيون تهران، آذربايجان شرقى و غربى و خراسان، روحانيون اهل تسنن ترکمن صحرا، سيستان و بلوچستان روحانيون و ائمه جمعه

بسم اللّه الرحمن الرحيم

مراکز استان و شهرستان از استان فارس، يزد، اصفهان و طلاب غير ايرانى مقيم قم کسب رضايت الهى در انجام وظيفه تبريک اين عيد بزرگ و اين روز عزيز را به خدمت همه آقايان، به همه ملت و ملتهاى اسلامى و مستضعفان جهان عرض مى کنم.

و من اميدوارم که انشاءاللّه برسد روزى که آن وعده مسلم خدا تحقق پيدا کند و مستضعفان مالک ارض بشوند.

اين مطلب وعده خداست و تخلف ندارد(1)، منتها آيا ما درک کنيم يا نکنيم، آن به دست خداست.

ممکن است در يک برهه کمى وسايل فراهم بشود و چشم ما روشن بشود به جمال ايشان.(2) اين چيزى که ما در اين وقت، در اين عصر وظيفه داريم، اين مهم است.

همه انتظار داريم وجود مبارک ايشان را، لکن با انتظار تنها نمى شود، بلکه با وضعى که بسيارى دارند، انتظار نيست.

ما بايد ملاحظه وظيفه فعلى شرعى - الهى خودمان را بکنيم و باکى از هيچ امرى از امور نداشته باشيم.

کسى که براى رضاى خدا انشاءاللّه مشغول انجام وظيفه است، توقع اين را نداشته باشد که مورد قبول همه است، هيچ امرى مورد قبول همه نيست.

کار انبيا هم مورد قبول همه نبوده است، لکن انبيا به وظايفشان عمل کردند و قصور در آن کارى که به آنها محول شده بود نکردند، گرچه مردم اکثرا گوش ندادند به حرف انبيا.

ما هم آن چيزى که وظيفه مان هست عمل مى کنيم و بايد بکنيم، گرچه بسيارى از اين عمل ناراضى باشند يا بسيارى هم کارشکنى بکنند.

مسئوليت خطير روحانيون و معذور نبودن آنان عمده روحانيونند، اين قشرى که بيشتر از همه تکليف بر او متوجه هست روحانيون هستند.

و امروز بحمداللّه علماى محترم از بسيارى از بلاد و خطباى محترم و ساير قشرهاى اهل علم در اين جا تشريف دارند و يک مجلس نورانى است که بايد ما با هم در اين مجلس نورانى صحبتى که مفيد است و براى جامعه اسلامى و براى مسلمين مفيد باشد عرض کنيم، گرچه مکرر عرض شده است.

شايد از همه قشرها، قشر روحانى مسئوليتش بيشتر باشد، براى اين که ، هرکس بيشتر نزديک به اسلام است بيشتر مورد مسئوليت است.

انبيا از همه کس مسئوليت شان زيادتر بوده است.

آنها در عين حالى که مسئوليت شان از همه بيشتر بود، به آن امرى که وظيفه داشتند عمل کردند و هيچ قصورى نکردند.

علماى هر ناحيه مسئوليت شان از ساير طوايف بيشتر است، اينها عذر ندارند، ممکن است که بسيارى از مردم عذر داشته باشند، يا عذر اينکه نمى دانستيم يا عذر اين که نمى توانستيم که هيچ کارى بکنيم.

روحانيون الان در ايران هيچ عذرى ندارند، براى اينکه ، راه را مى دانند و مى توانند هم کار بکنند.

اگر خداى نخواسته ، در بين روحانيون کسى ازاشخاصى پيدا بشود که برخلاف عمل مى کند، اين يا ازباب اين است که با اصل مبناى اسلامى مخالف است يانمى فهمد که ايناسلام در اينجا وضعش چطور است.

يک دسته اى هستند که مى گويند که زمان رژيم سابق بهتر از حالا بود.

