عرفان حج
حج به گيتى انقلابى اكبر است در دو چشم حج بخوان با صد زبان ظاهر حج را كمى دشوار بين هر يك از كردار آن را دان كتاب ديده بگشا حاجى نيكو مرام حج به گيتى، بهر او سر باختن از ديار غير، بنمودن گذر با دل و جان نعره يا هو زدن پاك بايد سينه از حب متاع حج فروغ آشتى با آشناست حج اساس پاكجانى هاى دل حج فروغ سوز و اخلاص عمل حج حيات خويش را انگيختن نفى غير، از عرصه و ملك درون جان حج، جز اين نماز پاك نيست بين چه مى خوانى چگونه با زبان حج مصفا مى كند اعمال را حج بود سرزنده با اصل ولا جان حج، عشق امام اكبر است پس مهيا شو به ديدار ولى آنكه هر دم ناظر احوال ماست آنكه هر دم ناظر احوال ماست بهر عاشق امتحانى ديگراست امتحان در امتحان در امتحان باطن آن را پر از اسرار بين هر كتاب آن هزاران آفتاب در كجا بهر چه مى دارى تو گام؟ خويش را با ميل او پرداختن جانب معشوق جان، كردن سفر نغمه هو، هو به عشق او زدن از من و مايى در اين وادى، وداع هم صدايى با امام ما سواست آن چه غير اوست را يكجا بهل (1)جان رها از بند هر غش و دغل سوى او با جان وتن بگريختن رونق «اِنّا اِلَيهِ راجِعُون» جسم بى جان، زنده در افلاك نيست در نماز خويش اى عبد گران مى كند تطهير، جان و مال را همرهى با حاضر غايب نما بى ولاى او حج ما ابتر است آن كه هر سو حاضر است و منجلى وانكه روح معنى اعمال ما است وانكه روح معنى اعمال ما است