ثمرات القلوب
در دعاي حضرت خليل الرحمان است كه چون هاجر و اسماعيل(عليه السلام) را در آن وادي غربت و خشگ و سوزان نهاد و برگشت، با خداي خود گفت:« رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ...وَارْزُقْهُمْ مِنْ الثَّمَرَاتِ...»;31«بارخدايا! آنان را از ميوه ها روزي ده...»«عوالي» از امام صادق(عليه السلام) آورده است كه فرمود: «هو ثمرات القلوب» آنچه ابراهيم براي آن دعا كرد، در حقيقت ثمره و ميوه قلب ها بود.32و نيز در تفسير علي بن ابراهيم قمي از امام ششم(عليه السلام) نقل كرده كه فرمود:«يعني من ثمرات القلوب، أي حبّبهم الي النّاس ليأتوا إليهم ويعودوا».33«از ميوه دل ها، بدين معنا است كه محبّت آنها را در دل مردم قرار ده تا با آنان رفت و آمد داشته باشند.»افزون بر اينها، در بخشي از آيه پيشگفته نيز آمده است:« ...فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنْ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنْ الثَّمَرَاتِ...»«دل هايي را از مردم به سوي آنها متمايل گردان و از ثمرات روزي ده.»از مجموع آنچه در اين آيه و روايات آمده است، مي توان دريافت كه خواسته اوليه حضرت ابراهيم توجّه دل ها و محبّت قلب ها نسبت به خاندان و دودمان خود بود كه اين محبّت از ثمرات ظاهريه ـ كه منافاتي با آن تفسير هم ندارد ـ برتر و بالاتر است.نكته بسيار زيباي سخن امام صادق(عليه السلام) اين است كه محبّت و عشق را ثمره قلوب بر شمرده. چه، دل به عنوان كانون احساس و چشمه سار محبّت است. مگر نه اين است كه حقيقت دين نيز به محبّت تفسير شده و امام صادق(عليه السلام)مي فرمايد: «هل الدين الا الحبّ والبغض»; «آيا دين چيزي جز حبّ و بغض است؟»، محبّت به آنچه پاكي و حقيقت و در جهت خداوند است و بغض و تنفّر از آنچه در جهت رذيلت و نا پاكي و باطل با همه چهره هاي آن مي باشد. اين محبّت است كه مرزهاي زماني و مكاني را در مي نوردد و فاصله ها را از ميان برمي دارد و ديوارهايي را كه نور عالم تاب جهان هستي را تكه تكه كرده و ميان دل ها جدايي افكنده فرو مي ريزد و چون ديوار از ميان آنها برگيري همه يكي مي شوند و جلوه اي از آن احد سرمدي و همه تجلّي نور واحد مي گردند و آن همه تبعيض ها و فاصله ها، ديوارهايي است كه انسان ها با انگيزه هاي نفساني ساخته و پرداخته و خشونت و عداوت را باعث شده اند. و اينك جرعه نوشان زمزم و سالكان كوي عشق كه همه در فضاي حج بي رنگ و بدون نام و نشان برگرد كعبه توحيد گرد مي آيند از يكسو گرايش قلبي خويش را با خاندان ابراهيم و وارثان او و ختم رسولان و اهل بيت مطهّر او پيوند مي زنند و از زمزم وِلا جام محبّت مي نوشند و از بت هاي صامت و متحرك و شرك خفي و جلي رخ برمي تابند و برائت مي جويند و از سوي دگر با همسفران كوي يار و تلبيه گويان دعوت دوست همدم و همراه مي شوند و قلوب خود را به يكديگر پيوند مي زنند و همه يك ندا مي شوند و لبيك گويان بانگ توحيد مي سرايند و به مظاهر شرك و مشركان «لا» مي گويند و اگر حج با چنين ثمره و ميوه قلبي همراه نباشد قالبي مي شود بي روح و شجره اي بي ثمر و در چنين حالتي نوشيدن زمزم نيز نقش حياتي ندارد. بنابراين دل ها را با زمزم محبّت بايد بارور ساخت و با زمزمه عشق و ايثار رونق بخشيد تا دوستي و محبّت برويانند و اين همان حج ابراهيمي است كه براي آن در نيايش خود دعا كرده و به سوي آن دعوت نموده است.باري زمزم نماد جوشش فيض ازلي است در كوير انقطاع و حبّ خدا كه در آبشخور آن نهال دل هاي عاشقان و مؤمنان به ثمر مي نشيند; همانگونه كه براي هاجر ثمر آفريد، آنگاه كه آخرين جرعه آبي كه همراه داشت تمام شد و شير در سينه اش خشكيد و كودك شير خوارش از تشنگي به خود مي پيچيد و مي گريست و آن مادر در جستجوي آب آسيمه سر به اينسو و آنسو مي دويد و آبي نمي يافت و جرقه عشق حق از كانون قلبش همچنان سرمي كشيد و در اين حال بود كه برق زمزم درخشيد و دِل پر التهابش را آرامش داد; آرامشي كه هنوز در فضاي كعبه و حجر اسماعيل به مشام جان مي رسد. آري اينگونه بايد حج گزار به طواف آيد; ديده را زمزم كند و دل را مقام خليل سازد.
طواف كعبه عشق از كسي درست آيد
كه ديده زمزم او گشت و دل مقام خليل
كه ديده زمزم او گشت و دل مقام خليل
كه ديده زمزم او گشت و دل مقام خليل