لابد عقيده شان اين است که اين همه مشروبفروشيها که در سرتاسر ايران بود، بهتر بود باشد و جمهورى اسلامى نباشد! اين همه مراکز فساد، فحشا در سرتاسر ايران باشد، لکن جمهورى اسلامى نباشد! اين نمى شود الا اينکه يا بکلى از همه مسائل عارى و برى هستند، يا يک عقده هايى دارند که در عين حالى که مى دانند مسئله اين نيست، لکن اين طور اظهار مى کنند، اينها يک اقليتى هستند که نبايد ملت به آنها گوش بکند.

اکثريت قاطع روحانيت و اهل علم، اينها متعهد به جمهورى اسلامى هستند و مى فهمند جمهورى اسلامى در ايران چه کرده است، مى فهمند که مقايسه اين با زمان شاه چه جور است و تعهد دارند به اينکه کار را پيش ببرند و قدمهاى بلندترى بردارند و اين نمى شود الا اينکه يک جهاتى ملاحظه بشود.

يکى اينکه بين خود روحانيون هر چه بيشتر اخوت بيشتر بشود، هر چه بيشتر وحدت بيشتر بشود.

آن چيزى که شما را پيروز کرد و آن رژيم سابق را کنار زد و يک رژيم اسلامى را به جاى او نشاند، آن اين بود که همه با هم بودند، در آن وقت خلافى توى کار نبود، براى اينکه همه مى دانستند که رژيم بد است، همه از او درد کشيده بودند، رنج کشيده بودند.

و اگر چنانچه بعد از پيروزى، خداى نخواسته کسانى بخواهند اخلال بکنند و در بين شما يک خلافى ايجاد بکنند، بدانيد که اين يک دستى است که از امريکا دراز شده است، تا اينجا هم آمده است.

بايد بيدار باشيد، بايد هوشيار باشيد که نبايد ما دشمن را خوار و ضعيف بشماريم.

ما بايد هر روز هوشيار و بيدار باشيم که اين دشمنانى که هستند، يا براى اصل اسلام و يا براى جمهورى اسلامى اينها مشغول کارند و اخيرا هم فعاليتشان بيشتر شده است.

شما بايد اجتماعتان را حفظ کنيد.

روحانيون بايد اخوت روحانيتيشان را حفظ بکنند.

مسئوليت روحانيون در حفظ هويت صنفى خويش علاوه بر اينکه اخوت اسلامى بين همه قشرها بايد باشد، روحانيون يک تکليف فوق اينها دارند.

اگر يک روحانى پايش را کج بگذارد مى گويند روحانيين اين طورند ، نمى گويند فلان آدم، اگر يک بقالى کمفروشى کند مى گويند آن بقال کمفروشى کرده نمى گويند بقالها کم فروشاند، اين از تبليغاتى است که شده است.

اگر يک روحانى خداى نخواسته ، يک خطايى بکند، اين طور الان وضع شده است که مى گويند روحانيون اين جورى اند، مسئوليت، يک مسئوليت بزرگى است که يکى اگر پايش را غلط بگذارد اين طور نيست که پاى خودش حساب بشود، پاى روحانيت اسلام حساب مى شود، شکست روحانيت اسلام است.

اين فرق دارد با آن که اگر خطايى بکند مى گويند که اين آدم خطا کرده است، نمى گويند که اين صنف خطاکار است.

از اين جهت هر خطايى که از ما و شما آقايان خداى نخواسته ، تحقق پيدا بکند علاوه بر آن مسئوليت شخصى که داريد، يک مسئوليت انسانى، مسئوليت اجتماعى، مسئوليت صنفى اين را هم براى اينکه پاى همه حساب مى شود، بنابراين، حساب نکنيد خودتان را يک آدم عادى.

حتى طلبه در مدرسه ، خودش را حساب نکند که خوب، من مثل ساير مردم يک طلبه عادى هستم، اگر يک خلافى بکنم پاى خودم حساب مى شود.

حتى آن طلبه اى که در مدرسه دارد درس مى خواند، آن هم وقتى که يک خطايى بکند پاى خودش حساب نمى شود، پاى ديگران هم حساب مى کنند.

مسئوليت بسيار بزرگ است، و اين نمى شود الا اينکه تهذيب در خود انسان و وحدت با همه رفقا، با همه دوستان با همه اشخاص، همه قشرها.

در بين روحانيون، ائمه جمعه بيشتر از ديگران مسئولاند.

سروکارشان الان ائمه جمعه با مردم بيشتر است تا سروکار ساير روحانيون.

ائمه جمعه بايد خيلى مواظب باشند که خداى نخواسته اگر در يک جايى يک چيزى اتفاق افتاد و چه شد، با جهت روحانى، جهت پدرى حل کنند.

اگر خداى نخواسته ، يک وقت بنا باشد که يک اعمال قدرت بخواهد بکند، براى اينکه امام جمعه است، اين پاى خودش حساب نمى شود، پاى روحانيت حساب مى شود، پاى اسلام حساب مى شود.

از اين جهت، آنها وظيفه شان خيلى خطير است و بايد خيلى ملاحظه بکنند.

خودخواهى و قدرتطلبى منشا فسادهاى عالم قدرت طلبى در هر که باشد، اين اسباب اين مى شود که زمين بخورد.

قدرت طلبى از هر که باشد از شيطان است، مى خواهد رئيس جمهور امريکا قدرت طلبى کند يا يک طلبه اى در مدرسه بخواهد قدرت طلبى بکند يا يک امام جمعه اى در مرکزى که دارد.

اگر وضع اين باشد که قدرت طلبى در کار بيايد و کار اينکه من اين طور بايد باشم، بشود، بداند که اين از شيطان است.

شيطان اين تزريق را از ابتدا کرده است و ما را هم از اين راه ، بيشتر از جاهاى ديگر مى تواند بازى بدهد، که تو فلانى هستى، تو چه هستى، ديگران چى اند، از اين معانى.

هيچ فرقى مابين آن آدمى که به حسب ظاهر قدرتمند دنياست و دارد باز هم دنبال قدرت مى گردد، با آن آدم زاهدى که توى يک صومعه نشسته است، در اين جهت فرق نيست که اگر هر دوشان بگويند: من اين طور، اين زاهد بگويد: من اين زاهد هستم، من چه ، يا آن بگويد، من قدرتمند هستم، هر دويش از شيطان است، بلکه اين فسادش بيشتر از آن است.

خودخواهى هميشه اسباب اين است که انسان را به فساد بکشد.

تمام فسادهايى که در عالم پيدا مى شود، از خودخواهى پيدا مى شود، از حب جاه ، از حب قدرت، از حب مال، از امثال اينهاست و همه اش برمى گردد به حب نفس و اين بت از همه بزرگتر است و شکستنش هم از همه مشکل تر است.

تعقيب کنيد که اگر نمى توانيد به تمام معنا بشکنيد - که مى توانيد انشاءاللّه - مشغول باشيد به شکستن دست و پاى يک همچو بتى.

اگر رهايش کنيد شما را به هلاکت مى کشاند.

اين طور نيست که ما را رها کند، ما يک معصيتى بکنيم ما را رها کند، يک کار ديگرى بکنيم زيادتر ما را رها کند.

درجه به درجه پيش مى برد تا آن جايى که دين انسان را از دست انسان مى گيرد.

اين يک مسئله طبيعى است که شغل شيطان هم همين است، هم شيطان باطنى انسان، هم آن شيطانى که اينها هم به او بستگى دارند.

حفظ قداست خطبه هاى نماز جمعه ائمه جمعه ، ائمه جماعت، روحانيون محترم، اينها بايد توجه به اين معنا داشته باشند که اينها پدر هستند از براى ملت.

اينها با مردم بايد سمت پدرى داشته باشند، اينها با مردم بايد رفتارشان رفتار پدرانه باشد.

بين خودشان برادر باشند، رفتار، رفتار برادرى باشد.

اجتماع داشته باشند، در هر شهرى با هم در هر هفته يک روز، دو روز با هم مجتمع باشند، مسائل خودشان را بگويند.

اگر يک خيالى دارند، اگر يک کارى دارند او را بگويند، حل کنند بين خودشان و هيچ وقت يک مسئله اى را به خطبه هاى نمازجمعه نکشانند، چه اشکال داشته باشند به فلان استاندار، فلان حاکم يا فلان وزارتخانه و چه اشکال داشته باشند به فلان آدم يا فلان شخص.

اين جاى خطبه نمازجمعه ، جاى دعوت به حق است و دعوت به تقوا و مصالح مسلمين را در او گفتن، و تعرض به اين خرده ريزى ها، اينها از شان ائمه جمعه خارج است، پرهيز کنند از اين معنا.

لزوم ساده زيست بودن روحانيون و يکى از امور مهم هم اين است که روحانيون بايد ساده زندگى کنند.

آن چيزى که روحانيت را پيش برده تا حالا و حفظ کرده است، اين است که ساده زندگى کردند.

آنهايى که منشا آثار بزرگ بودند، در زندگى ساده زندگى کردند.

آنهايى که در بين مردم موجه بودند که حرف آنها را مى شنيدند، آنهايى ساده زندگى کردند.

شايد آقايان کمى شان يادشان باشد، در آن وقتى که ما اوايلى که آمديم قم، که در آن جا چه اشخاصى بودند، شخص اول قم در جهت زهد و تقوا و اينها مرحوم آشيخ ابوالقاسم قمى (3)، مرحوم آشيخ مهدى(4) و عده ديگرى، و شخص نافذ آن جا و متقى، مرحوم آميرزا سيد محمد برقعى(5) و مرحوم آميرزا محمد ارباب(6)، همه اينها را من منزل هايشان رفتم.

آن که رياست صورى مردم را داشت و رياست معنوى هم داشت، با آن که زاهد بود، در زندگى مشابه بودند.

مرحوم آشيخ ابوالقاسم، من گمان ندارم هيچ طلبه اى مثل او بود، زندگى اش يک زندگى اى بود که مثل ساير طلبه ها، اگر کمتر نبود، بهتر نبود، کمتر هم بود.

مرحوم آميرزامحمدارباب که من رفتم مکرر منزلشان، يک منزلى داشت دوسه تا اتاق داشت خيلى ساده ، بسيار ساده .

مرحوم آشيخ مهدى همين طور، سايرين هم همين طور، عده هم زياد بودند آن وقت.

وقتى انسان در آن محيط واقع مى شد که اينها را مى ديد، همين ديدن اينها براى انسان يک درسى بود، وضع زندگى آنها براى انسان، يک وضعى بود، درس بود براى انسان، عبرت بود.

هرچه برويد سراغ اينکه يک قدم برداريد براى اينکه خانه تان بهتر باشد، از معنويت تان به همين مقدار، از ارزش تان به همين مقدار کاسته مى شود.

ارزش انسان به خانه نيست، به باغ نيست، به اتومبيل نيست.

اگر ارزش انسان به اينها بود، انبيا بايد همين کار را بکنند.

انبيا سيره شان را ديديد چه جور بوده .

ارزش انسان به اين نيست که انسان يک هياهو داشته باشد، يک اتومبيل کذا داشته باشد، يک رفت و آمد زياد داشته باشد.

ارزش روحانيت به اين نيست که يک بساطى داشته باشد و يک دفترى و يک دستکى داشته باشد.

فکر کنيد ارزش انسان را به دست بياوريد، ارزش روحانيت را از دست ندهيد.

در کيفيت تحصيل علوم هم هرچه برويد سراغ تجملات - و انشاءاللّه نمى رويد - از علومتان کاسته مى شود.

آنهايى که اين کتاب هاى قطور را نوشتند و پر ارزش را، زندگى شان يک زندگى طلبگى بوده ، مثل شيخ انصارى و مثل امثال اينها، يک زندگى طلبگى بوده .

آنها توانستند اسلام را در همه جهات حفظ کنند و فقه را به پيش ببرند و مسائل دينى را افزايش بدهند - يعنى فروع را - و آن کتاب هاى ارزشمند را عرضه کنند به مردم.

براى اينکه ، آنها ارزش را به اين نمى دانستند که من خانه ام بايد چه جور باشد، حالا سه تا اتاق داريم کم است، چهارتا.

شما خيال مى کنيد که اگر ده تا اتاق هم باشد کافى براى شما هست خير، اگر همه اين دنيا را به يک کسى بدهند، کافى نيست، مى گويد: بايد برويم جاى ديگر.

اين فطرت انسان است، فطرت خداخواهى است.

اين يکى از فطرت هايى است که هر کس هرچه بيابد، آن گم شده خودش را نيافته ، آن گم شده يک چيز ديگرى است و لهذا آن که دنبال قدرت مى رود، قدرت مطلق مى خواهد، قدرت مطلق خداست.

آن که دنبال علم مى رود، علم مطلق مى خواهد، علم مطلق علم خداست.

هر که دنبال هر کمالى برود يا هر چيزى برود، آن کمال مطلقش را مى خواهد و همه خدا رامى خواهند، خودشان نمى دانند.

عذاب هايى که به ما مى شود براى حجاب هايى که در ما هست.

آن که حجاب ها را پاره کرده است، ارزش ها را مى فهمد و رسيده به آن جايى که بايد بفهمد.

دعوت به حق همراه با عمل به آن مناجات شعبانيه را خوانديد بخوانيد آقا! مناجات شعبانيه از مناجات هايى است که اگر انسان دنبالش برود و فکر در او بکند، انسان را به يک جايى مى رساند.

آن کسى که اين مناجات را گفته و همه ائمه هم به حسب روايت مى خواندند، اينها، آنهايى بودند که وارسته از همه چيز بودند، مع ذلک آن طور مناجات مى کردند، براى اينکه خودبين نبودند.

هر چه بودند اين طور نبوده که خودش را ببيند که ، حالا من امام صادقام ديگر، نه ، امام صادق مثل آن آدمى که در معصيت غرق است مناجات مى کند، براى اينکه مى بيند خودش هيچ نيست و هر چه هست نقص است و هر چه هست از اوست.

هر چه کمال است از اوست، خودش چيزى ندارد.

هيچ يک چيزى ندارند، انبيا هم هيچى نداشتند.

همه هيچاند و اوست فقط، همه هم دنبال او هستند، همه فطرت ها دنبال او هستند، منتها چون ما محجوبيم، نمى فهميم که ما دنبال او هستيم، آنهايى که مى فهمند، آنها وارسته مى شوند و مى روند سراغ همان معنا.

اين کمال انقطاعى که خواستند، اين کمال انقطاع همين است که از همه اين چيزهايى که هستش، اصلش به کنار باشند.

انه کان ظلوما جهولا را که در آيه شريفه وارد شده است که عرضنا الامانة على السموات والارض والجبال فابين بعد مى گويد: انه کان ظلوما جهولا،(7) بعضى مى گويند که ظلوما جهولا بالاترين وصفى است که خدا براى انسان کرده ، ظلوما که همه بت ها را شکسته و همه چيز را شکسته ، جهولا براى اينکه به هيچ چيز توجه ندارد و هيچ چيز را متوجه به آن نيست، غافل از همه است.

ما نمى توانيم اين طور باشيم، ما امانتدار هم نمى توانيم باشيم، لکن مى توانيم در آن راه باشيم.

شما آقايانى که مى خواهيد مردم را دعوت کنيد به آخرت، دعوت کنيد به صفات کذا، بايد قدم اول را خودتان برداريد تا دعوت تان دعوت حق باشد، والادعوت حق است، دعوت کن شيطان است، از زبان شيطان دعوت مى کند انسان.

آن هم که درس توحيد مى گويد، آن هم همين طور است که اگر چنانچه در او آن منيت باشد، زبان، زبان شيطان است و درس توحيد را به زبان شيطان مى گويد.

شما آقايانى که مى خواهيد برويد در جاهاى ديگر و تربيت کنيد مردم را، ملتفت باشيد که يک وقت خداى نخواسته ، خودتان آلوده نباشيد و آنها را دعوت کنيد.

قدرتهاى دنيا منشا گرفتارى ملت ايران ما امروز مبتلا هستيم به دنيا و قدرت هاى دنيا، در هيچ وقت ايران اين قدر ابتلا نداشته است، براى اينکه ايران يک گاو شيرده بوده است و پستان هايش را هم رها کرده بوده است که از او مى دوشيدند، اين آرامش بوده ! آن آرامشى که در زمان سابق بود، اين آرامش بود که يک گاو شيردهى پستان هايش را در دست ديگران قرار بدهد و هيچ حرف نزند.

وقتى ايران همه مخازنشان را تحويل مى دهد به غير، ديگر چرا او را نگهش ندارند چرا آرام نگهش ندارند آرامش است، اما چه آرامشى، آرامشى که يک حيوانى دارد در مقابل يک انسان، امروز، آن نيست ديگر.

امروز براى اينکه اين انسان مى خواهد ارزش انسانى اش را به دست بياورد، همه با او مخالفند.

شرق با او مخالف است، غرب هم با او مخالف است و منطقه هم مخالف، داخل هم آنهايى که توجه ندارند، يا آنهايى که عناد دارند آنها هم مخالف.

شما راه خودتان را به پيش بگيريد، وحدت خودتان را حفظ بکنيد، خودتان را با جامعه ، با مردم تطبيق بدهيد، به اين معنا که آنها را هم هدايت کنيد و آنها را داشته باشيد.

اين ملت است که شما را از آن قيد و بندها آزاد کرد، و امروز هيچ قيد و بندى از هيچ کشورى در گردن شما نيست، هيچ تعهدى نداريد به ديگران.

محرومان حاميان اسلام و انقلاب امروز کشورى که غيرمتعهد است، ايران است.

يک کشور ديگر پيدا نمى کنيد که غيرمتعهد به معناى واقعى اش باشد و اين به برکت اين زاغه نشينان، اين قشر محروم توده بوده است.

آن که اين همه جوان را داد اين قشر محروم است.

بيايند بشمرند، چند نفر از آن مرفه ها، چند نفر از آنهايى که حالا نشستند و بدگويى مى کنند براى جمهورى اسلام، از آنها چند نفر رفتند به جبهه آنها چند تا شهيد دادند اگر يکى پيدا کرديد! مگر آن يکى از آنها منفصل شده باشد، ممکن است، ممکن است که يک نفر از آن خانه مرفه اش منفصل شده باشد و حزب اللّه شده باشد او برود، اما اين کم است.

هر چه شهيد است مى بينيد که مال اين قشر محروم است.

محروم هم اين طور نيست که فقط زاغه نشين محروم باشد، بازارى اش محروم است، کارگرش محروم است، کشاورزش محروم است و همه اين قشرها محرومند و از همين هاست.

آنى که الان در جبهه دارد خدمت مى کند، از همين قشر است.

آنى که آن قدر زحمت دارد مى کشد براى حفظ کشورش و براى حفظ اسلام، همين قشر هستند، اينها آقاى ما هستند، اينها به ما منت دارند، با اينها با کمال تواضع رفتار کنيد.

تبليغات براى ايجاد اختلاف و ضربه به اسلام امروز ايران از همه وقت ها مبتلاتر است، يعنى همه با او مخالفند.

تبليغات دنيا، سرتاسر تبليغات راه افتاده است براى اينکه اسلام را زمين بزنند، صلح بکنيد!.

اين برخلاف نظام انسانى است، برخلاف نظام اسلامى است، برخلافايده انبياست که با مفسد، با کسى که فساد به راه مى اندازد و هر روز مفسده اش را داريد مى بينيد و به طبع مفسد است و مخالف همه چيزهاى انبيا هست، صلح بکنيد.

اين مخالف قرآن است، مخالف عقل است، مخالف اسلام است، مخالف ارزش انسانى است.

اينهايى که از اطراف دارند مى آيندايران و مى آيند به تهران، و کفن پوش و غيرکفن پوش، و فرياد مى کنند ما جنگ مى خواهيم، اينها از اين ملت نيستند ملت همين است که مى گويد ما بايد صلح بکنيم کدام ملت مى گويد ما صلح بکنيم، جز آن مرفه ها و آنهايى که اسباب عيش شان فراهم نيست، يا آنهايى که متوجه نيستند.

حمل به صحتش، اين است که يک دسته اى متوجه نيستند.

بنابراين، امروزى که همه با ما مخالفند، ما خودمان بايد با هم باشيم.

نمى گويم نيستيم که الان، اول شب گوش کنيم، ببينيم مى گويد: خوب، کى گفته است که مردم با هم مخالفند.

چه ، معلوم شد يک قضيه اى در کار است.

خوب! مى گويند اينها را.

من در عين حالى که مى گويم شما با هم هستيد، مى گويم بيشتر باشيد، مى گويم اين را نگهش داريد.

امروز همه با ما مخالفند، ما خودمان بايد حفظ کنيم وحدتمان را، هر چه آنها خلاف کنند ما وحدتمان بايد قوى تر باشد، هرچه تبليغات آنها زياد بشود ما بايد وحدتمان زيادتر بشود.

آنها همه تبليغات را براى اين مى کنند که اختلاف ايجاد کنند.

آنها ايادى شان در همه جا راه افتاده است براى اينکه ، در ايران خلاف ايجاد کنند، از غير ايران هم از هيچ جا نمى ترسند، براى غير ايران هم از هيچ جا تبليغ نمى کنند.

شما ديديد که در انگلستان چندين ماه - قريب يک سال - اعتصاب بود، حرفى نبود، انگلستان است ديگر، اعتصاب است.

اگر چهار نفر آدم در يک جايى فرض کنيد اعتصاب بکند، آن تا آخر هر روز گفته مى شود که در ايران اعتصاب است! چه شده ! چند نفر آن جاست! اين چند نفر هم نمى گويند، مى گويند کارخانه ها از کار افتاد.براى اينکه اينها تمام دلخوشى شان به روز کارگر بود، من مواظب بودم.

اينها روز کارگر را خيال مى کردند که الان اين کارگرها براى آنها سينه مى زنند.

روز کارگر آمد و گذشت و کارگرهاى عزيز ما بيشتر از سابق در صحنه بودند و فرياد هم مى زدند که ما مى خواهيم خدمت کنيم.

مگر براى من خدمت مى کنند که اگر من بد شدم خدمت نکنند براى خدا دارند کار مى کنند، براى کشور خودشان دارند کار مى کنند اين کشورى که همه چيزش را ديگران مى دادند، حالا مشغولند، خودشان دارند اصلاح مى کنند، دارند کار مى کنند، همه چيز را دنبالش هستند که بسازند و مى توانند.

وقتى بنا شد که همه براى يک مقصد و آن مقصد، مقصد الهى است، نه مقصد دنيايى که چون من حالا به آن نرسيدم پس ول کنم.

مقصد الهى است، خدا هست، قيامت هست و ما مسئوليم.

مقصد الهى است، يک مقصد الهى را که با اين چيزها نمى شود به همش زد.

فرض کنيد که چهار نفر هم يک جايى بنشينند با هم يک صحبتى بکنند و بگويند مردم هم اين طور مى گويند، اما اين مسئله اين طور نيست، خوب است همه ما بيدار بشويم و خدا همه را بيدار کند.

خدمات نظام جمهورى اسلامى به اسلام و مناميدوارم که دراين ماه مبارک رمضان که ماه خداست، همه موفق بشويد به اينکه دعا کنيد براى اسلام.

در راس ادعيه تان دعاى براى اسلام باشد، در راس ادعيه تان دعاى براى جمهورى اسلامى و بقاى جمهورى اسلامى باشد.

خدمتهايى که جمهورى اسلامى در اين چهار - پنج سال به اسلام کرده است، در طول تاريخ - غير از زمان انبيا - نکرده کسى، آن قدر خدمتى که اين کرده .

هر کس ببيند، هرکس مخالف اين حرف است بيايد صورت شمارى کند، ريز بدهد.

زمان آن جا چه خبر بود، زمان قاجار چه خبر بود قاجار آرامترينشان بود، زمان قاجار چه خبر بود، حالا چه خبر است ديگر زمان پهلوى را که همه مى دانيد چه خبر بود.

اين کمال بى انصافى است که يک کسى بگويد آن وقت هم مثل حالا، حالا بدتر از او.

يا کمال بى اطلاعى، لجاجت، انسان لجاج، وقتى لجاجت پيدا مى کند نمى داند خودش هم چه مى کند.

مى گويند که يک دسته اى از اهل جهنم که در عذاب بودند يک وقت ديدند آرام شد - در روايت است ظاهرا - گفتند چه شد گفتند پيغمبر عبور مى کند گفتند درها را ببنديد نبينيم.

آن کسى که جهنمى هست اين طورى است، درها را ببنديد با اينکه آرام شده است، با اينکه عذاب را برداشتند.

عذاب باشد، لکن پيغمبر نباشد! فساد باشد، لکن جمهورى اسلامى نباشد! در خيابانها آن مفسده هاى علنى باشد، لکن جمهورى اسلامى نباشد! اينها يک دردى است که دواى او پيش حضرت عزرائيل(8) -سلام اللّه عليه - است.

و خداوند همه اين دردها را شفا بدهد.

و اميدوارم که همه ما موفق بشويم به عمل کردن به رضاى خدا.

و خداوند اين اسلام را، جمهورى اسلامى را نگه دارد.

و ما را موفق کند که به لقاى جمال مبارک امام زمان -سلام اللّه عليه - موفق بشويم.

1- اشاره است به آيه 5، سوره قصص.

2- مهدى موعود (عج).

3- آقاى شيخ ابوالقاسم قمى ، از علماى بزرگ قم در اوايل تاسيس حوزه علميه قم که به سال 1352 ه . ق.در گذشته است.

4- آقاى شيخ مهدى حکمى ، از علماى مهم قم و صاحب کرامات اخلاقيه در اوايل تاسيس حوزه علميه قم.

5- آقاى مير سيد محمد برقعى، از علماى مبرز قم که فرزند ارشد مجتهد بزرگ قم يعنى مرحوم سيد عبداللّه برقعى بود.

6- آقاى ميرزا محمد ارباب قمى ، از علماى بزرگ و محدثين عاليمقام که در اوايل تاسيس حوزه علميه قم دار فانى را وداع گفتند.

وى جد آقاى شهابالدين اشراقى (داماد امام خمينى) است.

7- سوره احزاب، آيه 72: انا عرضنا الامانة على السموات والا رض والجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولا.

ما بر آسمانها و زمين و کوهها، امانت را عرضه داشتيم، همه از تحمل آن امتناع ورزيده وانديشه کردند تا انسان آن را پذيرفت و انسان هم بسيار ستمکار و نادان بود.

/ 251